محمد تربتزاده/
وقتی «عنصری» در قرن پنجم هجری چنین سروده است: به روزنامه ایام در همه پیداست/اگر بخواهی دانست روزنامه بخوان، لابد باید این گزینه را محتمل بدانیم که در دوران سلطنت سلطان محمود غزنوی، در شهر غزنین روزنامهای به نام «ایام» به صورتِ احتمالاً دستنویس منتشر میشده؛ یا از این بیت نظامی که میگوید: از قصه و قطعه و قصیده/یک یک بنوشت بر جریده، میتوانیم نتیجه بگیریم که در شهر «گنجه» جریدهای ادبی بین مردم توزیع میشده که مملو از افسانههای قدیمی، اشعار کهن و داستانهای حماسی بوده است.
منظور اینکه اگرچه براساس دادههای تاریخی، امروز سالگرد انتشار اولین روزنامه در کشورمان است اما احتمالاً سابقه انتشار روزنامه در کشورمان برمیگردد به قرنها پیش از مشروطه، ولی همانقدر که اروپاییها در حفظ تاریخشان کوشیدهاند و حالا میدانند که در روم باستان روزنامهای به نام «اکتادیورنای» منتشر میشده، ما به دلایل مختلف، تاریخمان را کم و بیش فراموش کردهایم و هیچ اطلاعاتی از اولین روزنامههایی که در کشورمان منتشر میشده، نداریم.
البته مفهوم روزنامهای که رومیها در چندهزار سال پیش منتشر میکردهاند یا خودمان احتمالاً حدود هزار سال پیش تولید میکردهایم، زمین تا آسمان تفاوت دارد با معنای امروزیاش. واژه روزنامه آن روزها به معنای ثبت احوال روزمره آدمها بوده. به همین خاطر دریانوردان، بازرگانان و بازاریان قدیم، حساب و کتابهایشان را در روزنامه مخصوص خودشان مینوشتهاند و حتی اگر در اشعار فردوسی، ناصرخسرو و خیلیهای دیگر هم خوب بگردید، چندبار به واژه روزنامه برمیخورید. پس احتمالاً درستتر این است که بگوییم امروز سالروز تولد «مطبوعات» در کشورمان است.
کاغذ اخبار
سابقه توزیع روزنامه در کشورمان برمیگردد به قرن ۱۸ میلادی. در آن روزها البته روزنامههای هندی و انگلیسی، به همت تحصیلکردهها ایرانی، ترجمه شده و وارد کشور میشدند و خبری از روزنامه مستقل ایرانی نبود تا اینکه «میرزا صالح شیرازی» که با دستور «عباس میرزا» نایب السلطنه فتحعلی شاه، برای تحصیل به انگلیس رفته بود، با صنعت چاپ آشنا شد و به فکر چاپ روزنامه در ایران افتاد. سالها طول کشید تا میرزاصالح خودش را در دربار و دل پادشاه ایران جا کند تا مجوز چاپ روزنامه را بگیرد. در روزهای سلطنت محمد شاه بالاخره این اتفاق افتاد و اولین روزنامه ایرانی در روز ۲۵ محرم سال ۱۲۵۳ قمری، با دستگاه چاپی که خود میرزا صالح به ایران آورده بود، به چاپ رسید. از آنجایی که مردم ایران هیچ ذهنیتی از روزنامه و کارکرد آن نداشتند، میرزاصالح مجبور شد واژه «نیوز پیپر» را نعل به نعل ترجمه کرده و اسم روزنامهاش را بگذارد «کاغذ اخبار». این روزنامه برخلاف اسمش، ماهنامه بود و در چهار صفحه خلاصه میشد. دو صفحه اول معمولاً اخبار مربوط به دربار و اقدامات شاه بود و در دو صفحه آخر هم، اخبار ترجمه شده از روی روزنامههای اروپایی به چاپ میرسید.
روزنامه وقایع اتفاقیه
برخلاف خیلیها که «وقایع اتفاقیه» را اولین روزنامه ایرانی میدانند، این روزنامه در اصل سومین روزنامه کشورمان است که پس از کاغذ اخبار و روزنامهٔ آشوریزبانِ «زهریری د بهرا» در ایران منتشر شده. وقایع اتفاقیه هم مثل کاغذ اخبار، فقط نام روزنامه را یدک میکشید اما در اصل هفتهای یکبار چاپ میشد. سالهای اول انتشارش، چهار صفحهای بود اما تعداد صفحههایش در ادامه حتی به ۱۲ هم رسید. وقایع اتفاقیه سه بخش داشت. بخش اول دارالخلافه نام داشت که اخبار مربوط به دربار و شهر تهران را منتشر میکرد. بخش دوم مربوط به اخبار شهرستانها بود و بخش سوم هم وظیفه انتشار اخبار جهان را داشت و محتوایش معمولاً از طریق ترجمه اخبار روزنامههای انگلیسی زبان تأمین میشد. سابقه فعالیتش هم برمیگشت به سال ۱۲۶۷ هجری که «امیرکبیر» دستور انتشارش را صادر کرده بود. هرچند امیرکبیر «ادوارد برجیس» ارمنی را به عنوان مسئول این روزنامه انتخاب کرده بود اما پس از مرگش روزنامه به دست فرزندان مقامات درباری افتاد و به «روزنامه علیه ایران» تغییر نام داد.
چرند و پرندهای دهخدا
میرزا صالح و امیرکبیر هرچقدر خودشان را به زمین و آسمان زدند، نتوانستند عامه مردم را روزنامهخوان کنند و کاغذ اخبار و وقایع اتفاقیه در خوشبینانهترین حالت، بین درباریها، دانشجویان و شاگردان دارالفنون دست به دست میشد. «صوراسرافیل» که اولین شمارهاش در سال ۱۳۳۵ قمری منتشر شد اما قدم در راه جدیدی گذاشت و تبدیل به اولین روزنامهایرانی شد که در میان مردم عادی هم خواننده داشت. جهانگیرخان شیرازی و قاسمخان تبریزی، صاحبان اصلی صوراسرافیل بودند که بهواسطه ارتباطاتشان با دربار پادشاه قبلی ایران یعنی «مظفرالدین شاه» مطالب تندی را علیه «محمدعلی شاه» و در ستایش جریان مشروطه منتشر میکردند. صوراسرافیل برخلاف روزنامههای قبلی، فقط به انتشار اخبار اختصاص نداشت و انواع و اقسام ستونهای متنوع در آن پیدا میشد. معروفترین ستون این روزنامه هم «چرند و پرند» بود که میرزا علی اکبر خان قزوینی یا همان دهخدا در آن قلم میزد. طبق روایتهای تاریخی، حتی کسانی که سواد نداشتند هم روزنامه صوراسرافیل را فقط برای ستون چرند و پرند میخریدند و به دانشآموزها پول میدادند تا این ستون را برایشان بخوانند. کارشناسهای ادبی میگویند صوراسرافیل و ستون چرند و پرند، انقلاب بزرگی در روزنامهنگاری ایران ایجاد کردند چون تا پیش از انتشار این روزنامه، سبک تمام نوشتهها، سخت و رسمی بود اما روزنامه صوراسرافیل با ساختارشکنی، زبان نرم و ادبیات کوچه بازاری را وارد روزنامه و متنهای رسمی کرد.
میکروبهای جامعه!
روزنامه اختر، قانون، حبل المتین، ثریا، عروه الوثقی و... از دیگر روزنامههایی بودند که در سالهای پس از مشروطه به چاپ میرسیدند. تمام این روزنامهها البته به دلیل حجم سنگین سانسور از طرف دربار، یا در خارج از کشور به چاپ میرسیدند یا به طور مخفیانه در داخل. تا پایان حکومت قاجارها در ایران، اوضاع کم و بیش به همین منوال میگذشت، اما با روی کار آمدن رضاخان اوضاع کمی تغییر کرد. از یک طرف روزنامه به طور کامل در میان مردم کوچه و بازار جا افتاده بود و دیگر نمیشد آنها را از خواندن روزنامه محروم کرد و از طرف دیگر، اوضاع سانسور وخیمتر شده بود و عرصه بر روزنامهنگارها تنگتر. در دوره رضاخان، شهربانی به طور مستقیم مسئولیت نظارت بر نشریات را به عهده داشت و تمام مطالبی که قرار بود در روزنامهها به چاپ برسند، از آگهیهای تبلیغاتی گرفته تا تحلیلهای سیاسی، باید توسط مأموران شهربانی تأیید میشد. کار حتی به جایی رسیده بود که شهربانی اول هر هفته لیستی از موضوعات مختلف را به روزنامهها میداد و آنها موظف بودند که مطالبشان را فقط در همان چارچوب به چاپ برسانند! محمد صدرهاشمی در بخشی از کتاب «تاریخ جراید و مجلات ایران» در اینباره نوشته است: «خوب به خاطر دارم که در سال ۱۳۱۷ که در شهر زنجان به خدمت دولت مشغول بودم شرحی به صورت اعلان ثبتی برای درج به اداره روزنامه کانون فرستادم. مدیر روزنامه در پاسخ نامه اینجانب نوشت که اعلان شما را اگر شهربانی تأیید کند، چاپ خواهیم کرد...».
مدیر روزنامه «سعادت بشر» هم درباره سانسور مطبوعاتی در دوره رضاخان نوشته است: «در شهرویر ۱۳۱۵ دفعتاً دو نفر مأمور از طرف اداره سیاسی شهربانی به اداره ما آمد و اوراق و دفاتر و سوابق را مورد بازرسی قرار داده و بلافاصله نویسنده را به سوابق جلب، به شعبه ۹ آگاهی تحویل دادند و بلافاصله بدون بازپرسی و تحقیق، دستور توقیف داده شد. من را هم تحویل زندان دادند. نویسنده را به نام مقصر سیاسی، در زندانی که جایگاه دزدها و قاتلان و جانیها بود جای دادند و گفتند مقصر سیاسی یعنی میکروب جامعه».
۱۲ هزار نسخه
در این شرایط، فقط سه روزنامه وجود داشتند که به طور مداوم و بدون هیچ توقیفی، چاپ میشدند. اطلاعات، ایران و کوشش. هرچند مدیران سه روزنامه، به دربار رضاخان وابسته بودند اما روزنامه اطلاعات، یک سر و گردن بالاتر از سایرین بود و به واسطه طیف وسیع خوانندگانی که داشت، هرازگاهی میتوانست از زیر تیغ سانسور اداره شهربانی فرار کند و چند مطلب به درد بخور هم به چاپ برساند!
عباس مسعودی، صاحب امتیاز این روزنامه، اوایل در اتاقی قدیمی در خیابان علاالدوله تهران دفتری اجاره کرده بود و اخبار و حوادث مختلف سیاسی و اجتماعی را برای روزنامههای آن روز، جمع آوری میکرد اما سال ۱۳۰۵ شمسی، بالاخره درخواست ثبت روزنامه «اطلاعات» را به شهربانی فرستاد و پس از موافقت مأموران شاه، روزنامه شخصی خودش را راه انداخت. روزنامه اطلاعات معمولاً بین ۸ تا ۱۲ صفحه داشت و صرفنظر از مطالب سفارشیاش، در هر شماره چند مطلب پدر و مادردار هم به چاپ میرساند. به همین خاطر مخاطبانش چندبرابر بیشتر از سایر روزنامههای دوران رضاخان بودند. طبق اطلاعات تاریخی، تیراژ این روزنامه در سال ۱۳۱۷ چیزی درحدود ۱۲ هزار نسخه در روز بوده و ۶۲ نفر هم به طور کامل و پاره وقت در این روزنامه مشغول به کار بودهاند.
خفقانِ مطبوعاتی
با اینحال اوضاع مطبوعات تا زمانی که رضاخان بر منصب قدرت بود، آنچنان تعریفی نداشت اما پس از روی کار آمدن «محمدرضا» اوضاع کمی تغییر کرد و به علت اوضاع بلبشوی سیاسی و اقتصادی، توجه دولت به مطبوعات به کمترین میزان ممکن رسید. این رویه تا سالهای پیش از کودتای ۱۳۳۲ ادامه داشت. در این سالها انواع و اقسام روزنامههای تندرو مثل «باختر امروز» در تهران منتشر میشد اما پس از کودتا، تیغ سانسور یکبار دیگر بیخ گردن مطبوعات قرار گرفت. روزنامههای جنجالی مثل باختر امروز تعطیل شدند و یک ربع قرن خفقان بر فضای مطبوعاتی کشور حاکم شد. سید جلال الدین معدنی در کتاب تاریخ سیاسی معاصر ایران درباره روزهای پس از کودتا نوشته است: «هیچ وقت وضع ملت ایران به این اندازه اسفانگیز و دلخراش نبوده است. دولت تمام روزنامههای ملی را به نام مخالف توقیف کرده و با کنترل شدید چاپخانهها به وسیله قوای مسلح، امکان نشر حقایق را سلب نموده. حتی خبر قتل کشتهشدگانی که هر روز در کوچه و خیابان به دست مأموران انجام میشود، منتشر نمیشود...».
نظر شما