معارف- فاطمی نسب/
اگر شما هم شهرنشین هستید و در یکی از این آپارتمانهای مربعشکل آسانسوردار زندگی میکنید، حتماً اذعان میکنید همسایه موجودی است که سالی یک بار هم دیده نمیشود و نهایت ارتباط شما با او به دریافت یا واریز وجه شارژ آپارتمان محدود میشود (تازه اگر یکی از شما مدیر ساختمانتان باشید). این پاراگراف یک گزاره علمی آزمایششده نیست؛ توصیفی است از وضعیت آپارتماننشینی در بسیاری از ساختمانهای شهر؛ بهخصوص در مناطق برخوردار و به اصطلاح بالانشین.
در حالی که تا همین حوالی دیروز، ما ایرانیها در اتاقهای خانههای بزرگ با چندین خانوار دیگر زندگی میکردیم و پیوندی عمیق با همسایههایمان داشتیم. پیوند این همسایهها به محله میکشید و محلات قدیم، همان شهرهای امن و کوچک مردمان محل میشد که نسبتاً خودمختار بود. با این مقدمه به سراغ دکتر سیدعلی نقی ایازی، جامعهشناس و استاد دانشگاه رفتیم تا از دلایل تأکید زیاد فرهنگمان بر حق همسایگی و کارکردهای دینی این مفهوم بدانیم. این مصاحبه را در ادامه میخوانید:.
آقای دکتر! حضرت علی(ع) در یکی از بندهای وصیتشان به حسنین(ع) میفرمایند: «پیامبر(ص) پیوسته درباره همسایگان سفارش میکرد چندان که گمان بردیم آنها را ارثبَر قرار خواهد داد» دلیل این تأکید چیست؟
به طور کلی شریعت بر اجتماعی بودن کنشهای بشری بنا شده است و ترغیب و تشویق به کنشهای اجتماعی مبتنی بر گروههای مختلف اجتماعی است. از بعد تمدنسازی نیز باید گفت تمدن مبتنی بر مجموع دستاوردهای معنوی یا مادی بشری است. یعنی باید تمامی اقشار اجتماعی در کنشها مشارکت داشته باشند تا مسئولیتها به نحو احسن ادا شوند. بنابراین برای رسیدن به یک هدف متعالی تمامی اقشار اجتماعی مورد تأکید اسلام قرار میگیرند. یکی از این اقشار اجتماعی گروههای همسایگی است. گروههای همسایگی محلات را تشکیل میدهند و محلات، بازوان مدیریتی در جامعه شهری به شمار میروند.
مبحثی در جامعهشناسی وجود دارد که امیلی دورکیم از آن به عنوان انسجام و همبستگی اجتماعی نام میبرد. همبستگی اجتماعی موتور محرکه جوامع محسوب میشود. یعنی هرچقدر در یک جامعه همبستگی و انسجام اجتماعی بیشتر شود، آن جامعه به پیشرفت بیشتری دست پیدا میکند و برعکس هرچقدر این همبستگی کمتر باشد جامعه دچار زوال و بحرانهای مختلف خواهد شد.
به هر حال در گذشته محلات نقش ویژهای برعهده داشتند، بهخصوص در جوامع شهری. اوایل انقلاب به دلیل شکل نگرفتن برخی ساختارهای حکومتی، نارضایتیهای اجتماعی زیاد بود. در این وضعیت محلات امنیت محل و همسایگان را خودشان تأمین میکردند و در بعد اقتصادی نیز صندوقهای قرضالحسنه محلی تشکیل شده بود و به اقتصاد خانوارها کمک میکرد.
چرا امروز مفهوم همسایگی نسبت به گذشته اینقدر کمرنگ شده است؟
یکی از دلایل، مهاجرت روستاییان به شهرهاست، روستانشینان به واسطه نزدیکی به اقوام و آشنایانشان در یک منطقه بهاصطلاح نوعی همبستگی ارگانیک تشکیل میدادند. با مهاجرت به شهر این همبستگی از هم گسست و آنها در شهرها به مهاجرانی ناآشنا به محیط تبدیل شدند؛ چراکه غریبگی عامل گسست است.
اما مشکل اساسی جامعه امروز این است که ما احساس با هم بودگیمان به زوال رفته است؛ در میان خویشاوندانمان، در محله خودمان، در طبقات مختلف اجتماعی احساس باهم بودگی با هم نداریم.
این باهم بودگیها انسجام میآورد و انسجام به پیشرفت تبدیل میشود و تکثر پیشرفت، تمدن اسلامی را رقم میزند.
همبستگیهای همسایگان در قدیم چقدر مبتنی بر آموزههای شریعت بود؟
اینها همه مبتنی بر آموزههای شریعت بود. در مقالهای با عنوان تأثیر کنشهای حمایتی بر پیشرفت انسان اشاره کردهام که خداوند در قرآن پس از پدر و مادر و نزدیکان بلافاصله از همسایگان نام میبرد. احترام به پدر و مادر و همسایه که در فرهنگ ماست مبتنی بر همین آموزههای اسلامی است. شما نگاه کنید در گذشته حتی جوانانی که قید و بند زیادی هم نداشتند از دختر محل خودشان مثل خواهرشان مواظبت میکردند.
متأسفانه در یکی دو دهه اخیر این همبستگی بسیار کمرنگ شده است. البته بهتازگی شهردار مشهد ظاهراً از ایجاد محلات جدید در شهر خبر داده است که به نظرم کار درستی نیست. ما باید محلات را به حال خودشان واگذاریم تا به همان شکل طبیعی خود برگردند و در شکلگیری آنها دخالتی نکنیم.
این وسط اگر مفاهیم اسلامی را هم بخواهیم رعایت کنیم با این سبک معماری شهری میشود؟
خیلی دشوار است. بیشک به غیر از مسائل جامعهشناختی و دینی مسائل سبک معماری و مهندسی شهرها هم اثر مستقیم دارد. شما نمیتوانید در آپارتمانی زندگی کنید که به گونهای ساخته شده که کمترین مواجهه را با همسایهها داشته باشید، آنوقت بخواهید رابطهتان را با همسایهها ارتقا ببخشید. همه چیز باید دارای روح مشترکی باشد که به یک هدف مشخص میرسد.
کجای باورهای دینی ما دچار خلل شده که این گونه از هم جدا افتادهایم؟
این جدا افتادن ناشی از ورود مدرنیته به زندگیهای ماست. بخشی مهمی از تحصیلات کشور ما علوم انسانی است. این علوم انسانی بیشتر ترجمه و وارداتی و با روح تعالیم اسلامی ناسازگار است. ما تا زمانی که نتوانیم علوم انسانی را اسلامیسازی کنیم نمیتوانیم چندان به سبک زندگی اسلامی هم امیدوار باشیم.
نظر شما