محمد تربتزاده/
شهید شهریاری را تا پیش از شهادتش خیلیها نمیشناختند. اهالی علم و تکنولوژی و آنهایی که سرشان درد میکند برای آخرین خبرهای علم و فناوری اما خوب میدانستند که اگر اخبار غنیسازی 20 درصدی اورانیوم و پیشرفتهای هستهای کشورمان، روزدرمیان روی خروجی سایتهای علمی قرار میگیرد، پای شخصی به نام «مجید شهریاری» در میان است که براساس گفته بسیاری از دانشمندان هستهای، تا همین الان، نظیرش نیامده و اگر هنوز در میانمان بود، پیشرفت هستهای کشورمان احتمالاً چندین برابر سریعتر از الان اتفاق میافتاد.
با پسر درشت هیکل چه کنم؟!
متولد 1345 است و در زنجان به دنیا آمده. تا پایان دوران دبیرستان در شهر مادریاش ماند، اما زمانی که رتبه کنکورش آمد، بار و بندیلش را بست و راهی تهران شد. البته مهاجرت بچه زرنگی که تا پایان دوران دبیرستان، شاگرد نمونه مدرسه بوده و در کنکور سراسری ریاضی، رتبه 2 آورده، آنچنان هم دور از دسترس نبود. در مجموعه 30 خاطره از شهید شهریاری که به همت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی جمعآوری شده، یکی از شاگردان این شهید به نقل از استادش، درباره دوران تحصیل او در مدرسه میگوید: «دکتر خودش تعریف کرد که معلم دوره دبستانمان برای بچههای کلاس چهارم مسئلهای طرح کرد که نتوانستند حل کنند. معلم به آنها گفت اگر نتوانید این مسئله را حل کنید، از کلاس پایین یک نفر را میآورم تا حل کند. بچهها حل نکردند و معلم من را برد تا مسئله آنها را حل کنم. خیلی ریزاندام بودم و برعکس من، آن پسری که قرار بود مسئله را حل کند، هیکل درشتی داشت. معلم من را روی دوشش گذاشت تا دستم به تخته برسد و بتوانم مسئله را حل کنم. در حالی که مسئله را حل میکردم به این فکر میکردم بعد از کلاس با آن پسر درشت هیکل چه کنم؟».
جلوتر از استاد
سال 68 لیسانسش را در رشته مهندسی الکترونیک از دانشگاه صنعتی امیرکبیر گرفت و بعد از چاپ شدن اسامی پذیرفته شدگان کارشناسی ارشد در روزنامهها، مشخص شد شهید شهریاری رتبه اول را در کنکور کارشناسی ارشد به دست آورده است! شهید شهریاری این بار تصمیم گرفت برخلاف نصیحتهای دور و بریهایش، برود سمت رشتهای که آن روزها زیاد بازار داغی در میان بچه درسخوانها نداشت؛ «مهندسی هستهای». سال 71 فوق لیسانسش را از دانشگاه صنعتی شریف گرفت و برای خواندن دوره دکترا در همان رشته مهندسی هستهای، دوباره به دانشگاه امیرکبیر برگشت و سال 77 از دانشگاه دانشآموخته شد. علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی در کتاب «گذری در تاریخ» درباره شهید دکتر مجید شهریاری مینویسد: «با توجه به ارائه درسهای مختلف، شاید یکی از شگردهای معلمی این باشد که زمانی که بعضی مسائل را نمیتوانند حل کنند به دانشجویان واگذار کنند. مسائلی که حل آنها بسیار مشکل بود به دانشجوها میدادم و هر مسئلهای را که به شهریاری میدادم حل میکرد. بعضی مواقع با خودم میگفتم: خدایا! چگونه راهحل به ذهن این دانشجو میرسد، ولی به ذهن من نمیرسد.»
آرزوی دیرینه
شهید شهریاری بلافاصله پس از پایان تحصیلش، به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه امیرکبیر مشغول به کار شد. حوالی سال 80 اما به خاطر فراهم نبودن شرایط کار در رشته موردعلاقهاش یعنی مهندسی هستهای، از دانشگاه امیرکبیر انصراف داد و به دانشگاه شهید بهشتی رفت. سال 83 بود که از مرتبه اساتید پیمانی به استاد رسمی آزمایشی تبدیل شد و چهار سال پس از شروع به کارش در دانشگاه، دانشیار شد. نمره کیفیت شهید شهریاری در دوره دانشیاری تقریباً بدون نمونه بود. نمره 18.5 از 20. شهید شهریاری در آن دوره 10 مقاله علمی در مجلات علمی بینالمللی به چاپ رسانده بود، در 21 کنفرانس بینالمللی سخنرانی کرده بود و سابقه راهنمایی 20 دانشجوی ارشد و چهار دانشجوی دکترا را در کارنامهاش داشت. آماری که طبق گفته استادان دانشگاه، برای یک استاد دانشیار تقریباً بینظیر به حساب میآید. سال 85 سرانجام به آرزوی دیرینهاش رسید و دانشکده مهندسی هستهای را در دانشگاه شهید بهشتی راه انداخت و خودش به عضویت هیئت علمی آن درآمد.
استاد تمام
حوالی سال 88، بعد از چهار سال فعالیت در دوره دانشیاری و پس از گذشت حدود هشت سال از زمان شروع به کار که حداقل زمان لازم برای ارتقا به درجه استادی است، به درجه استاد تمامی رسید. نمره کیفیت تدریسش در دوره دانشیاری تقریباً هنوز هم یک رکورد به حساب میآید! 19.46 از 20.
براساس آمار سایت دانشگاه شهید بهشتی، مجید شهریاری در پایان دوره دانشیاری، استاد راهنمای 17 دانشجوی کارشناسی ارشد و پنج دانشجوی دکترا بود و 21 مقاله تخصصی در مجلات علمی پژوهشی به چاپ رسانده بود. علاوه بر اینها در 24 کنفرانس بینالمللی سخنرانی کرده بود و در این دوره مجری پنج طرح پژوهشی بود.
حق الزحمه نمیخواهم
برخلاف سوابق علمی و دانشگاهی شهید شهریاری که حسابی پر و پیمان است، این دانشمند هستهای کشورمان، مسئولیت و سابقه مدیریتی آنچنان دهان پرکنی ندارد. دلیل این موضوع را هم باید در کتاب خاطرات علیاکبر صالحی جستوجو کنیم. آقای صالحی در اینباره نوشته است: «... قبل از اینکه یک پروژه را به دکتر شهریاری واگذار نمایم، به او پیشنهاد مسئولیت بخشی از سازمان را کردم که در جواب گفت: من علاقه به مسئولیت اجرایی ندارم. به او گفتم: اشکالی ندارد. حیف هم هست که شما وقت خود را صرف امور اجرایی بکنید، به سبب اینکه در آن شرایط نمیتوانی آنگونه که لازم هست به کار علمی بپردازی؛ لذا پروژهای را پیشنهاد کردم. وقتی از موضوع پروژه مطلع شد، فوقالعاده خوشحال شد و من هرگز آن دقایق را فراموش نمیکنم. در جریان غنیسازیهای بعد هم، از مبلغ ۲۴ میلیارد تومان اعتباری که برای تحقق طرح غنیسازی 20 درصدی پیشبینی کرده بودیم، تنها حدود نیمی از آن هزینه شد. در موقع پرداخت حقالزحمه افراد، دکتر شهریاری گفت: من حقالزحمه نمیخواهم. این درحالی بود که اگر دکتر شهریاری از ما هر مبلغی مطالبه میکرد به سبب اینکه فرد دیگری نبود که با آن کار را انجام دهد ما حاضر بودیم بپردازیم. او تنها کسی بود که با اطمینانخاطر میتوانست این کار را به نتیجه برساند».
با این همه اما دکتر شهریاری از سال 83 تا زمان شهادت، نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هستهای بود. علاوه بر اینها، عضویت در انجمن هستهای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیئت ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه «سزامی» و برگزاری چهار کمیته علمی و کارگاه آموزش هم در پرونده شهید شهریاری دیده میشود.
سالن غذاخوری اساتید
بهجت قاسمی، همسر شهید شهریاری، درحال حاضر عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی است و ماجرای آشناییاش با دانشمند هستهای کشورمان برمیگردد به سالهایی که شهید شهریاری در دانشگاه صنعتی شریف، درس میخواند. طبق گفته خانم قاسمی، شهریاری در آن روزها دانشجوی تاپ مهندسی هستهای در دانشگاه شریف بود و تقریباً همه دانشجوها او را میشناختند. حتی خیلیهایشان برای حل مشکلاتشان به او مراجعه میکردند. شهید شهریاری و خانم قاسمی هم از همین طریق باهم آشنا میشوند و بعدها کارشان به سفره عقد میکشد. عروس و داماد جوان، بعدها برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به دانشگاه امیرکبیر میروند و مراسم ازدواجشان را هم در سالن غذاخوری اساتید همان دانشگاه برگزار میکنند! شهید شهریاری آن روزها توانایی اجارهخانه را نداشته برای همین، زندگی مشترک دو دانشجوی نخبه دانشگاه امیرکبیر در خوابگاه دانشجویی این دانشگاه آغاز میشود.
مجیدِ من
همه چیز در هشتم آذر ماه، سال ۱۳۸۹به پایان رسید. یعنی دقیقاً هشت روز قبل از آغاز44 سالگیاش. صدای موتورسیکلت، فریاد راننده و انفجار در کف بزرگراه ارتش. جزئیات آن روز را بدون هیچ کم و کاستی، از زبان همسر شهید شهریاری که در خودرو حضور داشته، بخوانید:
روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم. صبح با دکتر از منزل بیرون رفتیم. به علت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها، دکتر نمیتوانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودرو من رفتیم شهید شهریاری و راننده جلو نشستند و من هم عقب. حدود 600-500 متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون. شهید شهریاری پس از فریاد راننده گفت چی شده؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلو صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمیتوانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود میزند. یک نگاه به من میکرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بی سر و صدا سرش به سمت راننده بیحرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد میزدم و ناله میکردم: مجید من... .
نظر شما