به گزارش گروه فرهنگی قدسآنلاین، «در جستوجوی فریده» فیلم مستند بلندی درباره دختری است به نام فریده که در آستانه ۴۰ سالگی به دنبال یافتن هویت گمشده خودش است. او در کودکی در حرم امام رضا (ع) رها میشود و پس از آن به شیرخوارگاهی در تهران منتقل شده و در نهایت توسط زوجی هلندی از ایران به فرزندخواندگی گرفته میشود. فریده با وجود مخالفت والدینش جستوجویی را برای یافتن پدر و مادر خونیاش آغاز میکند و تصمیم دارد برای اولین بار به زادگاهش ایران سفر کند.
این مستند که تاکنون در جشنوارههای مختلف و معتبری همچون جشن سینمای ایران، جشن مستقل سینمای مستند، جشنواره بینالمللی سینما حقیقت، جشنواره جهانی فجر و... به نمایش درآمده، توانسته جوایز متعددی را از آن خود کند. مستند «در جستوجوی فریده» در جشنواره بینالمللی سینما حقیقت جایزه بهترین فیلم هنر و تجربه، بهترین تدوین، بهترین موسیقی و جایزه ویژه دبیر را دریافت کرده است. همچنین جایزه بهترین فیلم مستند از بیستمین جشن سینمای ایران، دیپلم افتخار بهترین کارگردانی از جشن مستقل سینمای مستند و چند جایزه دیگر را تاکنون از آن خود کرده است. با آزاده موسوی و کوروش عطائی که به طور مشترک کارگردانی و تهیه کنندگی کار را برعهده داشتند، درباره این مستند سینمایی گفتوگو کردیم که میخوانید:
■ جرقه ساخت این مستند از همان آگهی روزنامه خراسان زده شد؟ یعنی فریده را از همان آگهی پیدا کردید؟ چطور به او پیشنهاد ساخت این مستند را دادید؟
موسوی: بله با خواندن آگهی روزنامه خراسان احساس کردیم که این داستان جذابی است و با یکی از دوستانمان که خبرنگار هلندی در ایران است، تماس گرفتیم. او فریده را میشناخت چون فریده دختر بسیار فعالی بود و وبلاگی داشت به نام finding farideh که در آن داستان زندگی و روزمرگیهایش را مینوشت. ما آن وبلاگ را مطالعه کردیم و دیدیم علاوه بر اینکه داستان زندگی جذابی دارد، شخصیت جذابی هم دارد. از نوشتهها و اشعارفارسی که در آن وبلاگ بود، علاقهمند به تماس با او شدیم. به او ایمیل زدیم و خیلی سریع جواب ایمیل ما را داد و خوشحال از اینکه دو کارگردان ایرانی با او تماس گرفتند. فریده چون در تلاش بود که با ایرانیها ارتباط بگیرد، این اتفاق برایش بسیار مهم بود. قرار اسکایپی با هم گذاشتیم و در آن قرار، دختری مشتاق را دیدیم که به ایران سفر کند و این جست وجو را انجام دهد و این فیلم درباره او ساخته شود چون فکر میکرد این فیلم میتواند به جست وجوهایش کمک کند. ما تصمیمان را برای ساخت فیلم از همان قرار اسکایپی گرفتیم.
■ ساخت آن چقدر زمان برد و هزینههایش چگونه تأمین شد؟
عطائی: خواندن نوشتههای فریده و درآوردن نکات مهم قصه و نوشتن فیلمنامه، دوسال زمان برد. بعد فیلمبرداری را شروع کردیم. بعد از فیلمبرداری حدود یکسال و نیم، تدوین طول کشید. بخشی از زمان هم برای تأمین هزینههای فیلم صرف شد که تصمیم گرفتیم با جمع آوری کمکهای مردمی این فیلم را بسازیم؛ بنابراین در دو سایت ایرانی و هلندی، پروژه را تعریف کردیم. این روش در خارج از کشور مرسوم است که مردم برای انجام یک پروژه فرهنگی، کمک میکنند تا پروژه مستقلی صورت بگیرد و ما اولین پروژه موفق در این باره در ایران بودیم. فیلمسازان میتوانند در سایت حامی جو، پروژههایشان را تعریف کنند و برای ساخت فیلمشان پول جمع کنند.
موسوی: خوبی چنین روشی این است که از ابتدای امر، فیلمساز تلاش میکند با روایت و قصهای جذاب، افراد را جذب پروژهاش کند، چالش بسیار خوبی است و محک خوبی برای پیش بینی موفقیت پروژه است. این باعث میشود تا فیلمساز، داستان را جذابتر تعریف کند. این روش کارآمدی در دنیاست و میتوان بیشتر روی آن کار کرد.
■ شما در این مستند، همراه و پا به پای فریده در جستوجوی خانواده گمشده او بودید، اتفاقات پیش آمده برای شما هم به اندازه فریده هیجان انگیز بود؟
موسوی: ما با فریده همراه شده بودیم. او برای یافتن هویت گمشده اش، کشف و شهود و سیر میکرد، ما هم در کنار او طی طریق میکردیم و تجربیات خودمان را به دست میآوردیم. واقعاً تحت تأثیر اتفاقات زندهای بودیم که داشت رخ میداد. ما نیز در پایان داستان، همچون فریده، آدمهای اول داستان نبودیم. وقتی قصه، زنده است و نمیدانید که در آینده چه خواهد شد، این کشف و شهود خیلی جذاب است.
عطائی: یکی از جذابیتهایی که فیلم مستند دارد این است که شما هر چقدر هم روی کاغذ، موقعیتها را پیشبینی کرده باشید، سر صحنه اتفاقاتی رخ میدهد که شما را غافلگیر میکند و علاقه من به مستند به همین دلیل است. ما براساس موقعیتها، خط اصلی قصه را میدانستیم اینکه بعد از ورود به ایران، سه تا خانواده را میبینیم، ولی چون مواجهه ما با این خانوادهها همزمان با فریده بود برای خودمان هم غافلگیر کننده بود چون نمیدانستیم که شرایط و سبک زندگی آنها چگونه است. ما نیز همراه با فریده، در موقعیتهای غافلگیرکننده قرار گرفتیم. ما در فیلمنامه نوشته بودیم که قرار است قصه بچه گمشده آنها را بشنویم، ولی در جزئیات و دیالوگها غافلگیر شدیم. مثلاً در جایی که خانوادهای بر سر رها کردن کودکشان بحث میکردند، ما انتظار این جدل را نداشتیم. در ماجرای آن بحث، کارمان تمام شده بود و کم کم داشتیم جمع میکردیم که دیدیم این بحث مطرح شد و چقدر برای نمایش جذابیت داشت که شروع به فیلمبرداری کردیم.
■ تصویری که از ایران نشان دادید، بیآنکه شعاری باشد تصویری زیبا و دلنشین است. کشوری که در آن مردم به بهانه مختلف میخندند و خانواده در آن معنایی عمیق و جدی دارد در حالی که در هلند، پدرخوانده و مادرخوانده فریده، آدمهایی سرد و خشک هستند، نمایش این تصویر از هردو کشور در این مستند تعمدی بود؟
موسوی: تصاویری که از ایران نشان دادیم یا اینکه خانواده هلندی فریده، خانواده سردی هستند و خانوادههایی که در ایران میبینیم خانوادههای گرم و صمیمی هستند، واقعیتی بود که به تصویر کشیدیم و عمدی در کار نبود. برای ما مهم بود که چه تصویری از ایران نشان میدهیم و میخواستیم که تصویر، منفی نباشد برای همین حضور خانم نگار در فیلم و چرخیدن در فضاهای شهری تهران و مشهد بود که به ما کمک کرد. قرار نبود که فقط قصه سه خانوادهای که بچه شان را سر راه گذاشتند در فیلم ببینیم به همین دلیل کاراکتر نگار به فیلم اضافه شد. نگار، دختر مستقلی بود که نگاه جالبی به زندگی داشت و میتوانست به تکثر نگاه در فیلم کمک کند.
عطائی: جالب است در مدت اکران فیلم، تماشاچیهای داخلی و خارجیها به مسئله تصویری که این مستند از ایران نمایش داده، اشاره میکنند. دلیل باور پذیری این تصویر از ایران به این خاطر است که تعمدی در آن نبوده یعنی هدف ما این نبوده که تصویر خوب یا بدی از ایران نشان دهیم، بلکه هدف روایت قصه فریده بوده است، قصه دختر بچهای که در مشهد سر راه گذاشته میشود، توسط یک زن و شوهر هلندی به آمستردام میرود و بعد از ۴۰ سال به ایران برمیگردد. تضاد فرهنگی بین آمستردام و مشهد هم در این فیلم جالب بود. دختری که در موقعیتهای فرهنگی متفاوتی قرار میگیرد. ما در زیرلایههای فیلم به تفاوت فرهنگی و سبک زندگی آدمها هم اشاره کردیم. سعی کردیم که قصه فریده را دنبال کنیم و از حواشی ماجرا هم غافل نشویم چون این حواشی نکاتی داشت که فیلم را عمیقتر میکرد. به این توجه کردیم که این سوژه چقدر میتواند فراتر از خودش باشد و حرفهای فرامتنی بزند. اگر قصه فقط درباره دختری بود که در ایران دنبال خانوادهاش میگشت، شاید این عمق را پیدا نمیکرد. نمیتوانست راجع به فرهنگ، آیین و تفاوت فرهنگی حرف بزند.
■ از سختیها و محدودیتهای پیش رویتان در این کار هم میگویید. زبان فریده، فارسی نبود و انگلیسی هم زبان دومش بود، در ارتباط گرفتن یا انتفال مفاهیم و احساسات مشکلی نداشتید؟
موسوی: یکی از سختترین چالشهای ما در این فیلم، مسئله زبان بود. وقتی کاراکتری همزبان ما باشد بهتر میتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم، ولی در اینجا هر دوی ما با زبان دومی با هم ارتباط برقرار میکردیم و مجبور بودیم که در بعضی مواقع از مترجم استفاده کنیم. در هلند، مترجم هلندی داشتیم که سر همه صحنهها، ترجمه همزمان انجام میداد و این ماجرا از نظر فنی هم پروسه دشواری بود. بعد از اینکه به ایران آمدیم، تمام صحبتهای هلندی را دوباره ترجمه کردیم. مسئله ترجمه بسیار زمان برد.
عطائی: پروژه، پروژه سختی بود. حدود ۵ سال پیش با فریده آشنا شدیم و دو سال مرحله پیشتولید و تلاش برای جذب سرمایه طول کشید چون تهیه کننده مستقل هستیم و برای این کار، کمپین سرمایه گذاری جمعی را راه اندازی کردیم. در این اتفاق ۳۰۰ نفر از سراسر دنیا از کار حمایت کردند و هزینه اولیه فیلمبرداری تأمین شد. از دیگر سختیهای کار تعدد لوکشین بود از آمستردام گرفته تا تهران و مشهد. فیلمبرداری در فرودگاه، شیرخوارگاه، حرم امام رضا (ع) نیاز به گرفتن مجوز فیلمبرداری داشت که کار آسانی نبود، اما خوشبختانه این اتفاق افتاد و چیزهایی که میخواستیم را به دست آوردیم. تولید و تدوین این فیلم یک سال و نیم تا دوسال طول کشید، یکی از دلایل اصلی هم مشکل زبان بود. اگرچه زبان ارتباطی ما انگلیسی بود، ولی سر صحنههای آمستردام، هلندی حرف میزدند که کار را برایمان سخت میکرد. خوشبختانه تیم جوان و پرشوری داشتیم که در پروسه تولید فیلم با هم
زندگی کردیم.
■ چقدر فیلم خام برای تدوین داشتید؟ آیا خانوادهها از پخش فیلمشان راضی بودند یا آنها را راضی کردید؟
موسوی: حدود ۱۰۰ ساعت فیلم راش داشتیم که کار تدوین را بسیار دشوار میکرد. ۸۸ دقیقه فیلم از میان ۱۰۰ ساعت فیلم انتخاب شده است. خانوادهها از اول هیچ مشکلی با فیلمبرداری نداشتند و خیلی تلاش زیادی برای راضی کردنشان نکردیم. ولی از همان ابتدا، اجازهها را از آنها گرفتیم که بعد هم به مشکلی برنخوریم.
عطائی: خوشبختانه خانوادهها همکاری خوبی با ما داشتند وخیلی لطف کردند. خانوادهها جلوی دوربین خیلی راحت بودند چون فریده جلوی دوربین راحت بود. بیشتر تمرکزشان هم روی فریده بود؛ بنابراین جلوی دوربین، خودشان بودند و ما شاهد ماجراهای مستندی بودیم که رخ میداد.
■ فیلم با اینکه مستند بود اما روایت سینمایی داشت یعنی مخاطب زمان تماشای درام، همراه با فریده میخندید و اشک میریخت، چطور به این روایت رسیدید؟
موسوی: سینما علاقه ماست و اینجا هم درباره سینمای مستند حرف میزنیم نه مستند تلویزیونی. سینمای مستند باید سینما باشد و تنها تفاوتش با فیلم داستانی این است که قصه زنده و واقعی است؛ بنابراین نمیتوان دخل و تصرفی در واقعیت داشت، اما مستند هم باید دراماتیک شود و فیلمنامه داشته باشد. در این کار، فیلمنامه با دوپایان داشتیم چون نمیدانستیم که در پایان چه اتفاقی میافتد به همین دلیل فیلمنامه را با دو پایان نوشتیم. علاقه ما این است مستندهایی بسازیم که در سینما اکران شود، مردم بلیت بخرند و فیلم را در سینما تماشا کنند؛ بنابراین درام بخش مهمی از این ماجراست.
عطائی: اصولاً در تقسیمبندیهای سینما، مستند و داستانی قالب هستند مسئله اصلی این است که فیلمهای مستند در سینمای ایران کمتر دست به تجربههای فرمی میزنند یا سراغ ساختارهای جدید میروند. سینمای مستند روز دنیا سراغ این شکل از ساختارهای فرمی میرود و نتیجهاش خوب بوده است. در این فیلم هم ارتباط مخاطب با فیلم، نشان دهنده ساختار درست آن است. مسئله دیگر اینکه وقتی فیلم میسازید و قرار است که برای سینما ساخته شود باید جذابیتهای فرمی ومحتوایی داشته باشد. ما قبل از فیلمبرداری، با توجه به اطلاعاتی که داشتیم و پیش بینیهایمان، فیلمنامه مشخصی داشتیم. فیلمنامه به معنای اینکه سکانسها و موقعیتها در آن مشخص باشد یعنی شروع، اوج و پایانی داشته باشد، اما نمیدانستیم که انتهای فیلم چیست؛ بنابراین دو پایان مختلف برای آن در نظر گرفتیم. کارگردانی در مستند، اینجا اتفاق میافتد، واقعیت وجود دارد، اما اگر صرفاً ثبت کننده اتفاق باشیم چه تفاوتی با گزارش دارد، وقتی وارد فاز سینما میشوید باید از ابزارهای سینما بهره برد.
■ پایان قصه فریده هم شما را مانند مخاطبان، غافلگیر کرد؟
موسوی: در سکانس آزمایشگاه، ما هم مثل خانوادهها و خود فریده، استرس داشتیم. نمیدانستیم چه میشود و پایان داستان چیست، اما از همان ابتدا که وارد قصه شدیم و تصمیم گرفتیم که فیلم را بسازیم، دو پایان را برایش متصور بودیم و میدانستیم که با هر جواب آزمایش DNA باید به کدام سمت برویم.
عطائی: ما هم غافلگیر شدیم و این پیشبینی را داشتیم که ممکن است هر اتفاقی بیفتد. پایان ماجرا برای خودمان هم غافلگیر کننده بود. امیدوارم مردم مشهد این فیلم را ببینند چون بخشی از قصه در مشهد میگذرد و حتماً برایشان جذاب است.
انتهای پیام/
نظر شما