تحولات منطقه

۸ آبان ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۲
کد خبر: ۶۷۶۰۹۷

جوری که مزاحم نباشم، رصدش می‌کنم. دو ساعتی می‌شود که مشغول شده. نمی‌دانم چرا همیشه فکر می‌کردم باغبانی یک هنر و حرفه مردانه است؟

زمان مطالعه: ۱ دقیقه

رقیه توسلی/

جوری که مزاحم نباشم، رصدش می‌کنم. دو ساعتی می‌شود که مشغول شده. نمی‌دانم چرا همیشه فکر می‌کردم باغبانی یک هنر و حرفه مردانه است؟

گلفروشی، خانوم میانسالی را فرستاده برای سروسامان دادن باغچه‌ها. بلدیت دست‌هایش را دوست دارم و اصولی را که با درخت‌ها و گلدان‌ها به‌کار می‌بندد و بذرهایی که شاعرانه می‌پاشد جای جای خاک.

دو استکان چای می‌ریزم و می‌روم برای خداقوت. تازه اسباب و اثاثش را رسانده به باغچه سوم.

سر حرف را باز می‌کنم اما بانوی باغبان، سرد است. نمی‌جوشد. چای می‌نوشد و نگاهش را حواله می‌دهد به باغچه خزان زده چهارم.

ژاکتی را که آورده‌ام می‌گیرم سمتش بلکه همصحبت شویم.

تیرم می‌خورد به هدف. تشکرکنان می‌گوید سردش نیست.

اشاره که می‌کنم به سوز پاییز و لرزیدن شانه‌هایش، آن‌وقت است که زُل می‌زند توی چشم‌هایم و قفل زبانش می‌شکند.

می‌گوید:

می‌دانی خانوم، باید همه جا باشد تا کارها بیفتد روی غلتک... نمی‌توانی سَر و تَه قضیه را بی او جمع کنی... شدنی نیست... از بابت پاییز نیست که می‌لرزم.

ساکت و گیج نگاهش می‌کنم.

از وقتی همسرم به رحمت خدا رفته، همه چیز و همه وقت، تنم را می‌لرزاند... قدر من، هیچ‌کس گرمایی نبود آن زمان... لرزیدنم اصلاً از پاییز نیست... من تابستان‌ها هم می‌لرزم... از قیمت قوطی پنیر... لامپِ نشیمن که می‌سوزد... دکترها در دفترچه پزشکی‌مان که می‌نویسند آزمایش خون، سونو، اِم آر آی... بابت خرید لوازم التحریر... چشمم به سررسید اقساط بانکی که می‌افتد... کودکانم نامه سربسته از مدرسه که می‌آورند... با صاحبخانه رُخ به رُخ که می‌شوم... دخترکم که با انگشت خرسِ قهوه‌ای پشت ویترین را نشان بدهد... پسرکم هوسِ پیتزا و لباس بارسا که بکند.

اصلاً ما کارگرجماعت را چه به نلرزیدن؟ می‌دانی خانوم ما روزمزدها اصلاً با لرز از خواب بیدار می‌شویم تا شب که دوباره با هول و ولا سرمان را بذاریم روی متکا... از دست فکر و خیال... از دست قرض و قوله و قسط... به‌قول پدرم چاره‌ای نیست، پولمان لاغر است.

پ. ن: وقت شستن ظرف‌ها از پنجره می‌پایمش. عجب مادر عاشقی است! می‌لرزد و بیل می‌زند و گل می‌کارد.

خدا را چه دیدی شاید این پاییز معجزه در راه باشد، جوری که دست‌هایش را بگیرد و توی صورتش خنده بکارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.