فاطمه احمدی
وحشت مارتین لوتر از صدای رعد و برق آغاز تغییر سرنوشت او و جهان مسیحیت بود. زمانی که لوتر بعد از کسب مدرک لیسانس هنر به تقاضای پدر مشغول به تحصیل در رشته حقوق شد ظاهراً وقوع یک رعد و برق باعث تغییر مسیر زندگی مارتین شد. با صدای رعد و برق وحشتی غیرقابل توصیف وجودش را فراگرفت، به درگاه خدا پناه آورد و به آنای مقدس قسم خورد که میخواهد تارک دنیا شود. دو هفته بعد درتاریخ ۱۷ ژوئیه ۱۵۰۵ وارد خانقاه آگوستین در ارفورت شد. لوتر در سال ۱۵۱۲ به دریافت درجه دکترا در رشته الهیات و کرسی استادی نایل شد. او در طول تدریسِ بخشهایی از کتاب مقدس هرچه بیشتر به اختلافنظر خود با کلیسای سنتی پیبرد و درصدد اصلاح دین مسیحیت برآمد. ولی او هیچگاه به جدائی از کلیسا نیندیشید. او تنها به فکر اصلاح کلیسا بود. از نگاه او تنها قوه حاکم بر عیسویان همانا کتاب مقدس است و مردم نیازی به تفسیر رسمی کلیسا ندارند. بدین ترتیب لوتر آغازکننده پروتستانتیسم مسیحی شد.
پس از آن پروتستانتیسم یکی از دهها واژهای شد که از قرن نوزدهم در برخورد اندیشمندان مسلمان با جهان غرب وارد ذهنیت متفکران مسلمان هم گردید. آشنایی با نظام فکری غرب مدرن همیشه برای متفکران مسلمان بغرنجترین و پیچیدهترین سویه تمدن غرب بود که با آن رویارو میشدند. بنا به تفسیرهایی الهیات مسیحی و جنبش پروتستانی پشتوانه محکمی برای جهان مدرن غرب بود و همین امر متفکران مسلمان را به سوی اصلاح دینشان سوق داد و سوای درست یا باطل بودن این گزاره از نظر تاریخی، در ذهنیت متفکران مسلمان در آن دوران نیز چنین برداشتی در رابطه همبسته میان مدرنیسم و پروتستانتیسم حاکم شد و بسیاری سودای دوبارهسازی این جریان در جهان اسلام را در سر پروراندند. پروتستانتیسم از این جهت محل توجه متفکران اسلام قرار گرفته که شعار بازگشت به کتاب مقدس و نفی سازمانها و تشریفات ایجادشده در طول قرون و اعصار را میدادند. البته در جهان اسلام نیز شبیه آن وجود داشته است. نهضتهای سلفی در نقاط مختلف جهان اسلام شاهدی بر این مدعاست. تفکر کسانی چون احمدبنحنبل و ابنتیمیه و محمدبنعبدالوهاب در جهان سنیمذهب و کسانی چون اخباریان و تفکر شیخی و نیز تفکرات تفکیکی در این چارچوب مشابهتهایی با این جریان دارد.
در ایران هم جریانهای متعددی از حوزه و دانشگاه در این خصوص سربرآورد. آنها بهرغم همه تفاوتهایی که داشتند در چند مساله اتفاق نظر داشتند. همه آنها حتی گروهی که خود روحانی بودند نسبت به نهاد روحانیت بدبین بودند و همچون لوتر که در تلاش برای حذف واسطههای میان انسان و خدا بود و با کلیسای کاتولیک و نهاد روحانیت کاتولیکی سر ستیزه برداشت، تلاش کردند با نقد شریعت اسلام به نام خرافه و تحجر علیه روحانیت سنتی قد علم کنند. اما همه این اینها به تفاوت عمیق و بنیادین نهاد روحانیت در اسلام و مسیحیت ناآگاه بودند، اساسا در نظام الهیاتی مسیحی بین «مسیح» و «کتاب مقدس» تفاوت عمیقی وجود دارد و «مسیح به عنوان تجسد روح خدا» معجزه مسیحیت است و نه کتاب مقدس، کتاب مقدس مجموعهای ناهمگون از روایتهای تاریخ و تفسیر به قلم افراد با جهانبینی گوناگون است و مرجع اصلی ایمان مسیحی نیست، به همین خاطر خیزش لوتر برای بازگشت به تفسیر کتاب مقدس بدون ارجاع به نهاد روحانیت با کلیسای کاتولیک در تضاد بود؛ اما با مسیحیت در تضاد نبود. اما در ساختار اجتماعی اسلام موضوع کاملا متفاوت بود؛ اسلام برخلاف مسیحیت بیش از آنکه یک نوع جهانبینی توحیدی باشد نوعی ساختار منظم اجتماعی و سیاسی بود و باز هم برخلاف مسیحیت معجزه آن نه شخص پیامبر(ص) بلکه کتاب و متن مقدس قرآن بود. از سوی دیگر نهاد روحانیت در اسلام نهادی بوروکراتیک و برگرفته از همان ساختارهای اجتماعی و سیاسی برگرفته از نص بود، اگر لوتر میتوانست با تکیه بر نص کتاب مقدس اتوریته کلیسا را به چالش بکشد و دوگانه سکولاریسم موجود در ذات مسیحیت (قانون قیصر- قانون خدا) توانست سکولاریسم را گسترش دهد؛ این نسخه اصولا برای به کار بردن در اسلام بی معناست.
اشتباه اصلاحگران دینی در بازگشت به نص مقدس به تبعیت از جنبش دینپیرایی در دوران رنسانس از آنجا سرچشمه میگیرد که تفاوت بنیادین نص مقدس در سیستم الهیاتی مسیحیت و اسلام و کارکرد جداگانه نهاد روحانیت در دو دین را درک نکرده بودند. به وجود آمدن نهادهای دینی چون کلیسای کاتولیک محصول تکامل تاریخی دین مسیحیت بودند نه مراجعه به متن کتاب مقدس، در حالی که در اسلام اصولا مراجعه به متن همیشه در میان فقیهان، عرفا، متکلمین همیشه به یکسان مورد ارجاع گروههای مختلف اجتماعی بوده و هیچگاه در انحصار نهاد خاص اجتماعی نبوده؛ همچون روحانیون کاتولیک در مسیحیت که انحصار تفسیر متن مقدس را در دست داشتهاند. بنابراین از آن جایی که پروتستانتیسم محصول دیانت مسیحی مبتنی بر علم الهیات و تطاول روزگار و تحول اندیشه اروپا بود، در تباینی آشکار با سرشت دیانت اسلام است که شکل گرفته براساس شرع و علم فقه میباشد. از عواملی که باعث این کجفهمی در بین این متفکران میشود این است که این جریانات کمتر به سهم مطالعات تاریخی در فهم درست دین و منابع دینی تأکید داشته یا اهمیت آن را در مجموع، کم تلقی کردهاند. این در حالی است که اگر جریانی درصدد است تلقی سنت را از دستگاه کلامی و حقوقی و منابع دینی و روش استنباط احکام به نقد بکشد، نخست باید آنها را در روند تاریخی خود مورد مطالعه قرار دهد. تا زمانی که کارکردها و ضرورتها و زمینههای تعامل نص و واقعیت تاریخی درک نشود، دریافت درستی از علل و اسباب ظهور روندها و پدیدههای دینی و باورها و افکار و تعالیم و تفاسیر دینی حاصل نخواهد شد. بنابراین شناخت سنت و تاریخ سنت تنها راه نجات این جریانات است.
منبع: هفتهنامه چراغ، ضمیمه روزنامه قدس
نظر شما