قدس آنلاین: هنوز احمدی جوابی نداده بود که تقلا و تلاش دوباره زندانی شروع شد. رئیس زندان هم به کمک آمد بلکه زندانی سخت جان را آرام کنند تا سم کار خودش را بکند. «تیمورتاش» اما نمیخواست تسلیم سرنگ و محتویاتش شود. کار به ضرب و شتم رسید و وقتی او را خونین و مالین روی تخت انداختند چارهای نبود جز اینکه بالش را روی دهانش بگذارند و آنقدر فشار دهند تا تمام کند... اگر آن شب کسی سر میرسید و نغافل چشمش به دخمه زندان قصر میافتاد، باورش نمیشد کسی که دارد زیر دست پزشک احمدی، رئیس کل شهربانی، رئیس زندان و... جان میکند، وزیر قدرتمند و همه کاره چند سال پیش دربار رضاخان است.
۸۶ سال بعد
روایت بالا، بیشترش مال «ایران تیمورتاش» دختر «عبدالحسین تیمورتاش» است و ما موقع نوشتنش خیلی تلاش کردیم آن قدرها که دختر تلاش کرده، مرگ پدرش را قهرمانانه و تراژیک تعریف کند، ماجرا را قهرمانانه و مظلومانه ننویسیم. برخی از تاریخنویسان هم ممکن است اصلاً این داستان را قبول نداشته باشند، اما چه آنها و چه دیگر تاریخنویسان در این قضیه متفقالقولاند که «تیمورتاش» در زندان مسموم و کشته میشود.
این نکته را هم نباید فراموش کنیم که سیاستمدار کارکشته و قدرتمند دوره رضاخان با همه تعریف و تمجیدهایی که خیلیها از او کردهاند و اصرار دارند او را فقط قربانی زد و بندهای پشت پرده سیاست معرفی کنند، تا حدودی قربانی جاهطلبی و اشتباهات خودش هم میشود. سرگذشت «تیمورتاش» و همچنین نقش و تأثیری که در برخی رخدادهای تاریخ معاصر داشت آن قدر جالب، جذاب و عبرت آموز هست که بشود به بهانه هشتاد و ششمین سالگرد قتل او در زندان قصر، نگاهی به زندگی و ویژگیهای او انداخت.
خاطرات خانزاده و شاهزادهها
پسر کریمداد نردینی در روستای نردین از توابع فعلی شهرستان شاهرود به دنیا آمد. پدر از خانها و زمینداران بزرگ نردین و جاجرم و همچنین حاکم سبزوار بود و خانزاده پر شر و شور را در ۱۳ سالگی برای آموزش به عشقآباد فرستاد. «عبدالحسین» پس از آموختن زبان روسی راهی سنپترزبورگ شد و در آموزشگاه نظامی به پیگیری آموختههایش پرداخت. خان زاده ایرانی در همان روسیه بهسرعت زبان فرانسوی را هم آموخت تا بعدها و در ۲۴ سالگی به عنوان مترجم در وزارت خارجه ایران مشغول به کار شود. این اما تنها دستاوردش از سفر طولانی به روسیه نبود. به مدد هوش و ذکاوت و روحیه بلندپروازانهای که داشت، توانسته بود با بسیاری از شاهزادگان روسی طرح رفاقت و دوستی بریزد. البته اینکه در میان آنها به «خان نردینسکی» مشهور شد فقط به دلیل هوش و ذکاوتش نبود. رفقای روسی، از خوشگذرانیها و عیاشیهای خان زاده ایرانی نیز خاطرات زیادی داشتند! روحیات «تیمورتاش» در جوانی و پس از بازگشت به ایران جوری نبود که به همان کارمندی و مترجمی بسنده کند. در زمان مشروطه به مشروطه خواهان پیوست وبعدها هم چند دوره به عنوان نماینده مردم خراسان به مجلس رفت. به جز اینها در پروندهاش حاکمی منطقه گیلان را هم میشود دید.
پیشرفت آسانسوری
بنابراین اگر روزی در عکسهای او مدال یا نشانی را روی سینهاش دیدهاید، میتوانید چشم بسته حدس بزنید که یکی دو تا از آنها ممکن است مربوط به درگیریهایش با نیروهای انقلابی قیام جنگل و دستگیری و اعدام «دکتر حشمت» باشد. البته «تیمورتاش» به جز اینها هم داغهای زیادی روی دل و روح مردم گیلان گذاشت. آنقدر که درنهایت و در اوج کینه و نفرت مردم گیلان از این مقام برکنار شد. تیمورتاش که سابقه فرماندهی نیروهای نظامی در خراسان را هم داشت، در جریان کودتای ۱۲۹۹ سید ضیاءالدین طباطبایی بازداشت و به قم تبعید شد و تا بر سر کار آمدن احمد قوام هم در تبعید ماند... در دوره چهارم مجلس و در راهاندازی حزب اصلاحطلبان در کنار سید حسن مدرس و سید محمد تدین قرار گرفت... در زمان عقد قرارداد ۱۹۱۹ از مخالفان سرسخت آن پیمان شد... در دولت مشیرالدوله وزیر عدلیه بود... در ۱۳۰۱ والی کرمان و بلوچستان... در کابینه سردار سپه، وزیر تجارت و فوائد عامه... درماجرای برانداختن قاجارها و به روی کار آوردن پهلویها بسیار پرتلاش و کوشا... و با همین فرمان جوری جلو رفت که در نهایت به رضاخان بسیار نزدیک شد و توانست به وزارت دربار پهلوی اول برسد. جایگاهی که نشان از اعتماد بسیار زیاد شاه به او داشت. به رضاشاه بسیار نزدیک و پس از پادشاهی نخستین شاه پهلوی در ۲۵ آذر ۱۳۰۴ وزیر دربار شد.
در ۱۳۰۵ به حل اختلافهای میان شوروی و ایران پرداخت. او از این پس نقش مهمی را در سیاست خارجی ایران بازی کرد. وی از همراهان محمدرضا پهلوی - که آن زمان ولیعهد بود - در سفر به سوئیس برای آموزش بود.
نام پُرتکرار
نام «تیمورتاش» در میان سیاستمداران و رجال همدوره خودش یکی از پرتکرارترین و ماندگارترین نامهاست. دلیل این ماندگاری اما شباهتی به ماندگاری نامهایی چون امیرکبیر، ستارخان و... ندارد. یعنی خانزاده جاهطلب اگرچه شخصیت باهوش و حتی پرتلاشی است، اما این هوش و ذکاوت و تلاشهای او آنچنان که باید و شاید صرف خدمت و یا انجام کارها و اقدامات ماندگار برای کشورش نمیشود. اما تاریخنگاران سه دلیل را برای ماندگاری نام او در صفحات تاریخ ذکر کردهاند. اول اینکه شخصیت تیمورتاش ترکیب و ملغمهای عجیب و غریب از صفات مثبت و منفی است. دکتر قاسم غنی در خاطرات خود از اعتیاد او به الکل و قمار میگوید و تأکید میکند که غرایز جنسی تیمورتاش همه زندگی او بود! این مورخ مینویسد: «هر کس شکی در مباحث فروید دارد، تیمورتاش مشکلات علمی او را برطرف میسازد». همین مورخ البته با سند و مدرک ثابت میکند تیمورتاش موقع انجام کار آنقدر جدی و پرتلاش بوده است که برخی از اروپاییهایی که او را میشناختند، گفتهاند حتی یک وزیر اروپایی را نمیشناسند که مثل او پرتلاش باشد و این همه کار کند. دلیل دوم ماندگاری نام او، تلاشهای دخترش است که پس از سقوط رضاخان به ایران برمیگردد، پرونده پدر را دوباره به جریان میاندازد، روزنامه منتشر میکند، رد قاتل پدر را تا عراق میزند و او را برمیگرداند و تا سالهای سال از پدرش و خونخواهی او مینویسد و هیچوقت هم با پهلویها از سر آشتی در نمیآید. سومین دلیل هم لابد از عرش به فرش رسیدن عجیب و غریب او است. هنوز هم روایت دقیق و کاملی از اینکه چرا چشم و چراغ و همفکر و مدافع رضاخان یکباره مغضوب دربار میشود، وجود ندارد.
جاسوس شوروی
او و چند تحصیلکرده و فرنگ رفته دیگر، از جمله پشتیبانان فرهنگی رضاخان هم به شمار میروند و در آنچه بعدها به مدرنیزاسیون رضاخانی معروف شد نقش پررنگی دارند. «تیمورتاش» اگر نگوییم مغز متفکر اما یکی از ایدهپردازان برنامههای به اصطلاح نوسازی آن دوران است. بنابراین جای تعجب ندارد که در سال ۱۳۰۸ و زمانی که هنوز رضاخان نتوانسته سناریو کشف حجاب را به اجرا بگذارد، تیمورتاش در باره زمینهسازی و مقدمهچینی برای بی حجابی بگوید: «نباید این نوع اقدامات به یکباره اجرا شود، بلکه این نوع تحولات باید تدریجی اجرا شود. ما نباید چنین اقدامی را دفعتاً و آنی اجرا کنیم».
با این همه دنیای سیاست، آن هم در اوضاعی که فرمانش دست آدمی مثل رضاخان است، بیش از حد بی رحم میشود. در این دنیا، جلادها اگر پایش بیفتد حتی به فرزند و پدر و مادرشان رحم نمیکنند، چه برسد به جلادی دیگر که ممکن است در آینده رقیبشان شود! بر همین اساس، مورخان ایرانی درباره سرنوشت تیمورتاش نظرات مختلفی را ارائه کردهاند. گروهی عقیده دارند تیمورتاش با روسها سر و سری داشته است. دلیلش را هم کتاب خاطرات «بوریس باژانف» دستیار استالین میدانند که پس از فرار از شوروی کتابی مینویسد و تیمورتاش را جاسوس روسها معرفی میکند. طرفداران این ایده معتقدند رضاشاه زمانی که در جریان اینگونه روابط تیمورتاش قرار میگیرد او را عزل میکند.
عکسهای یادگاری
گروهی هم معتقدند رضاخان نگران سلطنت خود و خانوادهاش بوده است. یعنی وقتی میبیند شخصیت باسواد، توانا، مقتدر و بلندپروازی مثل تیمورتاش هست قطعاً ولیعهد شانسی برای رسیدن به سلطنت نخواهد داشت. بنابراین دنبال بهانهای میگردد تا سر تیمورتاش را زیر آب کند. بعد هم دشمنی گروهی از رجال داخلی و بدگوییهای مداوم آیرام (رئیس کل نظمیه) به بدبینی شاه دامن میزند و سرانجام موجب سقوط تیمورتاش میشود.
اما روایت سوم هم که برمیگردد به حکایت معروف: «کار، کارِ انگلیسیهاست»؛ یعنی مثلاً سرسختی تیمورتاش در برابر درخواست انگلیسیها در ماجرای تعیین تکلیف امتیاز دارسی(نفت) سبب میشود آنها علیه تیمورتاش دسیسه بچینند و کار به عزل، زندانی شدن و قتلش برسد. نظریه چهارم هم که میتوانید آن را متعلق به ما بدانید این است که هر سه عامل دست به دست هم میدهند و البته فساد اخلاقی و اقتصادی تیمورتاش نیز کمک میکند تا سیاستمدار بلندپرواز، یکباره و در اوج، با سر به زمین سیاست بخورد! همه سقوط او نیز فقط ۱۳۰ روز طول میکشد. یعنی درست زمانی که در سفرهای خارجیاش داشت کنار موسولینی، استالین و مارشال هیندنبورگ عکس یادگاری میگرفت!
نظر شما