محبوبه علی پور/
طی چندین دهه اخیر بارها شاهد بودیم که در کشاکش مبارزات انتخاباتی وسیاسی؛ سیاستگذاران کهنه کار برای سنگین شدن کفه حضورشان در برابر دیگر رقبا از حضور دانشجویان بهره برده و بر ضرورت مشارکت این گروه تأکید کردهاند. به این ترتیب با تهییج دانشجویان جوان توانستند فرصتهایی طلایی را برای گسترش دامنه سیاسی و حزبی خویش فراهم آورند، اما نصیب دانشجویان از این کارزار چه بوده است؟ اگر به واقع جوانان و دانشجویان عناصر محوری در توسعه و تصمیمسازی محسوب میشوند، چرا پس از فراغت از تحصیل و اتمام دانشگاه ناگزیر به تقلای یافتن شغلی و قوتی بخورو نمیر میشوند؟ برای پاسخ جا دارد روند حرکت جوانان را پیش از ورود به دانشگاه تا زمان پایان تحصیلات بررسی کنیم.
به این ترتیب درمییابیم که درعمل تا امروز هیچ سیاستگذاری منطقی و هوشمندانهای برای پرورش دانشجویان و گروههای فرهیخته و کارآمد در جامعه ما وجود نداشته است. در واقع همچنان دوران دانشجویی جزیرهای رها شده به حساب میآید که قرار است فرصتی برای از تب وتاب افتادن انرژی جمعیت جوان و صدالبته به تأخیر انداختن مشکلات باشد. چنانکه هنوز هم بسیاری از دانشجویان یا افرادی که قرار است به زودی به مراکز دانشگاهی راه پیدا کنند؛ معتقدند هیچ اطلاعات روشنی از روند تحصیلی در دانشگاه دریافت نکردهاند و نمیدانند پس از فراغت از دانشگاه قرار است چه سرنوشتی داشته باشند. البته این بلاتکلیفی و سردرگمی با وجود حجم دانشآموختگان بیکار در رشتههای متنوع چندان دور از انتظار نیست.
این درحالی است که مراکز علمی ما همچنان بر آموزش مفاهیم نظری و البته تاریخ گذشته اصرار دارند که با نیازها و واقعیتهای امروز جامعه همخوانی ندارد. از این رو کم نیستند دانشآموختگان دانشگاهی که در سالهای اخیر؛ حتی برای تکمیل مهارتهای تخصصی خود ناگزیر به شرکت در کلاسهای آزاد میشوند. همچنین بسیاری از جوانهای تحصیلکرده را میبینیم که پس از فراغت از دانشگاه برای ورود به عرصه کسب وکار قید کارهای مرتبط با تحصیل خود را زده و جذب بازارهایی میشوند که تخصص چندانی نیاز ندارد. همچنین کم نیستند دانشآموختگانی که با آموزش مهارتهای حرفهای حاضر میشوند تن به مهاجرت داده و در قالب مشاغل خدماتی در سایر کشورها به کار مشغول شوند.
در کنار این افراد نیز جمعیت فراوانی از دانشآموختگان را میبینیم که همچنان با گذشت چندین سال از اتمام تحصیلشان بلاتکلیف و بیکار رها شدهاند. در واقع سلسله معیوبی از سیاستگذاریها و برنامهریزیها موجب شده سرمایه کثیری از جامعه به دلیل غفلت از مطالبات جامعه جوان هدر برود. به راستی تا زمانی که ما فرصتی برای به نتیجه رسیدن آرمانهای جمعیت جوانمان فراهم نکرده و خواستههای آنها را جدی نگرفتیم، چگونه میتوانیم توقع داشته باشیم که این قشر به عنوان«جامعه نخبگانی» دغدغه آرمانهای جامعه و مطالبات مردم کشور را داشته باشد؟
نظر شما