تحولات منطقه

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۴
کد خبر: ۶۵۷۱۳۷

این روزها یکی از ســرخط‌های اصلی رســانه‌های جهان و بویژه منطقه خلیج‌فارس، احتمال جنگ افروزی دوباره آمریکایی‌ها در این منطقه اســت. دغدغهای که تقریباً بسیاری از تحولات و رفتارهای سیاسی منطقه را تحت تأثیر خود قرار داده است. اما آیا آمریکا به واقع به دنبال یک جنگ جدید است. در این یادداشت تلاش خواهیم کرد پاسخ این پرسش را از طریق بررسی سنت‌های سیاست خارجی آمریکا ارائه دهیم.

زمان مطالعه: ۳ دقیقه

بنا به تعریفی که والتر راســل مید ارائه می‌دهد ســنت‌های سیاست خارجی آمریکا منبعث از تلفیق دوگانه‌های «ارزشها – منافع» و «بین‌الملل گرایی – انزواگرایی» است.

 نتیجه تلفیق این دوگانه‌ها چهار سنت در سیاست خارجی این کشور است که ذیل عناوین هامیلتونیسم، جکسونیسم، ویلسونیسم و جفرسونیسم تعریف میشود.

بر اساس دوگانه نخست یعنی «ارزشها-منافع» از میان این چهار سنت، سنت‌های ویلسونیسم و هامیلتونیسم «ارزش محور» و ســنت‌های جکسونیسم و جفرسونیسم «منفعت محور» هستند و بر اساس دوگانه دوم یعنی «بین‌الملل گرایی-انزواگرایی» سنت‌های جکسونیسم و ویلسونیسم بین‌الملل‌گرا و سنت‌های هامیلتونیسم و جفرسونیسم انزواگرا هستند.

در گرایشات بین‌الملل گرا هم غالباً طرفداران سنت جکسونیسم یکجانبه نگر و ویلسونیست‌ها چندجانبه گرا رفتار میکنند. تجربه نشان داده است که در تدوین سیاست خارجی آمریکا همواره ترکیبی دو یا سه‌گانه از این سنت‌ها و رویکردها هستند که نقش عمده را در ترسیم چشم اندازها ایفا می‌کنند. .

تأکید هامیلتونی‌ها بر بهبود شرایط اقتصادی در داخل آمریکا (منفعت محوری انزوا گرا) تأکید جکسونی‌ها بر منافع نظامی و اقتصادی آمریکا در سطح بین‌المللی) منفعت محوری بین‌الملل گرا (تأکید جفرسونیها بر گسترش ارزشهای آمریکایی شامل دموکراسی، لیبرالیسم، تکثرگرایی و حقوق بشر در داخل آمریکا ) ارزش محوری انزواگرا ( و تأکید ویلسونیها برگسترش ارزشهای آمریکایی در سطح بین‌المللی (ارزش محوری بین‌الملل‌گرا) بوده است.

 با توجه به رویکرد کلی سنتهای فوق و همچنین در نظر گرفتن سخنان و رفتار دونالد ترامپ، میتوان گفت رویکرد ترامپ در حوزه سیاســت خارجی، تلفیقی از دو سنت هامیلتونیسم و جکسونیسم است؛ رویکردی که در تلاش برای حفظ سیادت آمریکایی در ســطح بین‌المللی بیش از هر چیزی بر تجهیز در حوزه داخلی و آن هم در حوزه اقتصادی با چاشنی نژادی -هویتی تأکید دارد.

سیاست خارجی ترامپ در غرب آسیا بویژه بر اساس چارچوب مفهومی که در بالا تعریف شد، بر سه اصل کلی استوار است.

1: فرماندهی از بالا اصل

نخســت تحت عنوان فرماندهی از بالا، خواستار افزایش نقش بازیگران محلی در مناقشــات و کانون‌های بحران است. پیشــبرد این سیاست بر خلاف آنچه که در رسانه‌های غربی طرح میشود، هدف کاهش نقش رهبری آمریکا در عرصه بین‌الملل را دنبال نمیکند، بلکه هدف آن تغییر میزان مداخله مستقیم آمریکا در درگیری‌های منطقهای در سطح جهان اســت.

 آمریکا تمایل دارد بیش از آنکه حضور پر رنگ در صف داشته باشد، بر نقش ستادی خود بیفزاید. بر اساس این راهبرد، وظیفه درگیری مستقیم با دشمن برعهده متحدان منطقه‌ای آمریکا قرار می‌گیرد و آمریکا با حملات هوایی، فروش تسلیحات و تبادل اطلاعات نظامی و امنیتی از متحدان منطقه‌ای خود حمایت و پشتیبانی می‌کند.

 این سیاست از هزینه‌های انسانی و مالی مستقیم آمریکا در درگیری‌ها می‌کاهد. نمونه هایی از این رویکرد را میتوان در شیوه حضور آمریکا در ائتلاف سعودی برای تجاوز به یمن دید.

2: کاهش هزینه‌های جانبی

 اصل دوم کاهش هزینه‌های جانبی بحران‌های بین‌المللی برای غرب به صورت کلی و برای آمریکا به صورت خاص است. تجربه نشان داده که مداخلات نظامی آمریکا و هم‌پیمانانش همواره به ویرانی کشورها و گسیل شدن موجی از مهاجران به کشورهای اروپایی و آمریکا انجامیده اســت.

 جلوگیری از مهاجرت جدید به آمریکا یکی از خط قرمزهای دولت جدید اســت که در سیاست دیوارکشی در مرز این کشور با مکزیک، فرمان ضد مهاجرتی اخیر ترامپ و تلاش دولت فدرال برای اخراج مهاجران غیرقانونی به وضوح دیده میشــود. بنابراین کاهش هزینه‌های جانبی به عنوان یک پیوســت همیشــگی مداخلات آمریکا در دوران ترامپ وجود خواهد داشت؛ به این معنی که کشورهایی که خواهان مداخله نظامی آمریکا برای تثبیت منافعشان هستند، باید برای تبعات آن بویژه بحران مهاجرت برنامهای مشخص ارائه کنند.

 3: کاسبی از بحران

اصل ســوم که میتوان آن را کاسبی از بحران نامید، با شخصیت کاسب‌کارانه ترامپ تطابق دارد. دولت جدید بارها تأکید کرده اســت که کشورهای دیگر باید در تأمین هزینه‌های امنیتی و دفاعی سهم بیشتری برعهده گیرند.

 در سایه این سیاست نه تنها آمریکا هزینه مالی کمتری برای پیشبرد سیاستهای نظامی و امنیتی خود می‌پردازد، بلکه افزایش هزینه نظامی کشورهای متحد آمریکا در عمل به سود آمریکا، به عنوان بزرگترین عرضه کننده تســلیحات تمام میشود.

بر پایه گزارشی که مؤسسه صلح اســتکهلم منتشر کرده، ۳۳ درصد بازار تسلیحاتی جهان در دست آمریکاست و این کشور به 100 کشور جهان اسلحه میفروشد.

 بر اســاس این سه رویکرد است که میتوان در پاسخ به پرسش اولیه یادداشت تأکید کرد بعید است ترامپ خواستار یک جنگ جدید در منطقه باشد، بلکه بیشتر به دنبال کاسبی از یک بحران جدید به نفع اقتصاد جنگ محور آمریکاست: کاسبی‌ای که بر مبنای فروش سالح از طریق بحران آفرینی و هراس افکنی محقق میگردد.

/انتهای پیام

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.