دیروز سفر در خود را آغاز کردیم و امروز سفر به سوی خدا را و فردا نیز میتواند دنبالهرو امروز باشد تنها اگر بخواهیم و لحظهای به روزهای گذشتهمان فکر کنیم
امروز گناه نکردیم چشمهایمان را بستیم زبانمان را مراقبت کردیم دهان را پایگاه هر سخنی نکردیم
و فردا نیز میتواند چشم و دل و گوش امروزی باشد به شرط آنکه بخواهیم و او نیز بخواهد.
او خواسته است و خواست تا لحظههایمان با طاعتش آراسته شود
یاریمان کرد تا روزهایش روزه بودیم و شبهایش را به تضرع، نماز، فروتنی و اظهاری عاجزانه در پیشگاهش پرداختیم.
او خواست و ما نیز خواستیم تا در توانمان روزهایش را به غنیمت و شبهایش به سهل انگاری شهادت ندهند.
آنگاه که هلال باریک ماه شب اول بر سیاهی آسمان طنین انداخت، بذر نفاق و کینه از سینههامان رفت آنگاه که آخرین صفحه تقویم شعبان ورق خورد ، آنگاه که در نیمه ماه رحمت، توفیق یک ماه مهمانیاش را طلب کردیم توفیقمان داد تا مهمانی پاک و آراسته شویم و فردا نیز میتوانیم به سیاق روزهای یک ماه مهمانی ثابت بمانیم.
خواستن توانستن است؛ خواستیم و شد، میخواهد و میتوانیم به شرط آنکه برای همیشه بخواهیم
رحمتش وسیع و عفوش عظیم است و ما امروز خواستیم تا درگاهش به جرم و گناه و ستم خود اقرار کنیم هر چند به جرم و گناه بزرگ خود ادامه داده بودیم اما به درگاهش رفتیم و طلب عفو کردیم.
جان ضعیف و استخوانهای پوسیده ما که تاب تحمل حرارت آفتاب را ندارند، چگونه گرمی آتش دوزخ را میتوانند تحمل کنند؟! گوشهایی که تحمل شنیدن صدای رعدش را ندارند
چگونه میتوانند نهیب خمش را بشنوند او بر ما همیشه رحم کرده است
نه تنها امروز که دیروز و امروز و فردا بر ما رحم کرده و میکند. امروز و این روزها گاهی آنقدر خود را نزدیک خدای خود میدیدیم که گویی فاصلهمان یک قدم بیشتر نیست درست کنارش ایستادهای
کنار مهربانی، خوبی، عفو، رحمت و ...
گاهی آنقدر وسیع و دور و ناممکن میشود که هر چه میروی دورتر میشوی
و در ابتدای راه فرو میمانی هیچ کس جز خودمان دست دلمان را نگرفت
و خودمان در لحظه لحظههای امروزمان قدم به قدم به دلهامان راه رفتن را آموختیم.
دروازههای آسمان گشوده شد.
باران رحمت زمین را فرا گرفت.
امروز تمام راههای گناه بسته شد و فرشتهها هلهلهکنان فرود آمدند چشمهایمان در شبها روزها خیس محبت وارادت شد شادمان و بیقرار کودک دلمان را در آغوش رحمت میزبان گذاشتیم امروز سپیده دمان و سحرگاهان لذت عبادت را چشیدیم.
از شانههای زمین یاسهای سپید چون پیغامهای بشارت بالا رفتند امروز کاسه وجود و بخشش تمام انسانها لبریز بود.
سفره های طعام نیز با غروب و طلوع تعریف شد، بینهایت عشق و مهربانی در دامان سفرههای گسترده وسیع تکثیر شد مهربانی و رحمت در دلها تقسیم شد و کلیه دربهای بسته بر لبانمان جاری شد شبهایش آمد و رفت.
تربت، تسبیح و کلام وحی تمام وسایلی که این روزها بر سفره میزبانیاش فراهم شده بود. کمتر کسی جرات داشت پشت دیوار شبهای رحمت و نور سپیده را اعلام کند
امروز کمتر بغض ترکیده گلوی گلدانها بر گوش کسی رسید. کمتر صدای گریه یتیمان و ضعف بیچارگان در شهر در کوچه در محله شنیده میشد. امروز و این روزها قداست و مهربانی کوچه در کوچه، محله در محله و خانه به خانه تکثیر میشد. بر قیمتی ارزان و همتی گران.
این روزها خورشید نورانی وحی هزار بار در دلها درخشید در سطرها آیهها و حزبها و سورهها با این روزها میشود فرداهای خوبی را ساخت. این روزها از دل هر مهمانی خورشیدی قد کشید آنگونه که آسمان شکوه ستارگانش را از یاد برد این روزها خداوند فرشتگانش را به هلهله فراخواند.
این روزها هزاران بار میزبان فراخوان مهربانی و مهر و رحمت و عطوفت و بازگشت و توبه را در صفحه دلهای مهمانان تکثیر کرد
و تیتر اول تمام صفحه دل ها ا دعونی استجب لکم بود این روزها خیابانها دست تکان میدادند درختان در هیات بیرقهای سبز با صدای دف بار به رقص بر خواستند و ترانه مهربانی و رحمت بر سرو روی شهر پاشیده شد.
این روزها دور از همه برجها و باروها، کنگرهها و آهنها لحظههای شکوهمند پاکی و مهربانی شکل گرفت.
امروز مسجدهای قدیمی نزدیکترین فاصله تا آسمان شده بود سیراب در هوای موزون نیاز . این روزها دلها در حوالی نجوای فرشتگان سیر میکردند در حوالی دانههای سلوک قدم میگذاشتند
و چشمها چکهچکه در لذت کلمات توحیدی فرو میچکیدند و دستها شاخه شاخه از سرودههای نیایش و استجابت شکوفه میریختند.امروز ، دیروز و فردا مروری بر بودن ماندن و نبودنهاست .
روزهایی که نغمهها معطر اذان در گلدستههای شهر فرو میریختند. تا با آواز سبز دعای سحری فردای دیگر را صدا بزنند.
این روزها مقام توبه و شهادت درهایی بود که بر روی هیچ کس بسته نبود امروز عاشقانگی ونیاز برابری و برادری در باغ نیایش گل کرده است و در معماری عبودیت و بندنگی شکوفا بود.
و چه مهمانی بزرگی وقتی با تمام اشتیاق در حریم میزبان داخل میشوی آرامش عمیق تو را احاطه میکند و شوقی زلال به جنب و جوش میآید و نور معنویت استجابت درگوشه و کنار موج میزند. امروز که پیشانی بر مُهر مِهر سپهر عبارت و بندگی مینهیم موسیقی استجابت را برای فردا هم بنوازیم که شاید این روزها که هستیم ماندهایم و تجربه میکنیم فردا نباشیم و نتوانیم استفاده کنیم.
نظر شما