سید مرتضی حسینی/
در آســتانه انتخابات آتــی مجلس یازدهم شــورای اســلامی بار دیگر وحدت درونی اصول گرایــان حول نقش تشــکل جامعه روحانیت مبارز، به موضوعی برای گفت وگو و چانه زنی تبدیل شده اســت. در این میان حجت الاسلام غلامرضا مصباحی مقدم چند روز پیش در گفت وگویی اعلام کرد شــرط موفقیت اصول گرایان پذیرش شــیخوخیت جامعه روحانیت مبارز است.
اصول گرایی عنوانی بود که به صورت رسمی از مجلس هفتم بر جریان راســت ارزشی و سپس کل جریان موســوم به راست گرایان الحــاق گردید؛ اما پیــش از آن، این جریان به پشتوانه دو تشــکل راست سنتی جامعه روحانیت مبــارز و حزب مؤتلفه شــناخته می شد.
دو تشکلی که پیشینه ائتلاف آن ها به پیش از انقلاب بازمی گردد. جریان راســت از ســال ۱۳۸۱ بــا ظهور چهره هــای نوپدید سیاســی مواجه شــد، چهره هایی که توانستند در انتخابات شورای شــهر ۱۳۸۱، هفتمیــن دوره مجلــس ۱۳۸۴ و نهمین دوره ریاســت جمهوری ۱۳۸۴ پیروز گردند و بر چهره های سنتی پیشی بگیرند.
از آن پس بود که اختلافات درون اصول گرایی آشکارتر شــد. چه این چهره های جوان گاه رویه نیروهای سنتی را برنمی تابیدند. در این میان، گروهی همچون جبهه پیروان خط امام و رهبری هنوز محوریــت جامعه روحانیت مبارز را می پذیرند و گروهی دیگر که بیشتر چهره های جــوان و نوپدید اصــول گرایی هستند سعی در تعریف نوینی از اصول گرایی و مرجعیت روحانیت دارند و بر استقلال خود تأکید می ورزند.
این امر برای مثال در مجلس هشــتم و نهم حول رقابت میان حامیان ریاست غلامعلی حداد عــادل (نو اصول گرایــان) و علی اکبر لاریجانی (اصول گرایان سنتی) و انتقادهای فراکسیون انقلاب اســلامی و بعدتر جبهه پایداری نسبت به لاریجانی و حامیانش نیز عیان شد.
تجربه انتخابات ادوار پیشــین نشــان داده تفاوت میــان مواضع درونــی اصول گرایی موجب شده تا وفاق میان اصول گرایان سخت گردد و در انتخابات مختلف حضور چهره های مختلفی از اصول گرایان مثلاً لاریجانی، حداد عادل، سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف یا محسن رضایی فرایند اجماع و وحدت درونی را به روندی فرسایشــی تبدیل کرده است. درحالی که تا پیش ازایــن، محوریت جامعه روحانیت مبارز موجب می شد تا این تشکل به مثابه شاقول این جریان عمل نماید، ولی هر چه می گذرد تأکید بر نقش مشورتی جامعه روحانیت مبارز و تشــکیک در مرجعیت آن موجب شده تا حضور شخصیت های اصول گرا بر وجه نهادی روحانیت غلبه نماید و نتیجه مطلوبی نداشته باشد.
درحالی که شــاید یکی از مزایای این جریان نسبت به اصلاح طلبان همین بود که آنان از یک نهاد مرجع برخوردار بودند که می توانست در هنگام اختلاف تصمیم گیرنده باشد. حال اظهارات ســخنگوی جامعه روحانیت مبارز نشــان می دهد وی بر این عقیده است که پیش از درگذشــت آیت االله مهدوی کنی نیز محوریت جامعه روحانیت مبارز در جریان اصول گرایی کاهش یافته بود و همین موجب ظهور احمدی نژاد یا نتایج ضعیف اصول گرایان بــرای مثال در انتخابات ریاســت جمهوری ۱۳۹۲ شــده است.
بررسی مواضع مصباحی مقدم نشــان می دهد این تشکل در تلاش است تا با تجمیع سرمایه های خویش جوانان اصول گــرا را ناگزیر از پذیرش مرجعیت این تشکل نماید؛ چراکه تکثر درونی اصول گرایان را به منزله کاهش قدرت آن ها تلقی می نمایند.
البته شواهد نیز تا حدودی اظهارات او را تأیید می کند. هرچند به نظر می رسد کاهش نقش تشکل جامعه روحانیت در وفاق اصول گرایان موجب نشــده تا نقش و قدرت اصول گرایان سنتی کاسته شود. به ویژه مجلس هشتم، نهم و دهم نشان می دهد چهره ها و گروه هایی که مرجعیت این تشــکل را در رقابت پذیرفتند توانستند در مجلس در جایگاه برتری قرار گیرند و موجب شدند تا اصول گرایان حتی در بزنگاه غلبه اصلاح طلبان در حاشــیه قرار نگیرند و به عنوان نیروهای سیاسی مطرح شناخته شوند.
افزون بر این، جریان اصول گرایی که ماهیت خود را حول ارزش هــای انقلابی و مذهبی تعریف کرده است، نمی تواند نقش روحانیت و به ویژه تشــکل جامعه روحانیت مبارز که یکی از نیروهای اثرگذار در پیروزی انقلاب و تحولات پس ازآن بود را نادیده بگیرد.
گویی با این کار ماهیت جریان را به چالش می کشــد؛ بنابراین برای داشــتن یک بازی برد-برد نیروهای اصول گرایی ناگزیرند حول محور جامعه روحانیت به تجمیع ســرمایه خویش بپردازند یا با به رســمیت شناختن تفاوت مواضع بازیگران جدید، تمایزات میان نیروهای ســنتی و جــوان را بپذیرند، آنچه می توانــد اصول گرایی را محل نــزاع رقبا و بازتعریف های جدیدی قرار دهد.
نظر شما