ارتش ایران در آغاز قرن نوزدهم ارتشی بود مرکب از نگهبانان ویژه سلطنتی، سوارهنظام نامنظم و چریکهای بومی که بهصورت نیروهای کمکی از نواحی مختلف و از قبایل کشور جمعآوری میشدند و تحت رهبری سران قبایل خودشان خدمت میکردند. به همین دلیل ایجاد ارتشی نیرومند بهعنوان بخشی از برنامه کلی مدرنسازی دفاعی، هدف محوری اصلاحگران ایرانی بود. در این فضا بود که رضاخان افسر قزاق جاذبه سریعی پیدا کرد. او فقط چند ماه پس از رسیدن به مقام وزارت جنگ، در ۱۵ آذرماه ۱۳۰۰ فرمان شمارهیک ارتش ایران (حکم شمارهیک قشون) را صادر کرد. بر اساس این فرمان، ژاندارمری و لشکر قزاق ادغام شدند. درست یک ماه بعد و در ۱۵ دیماه ۱۳۰۰، اعلام داشت که ارتش نوین ایران با پنج لشکر سازماندهی شده است. طی سال ۱۳۰۱، رضاشاه مقدمات خرید تفنگ و مهمات سبک را از اروپا فراهم کرد. این سلاحها از سال ۱۳۰۲ وارد ارتش ایران شدند. اولین سلاحهای سنگین خریداریشده توسط رضاخان به دلیل نبود جادههای مناسب در کشور و قیمت بسیار زیاد هیچگاه در جنگ از آنها استفاده نشد و بیشتر در بحرانهای سیاسی و حکومت نظامیهای پایتخت مورد استفاده نمایشی قرار گرفتند.
علیرغم همه تلاشهای رضاشاه طی دو دهه، از ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ برای ایجاد یک ارتش نوین حرفهای که به شیوه اروپایی سازمان یابد و بتواند مدافع بلندپروازیهای منطقهای رضاشاه باشد، عملاً به پیدایش سپاهی انجامید که از لحاظ نظامی ناکارآمد، از نظر ساختاری ضعیف، عمیقاً سیاستزده، و هزینههای آن بسیار فراتر از تحمل اقتصاد کشور بود. مثلاً برقراری خدمت اجباری سربازی، ارتش بزرگی پدید آورد که البته ارتشی نیرومند و کارآمد نبود، حال آنکه مبالغ کلانی که صرف خرید جدیدترین سلاحها از خارج میشد باعث نادرست جلوه دادن اولویتهای نظامی شد و به ارزیابیهای غیرواقعی و خوشخیالانه در مورد قدرت ارتش انجامید. ارتش نوین رضاخان بسیار پرهزینه بود و از همان آغاز وزارت جنگ، او بخش اعظم درآمد ملی را به خود اختصاص داد. در اوایل دهه ۱۳۰۰ تقریباً ۴۰ درصد بودجه کشــور صرف هزینههای ارتش میشد.
پرسش اینجاست که اصولاً دستاورد چنین ارتش پرهزینهای چه بوده اســت و به چه جهت چنین ارتشــی پدید آمد؟ آیا این ارتش توانست به وظایف تعریفشده برای یک ارتش عمل کند؟
عملکرد ارتش رضاشــاه را در دو بخش عمده میتوان ارزیابی کرد: اول اینکه رضاشــاه توانســت با اتکا به چنین ارتشــی به ناآرامیهای پراکندهای که در گوشــهکنار کشور جریان داشت پایان دهد. اینکه چقدر این ناآرامیها برگرفته از یک روح آزادیخواهی بود و اینکه آیا میتوان آنها را جنبشهای رهاییبخش دانســت و اینکه آیا رضاشاه در این بین حقوق قومیتها را لحاظ کرد یا خیر، خود بحث دیگری اســت؛ اما در بخش دیگر باید عملکرد ارتش دوران پهلوی اول را در مواجهه با تهاجم خارجی بررسی کرد، چه اینکه اگر مهمترین وظیفه ارتش را حفظ کیان و ناموس و مرزهای میهن در مقابله با تجاوز بیگانه باشد، قدر مسلم این ارتش موفق و کامیاب نبود و نتوانست به مهمترین وظیفه خود عمل کند.
ارتشی که رضاشاه مهیا کرد، نتوانست او را از نابودی نجات دهد. با ورود متفقین به ایران، ارتش ایران توانایی مقابله با قوای نیرومند متفقین را نداشت، بلکه حتی مقاومتی درخور شأن ملت تاریخی ایران و هزینههای هنگفتی که برای این ارتش صورت گرفته بود، مشــاهده نشــد. رضاشاه بیش از بیست سال فرصت داشت تا با تربیت این ارتش پرهزینه روند دفاعی کشور در مقابل بیگانه را فراهم کند، اما نهایتاً ناموفق بود.
نظر شما