مجید تربتزاده /
به حساب نوشابه باز کردن برای «روزنامهنگار» جماعت نگذارید لطفاً! قبول که امروز، روز «خبرنگار» است و خبرنگارهم فقط آنهایی که در تحریریه روزنامهها قلم میزنند و در غوغای خبرهای ریز و درشت و داغ و سرد، جان و اعصابشان را میفرسایند، نیستند. اما اگر به رسانهها دقیقتر شوید و پای سن و سال و زمان پیدایش آنها را بکشید وسط، لاجرم به موی سپیدتر وعمر طولانیتر روزنامهها اعتراف میکنید. این را هم لابد قبول دارید که رسانهای مثل روزنامه، مثل خیلی از پیامرسانهای کم سن و سال اما فراگیر فضای مجازی، این مو را در آسیاب سفید نکرده است. پس اجازه دهید گزارش امروز، بیشتر از خبرنگارانه بودن، روزنامه نگارانه باشد و درباره روزنامهها حرف بزند. گزارشی که البته فراموش نمیکند همین ابتدای مطلب، روز خبرنگار را به همه آنهایی که برای «صاحب خبر» شدنِ مردم جهان تلاش میکنند، تبریک بگوید.
یک شغل یا یک شخصیت؟
اگر بخواهیم «خبرنگار» را نه فقط یک شخص یا یک شغل ببینیم، مجبوریم برگردیم به گذشته خیلی خیلی دور و درباره مفهوم و شخصیت خبرنگار، جور دیگری حرف بزنیم. با این نگاه، شخصیت و یا مفهوم خبرنگاری میتواند مفهومی عالی و ارزشمند باشد که یک سرش میرسد به پیامبران که بخش مهمی از وظیفه و رسالتشان خبررسانی بوده است. البته ممکن است الآن با خودتان فکر کنید دارم به این وسیله برای حرفه خودم تقدستراشی میکنم. برای اینکه خاطرتان را آسوده کنیم، تأکید میکنم این فقط یک روی سکه خبرنگاری و خبررسانی است. روی دیگر سکه هم بستگی به نگاه شما دارد. یعنی اگر بخواهید روی نکات تاریک و منفی تاریخچه خبرنگاری و خبررسانی زوم کنید، مفهوم شیطانی و خبیث خبررسانی هم در ذهنتان شکل میگیرد. بنابراین در کنار شرافت و جایگاه بلندی که به مدد حضور پیامبران و رسالتشان برای خبرنگاری قائل شدیم، گاه میتوان خبررسانی را پدیدهای شیطانی و خنّاسانه دانست که وظیفهاش پراکندن فتنه و آشوب و انتشار جهل به جای آگاهی و دانایی است. تاریخ بشرهم خدا را شکر آکنده از هر دو نوع این خبرنگاری و خبررسانی است. البته شک نکنید که در گذر این تاریخ پر فراز و نشیب، همواره نام و راه خبرنگارانی ماندگار شده است که برای انتشار آگاهی و فضیلت، هر جا که بودهاند، خودشان را به آب و آتش زده و راهی را رفتهاند که باید بروند.
روزنامک ایرانی
روزنامهای که امروز اگر فرصت کنید، آن را به دست میگیرید، ورق میزنید، میخوانید و بعد آن را لوله کرده، برای پراندن مگسهای مزاحم خواب عصرگاهی استفاده میکنید، با هزار زحمت و بدبختی و پیشینهای عجیب و غریب به دست شما رسیده است. اگر«اکتادیورنا» که در زمان حکومت ژولیوس سزار در شهر رم چاپ میشد و همچنین «روزنامک» با موضوعیت فعالیتهای انجام شده دربار، دولت و موبدان را که در دوره اردشیر بابکان منتشر میشد، خیلی روزنامه به حساب نیاوریم، آن وقت میرسیم به سال 1605 میلادی و«یوهان کارولس» و روزنامهاش «ریلیشن» که در ولایت خودمختار «استراسبورگ» که نه متعلق به آلمان و نه فرانسه بود، چاپ میشد. دلیل روزنامهتر بودن «ریلیشن» هم این است که متعلق به دربار و غیره نبود و واقعاً اقدام به چاپ اخبار و موضوعات تقریباً فراگیر میکرد که لابد به درد خواندن میخورد. به جز اینها، چینیها هم گویا «کائه – یوآن تساپائو» را داشتند و ایتالیاییها هم معتقدند که «گازتا»ی آنها، نخستین روزنامه مدرن به مفهوم امروزیاش بوده است. با این حساب، نخستین روزنامهنگاران و خبرنگاران روزنامهای را هم باید دستاندرکاران همین روزنامه و «روزنامک»ها بدانیم. هرچه بود، روزنامهها و روزنامهنگارانشان از همان زمان پیدایش، مدعی بودند قصد دارند جهانی تازه را بنیان بگذارند که در آن خبررسانی و آگاهی، نقش بسیار مهمی دارد. همکاران چند هزار سال پیش ما خالی نبسته بودند. روزنامهها در آن دوران واقعاً پدیده شگفتآوری به حساب میآمدند، اما این را در خواب هم نمیدیدند که در مسیر تغییر دادن جهان، بعدها با شریکان و بلکه رقیبانی گردن کلفت روبهرو خواهند شد که کار را برایشان دشوار خواهد کرد.
روز «روزنامهنگار»!
بگذارید فعلاً از خیر تاریخچه جهانی روزنامهنگاری و خبرنگاری بگذریم و به ایران خودمان بپردازیم که تاریخش مدعی است «روزنامک» را در دوره اردشیر بابکان ابداع کرده است. راستش را بخواهید، نخستین روزنامه ایرانی به مفهوم امروزی آن یعنی «کاغذ اخبار» که 182 سال پیش منتشر شد، از حیث ماهیت مطالب، تفاوت چندانی با «روزنامک» نداشت و بیشتر خبرهای دربار و جناب همایونی و اقداماتش را بازتاب میداد. خبرنگار و همه کارهاش هم «میرزا صالح شیرازی» است که اگر اشتباه نکنم، یک بار در همین صفحه، گزارش از شخصش را نوشتهایم. دومین روزنامه ایران «زارزاریت باهرا» به معنی «شعاع روشنایی» بود که خبرنگاران و روزنامهچیهایش، میسیونرهای مسیحی شاغل در ارومیه بودند. یک هفته پس از «شعاع روشنایی» وقایع اتفاقیه در تهران چشم به جهان باز کرد تا روزنامهنگاری ایران در مسیر تازهای بیفتد و بتازد. پس از وقایع اتفاقیه و رسیدن به دوران مشروطه، بازار روزنامه و روزنامهنگاری در ایران داغ شد و همان طورهم داغ، پیشرفت کرد تا به سالهای اخیر رسید. نکتهای که نباید در مرور تاریخچه روزنامهنگاری فراموش کنیم، جدا شدن مفهوم روزنامهنگاری از خبرنگاری بود. تا پیش از اینکه کار روزنامهها در دنیا بالا بگیرد و رقیبان جدی برایش پیدا شوند، از دید عموم مردم و حتی برخی روزنامهنگاران، تفاوتی میان خبرنگار و روزنامهنگار وجود نداشت و همان فردی که خبر تهیه میکرد، خودش موظف به تنظیم آن و یا نوشتن مقاله و تحلیل هم بود. به مرور و با وسعت گرفتن دامنه روزنامهنگاری، این دو مفهوم از یکدیگر متمایز شده و هر کدام هم تعریف خاصی برای خودشان پیدا کردند. با وجود این، مخاطبان زیاد به این جنبه تخصصی ماجرا کاری نداشتند و هنوز هم ندارند. دلیلش هم اینکه هر سال، روز خبرنگار را به همه خبرنگاران و روزنامهنگاران تبریک میگویند تا آنهایی که فقط روزنامهنگار به حساب میآیند، غصه نداشتن روزی به نام «روزنامهنگار» را نخورند!
قوزی بالای قوز
خودم هم قبول دارم که اگر قرار باشد این گزارش را تا پایان به تاریخچهنویسی اختصاص دهیم، ممکن است شما همین وسط مطلب قید خواندن بقیهاش را بزنید. از طرف دیگر نمیشود از خبرنگاری و روزنامهنگاری گفت اما در باره دغدغههای ریز و درشت این حرفه، حرفی نزد. خبرنگاری را نمیدانیم، اما واقعیت این است که حال «روزنامهنگاری» اصلاً خوب نیست!
لابد ذهنتان رفت سراغ گرانی کاغذ، اوضاع ناجور اقتصادی، امنیت شغلی و...؟ بعد هم حتماً قرار است به این فکر کنید که مشکلاتی از این قبیل را همه حرفهها دارند و لازم نیست ما روزنامهنگارها با نالیدنهای تکراری، داغ و غصه مردم را تازهتر کنیم.
در این صورت کمی عجولانه قضاوت کردهاید. همه اینهایی که مثال زدیم و شما هم در هر شغلی ممکن است با آنها دست و پنجه نرم کرده باشید، در واقع «قوز»هایی هستند که روی قوزِ اصلی روزنامهنگاری آمده و همانجا هم جا خوش کردهاند!
مشکل اصلی این است نه در ایران ما، که در همه جهان، آفتاب روزنامهنگاری از نگاه خیلیها رو به افول است. زنگ خطر هم از سالها پیش و با پیشرفت فناوری و یورش دیگر رسانهها به قلمرو و امپراتوری «روزنامهنگاری» به صدا درآمده است. همین خود شما چند سال است که لذت ورق زدن روزنامه و بوی کاغذ را با «سرچ» و وبگردی عوض کردهاید؟
بند ناف ما
خیلیها گفتند این تو بمیری، از آن تو بمیریها نیست! گفتند فضای مجازی و تغییر ماهیت خبر و خبررسانی، مانند پیدایش تلویزیون و رادیو نیستند که نتوانند دکان روزنامهنگاری را تخته کنند. گفتند این بار، روزنامههای کاغذی جان سالم به در نمیبرند و بهزودی توسط اژدهای پیامرسانهای اجتماعی و فناوری روز بلعیده میشوند. راستش را بخواهید، آن اوایل خودمان را کمی باخته بودیم. شده بودیم همان کشتیِ «عنقریب به گل نشسته توفانها» در سریال «بدون شرح»! امروز اما معتقدیم با وجود همه رقیبان دیروزی و امروزی، با همه ناقوسهایی که میگویند ناقوس مرگ روزنامههای کاغذی است، ما آنقدرها هم «دایناسورصفت» نیستیم که از فرط ناتوانی در هماهنگ شدن با تغییرات جهانی، منقرض شویم. روزنامهنگاری با کاغذ و روی کاغذ متولد شده است اما قرار نیست تا همیشه خدا فقط روی کاغذ زندگی کند. بند نافِ ما روزنامهنگارها را با «خبر» بریدهاند، اما قرار نیست فقط و فقط با کمک «خبر» زنده بمانیم. ما با همه ناملایمات و قوزهایی که بالای قوزمان گذاشتهاند، هنوز در فضای مجازی، توی گوشیهای شما و حتی روی کاغذهای گران و نایاب زندهایم و هزار هزار حرف و قصههای ناگفته برایتان داریم.
نظر شما