ماه محرم به تعبیر امام رضا علیه السلام ماهی است که حرمت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله شکسته شد: «محرم ماهی است که مردم زمان جاهلیت، ستم و کشتار را در این ماه تحریم کرده بودند. اما در چنین ماهی خون ما حلال شد، حرمت ما شکسته شد، فرزندان و زنان ما به اسارت رفتند، خیمه هایمان به آتش کشیده شدند و دارائیهایمان را به یغما بردند. همانا روز شهادت امام حسین علیه السلام دیدگان ما را زخم کرد، اشک از چشمانمان فرو ریخت، عزیز ما را در سرزمین «کرب و بلا» فرو گذارد و برای ما رنج و محنت تا روز قیامت برجای گذاشت. آری برای انسان ستمدیده ای چون حسین باید گریست.»[۱]
پس از حادثه عاشورا بر زنان و دختران بنی هاشم چنان سخت گذشت و این مصیبت چنان بزرگ بود که از امام صادق علیه السلام روایت شده است: هیچ بانوئی از بانوان بنی هاشم سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچیک از بنی هاشم دودی که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد، تا آنکه ابن زیاد به هلاکت رسید. [۲]
این مصیبت آن چنان بزرگ بود که دختر سه ساله امام حسین علیه السلام از شدت سختی های اسارت و از غم و اندوه شهادت پدر در خرابه های شام طاقت نیاورد و چون شمعی خاموش گشت.
شهادت غم انگیز حضرت رقیه
یکی از شهیدان قیام حسینی که شهادتش همواره جزء مصیبت های حادثه کربلا به شمار می رود حضرت رقیه یا فاطمه صغری علیها السلام، دختر سهساله امام حسین علیه السلام است. محبین اهل بیت علیهم السلام هر ساله روز سوم ماه محرم با یاد و ذکر مصیبت های وارده به این دختر پاک و مطهره اباعبدالله علیه السلام عزاداری میکنند.
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین علیه السلام چنین است:
درهنگام عصر در خرابه های شام در کنار حضرت زینب علیها السلام نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا میروند؟ حضرت زینب علیها السلام فرمود: این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلندتر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.[۳]
گرچه مصیبت های روز عاشورا بسیار سخت و اندوه بار است اما سختتر از روز عاشورا بر خاندان رسول خدا صلی الله علیه و اله حوادثی بود که در شام گذشت، ماجرای اسارت زنان و دختران اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله آنچنان سخت بود که وقتی از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ایشان در پاسخ سه بار فرمودند: «الشّام، الشّام، الشّام» [۴]
روابط عمومی حوزه علمیه خراسان
نظر شما