کیان راد/
«هیچ وقت نمیشنوید ورزشکاری در حادثهای فجیع، حس بویاییاش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما بدهد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش را».
چند خط بالا بخشی از مقدمه کتاب معروف «جزء از کل» است که اگر بخواهیم مثل نویسندهاش به ماجرا نگاه کنیم، اصلاً نباید تعجب کنیم که چرا بیماری نادری مثل «سرطان حنجره» انگشت میگذارد روی کسی که تمام مردم ایران با صدایش خاطره دارند؛ منظور اینکه فقط در این صورت میتوانیم درگذشت سیدقاسم موسوی قهار را که خیلیهایمان با نوای «اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه» اش خاطره داریم، هضم کنیم.
دعاخوانِ تازه کار
موسوی قهار سال ۱۳۲۵ در شهر خمین به دنیا آمد. از همان دوران نوجوانی با پدرش که روحانی محل بود، به مسجد میرفت و مکبری میکرد. کمی که بزرگتر شد، مسجدیها اجازه دادند برای اهالی محل، دعاخوانی کند.
فعالیت حرفهایاش در دعاخوانی اما سالهای پس از انقلاب آغاز شد. همان سالها هم بود که دعای معروف سحر را برای رادیو خواند. آن روز البته نه خودش و نه مسئولان صداوسیما که موسوی قهار را یک دعاخوان تازه کار میدانستند، فکرش را هم نمیکردند که دعای سحر او تا ۴۰ سال پس از انقلاب، همچنان به عنوان اولین گزینه برای پخش شدن در سحرهای ماه رمضان باقی بماند.
شفا گرفت
حدود ۱۰ سال پیش بود که جراحی تیروئید، صدای موسوی قهار را طبق گفته پزشکان برای همیشه از او گرفت. قاسم خوان آن روزها حتی توان صحبت کردن هم نداشت. خودش درباره این ماجرا میگوید: «یک روز متوجه شدم دیگر صدایم در نمیآید. صدایم پس زد. همان صدایی که ماه رمضان هر سال برای مردم پخش میشد. دکترها تشخیص دادند که تارهای صوتی سمت چپم فلج شدهاند. چند وقت بعد قدرت تکلم را هم از دست دادم. نمیتوانستم حرف بزنم و خیلی برایم سال سختی بود».
قاسمخان برای درمان حنجرهاش به هر دری زد اما همه پزشکها جوابش کردند. به همین خاطر رفت حرم حضرت عبدالعظیم و... روایت این ماجرا را از زبانش خودش بخوانید: «مدت دو سال از بیماری گرفتگی صدا و حنجرهام گذشت. همه جا رفتم. همه دکترها جوابم کردند و دست رد به سینهام زدند. یک آن با خودم فکر کردم که دکتر اصلی هنوز مرا جواب نکرده است. شب ۲۳ ماه رمضان آمدم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی. آن حالی که باید میآمد نیامد، آن اشک و ارتباطی که باید میآمد نیامد. در کتاب نسیم سحر که از اشعار بنده است، گفتم: اشک تو را از زمین به آسمان میبرد/دست تو را میکشد به کهکشان میبرد. آن شب به حرم سیدالکریم رفتم، ولی نمیتوانستم بخوانم. در پی اشک میگشتم. یک پیرزنی از آن طرف ضریح با گریه و صدای بلند گفت: یاسیدالکریم بهحق شب شهادت علی(ع) موسوی قهار را شفا بده. من با خودم گفتم آن زن که آن طرف است چه میداند موسوی قهار الان اینجاست، همین موجب شد این اشک چارهساز بهطرف ما آمد، با اشک ارتباط برقرار شد تاجایی که فردای آن روز فرزندانم داد میزدند بابا دارد حرف میزند. ۱۰ روز به محرم مانده بود خواندن را شروع کردم با گامهای پایین. روز اربعین در محبان الرضا، صدای من در حال نوحهخوانی باز شد که فیلم آن موجود است... لحظهای که عنایتی شد یک حالتی بهوجود آمد چه در صدا و چهره من چه در چهره مستمعین».
جیکش درنیامد
موسوی قهار ۷۱ سال با اوضاع اقتصادی نه چندان رو به راهش دست و پنجه نرم کرد اما برخلاف خیلیهای دیگر، حتی یکبار هم مشکلاتش را پیش رسانهها نیاورد. اصلاً تا همین چند روز پیش که رسانهها با عوامل بیمارستانی که قاسم خان به علت عفونت مجرای تنفسی در آن بستری شده بود، مصاحبه کردند، هیچکس نمیدانست معروفترین و پرسابقهترین دعاخوان صداوسیما، بیمه تأمین اجتماعی ندارد و بارها برای هزینههای بالای درمانی، قید عمل جراحی و داروهای خاص را زده است. حتی زمانی که این خبر رسانهای شد، مسئولان بیمه اعلام کردند سن بالای آقای قهار اجازه نمیدهد او را زیر پوشش بیمه ببرند اما تا جایی که بتوانند همکاری خواهند کرد! البته دفتر رهبرمعظم انقلاب همان موقع وظیفه تأمین مخارج درمانی موسوی قهار را تقبل کرد اما فقط چند روز پس از این ماجرا، خبر درگذشت قاسم خان روی خروجی خبرگزاریها قرار گرفت.
مرغ همسایه غاز است
هرچند خیلیهایمان با صدای موسوی قهار در سحرهای ماه رمضان خاطره داریم اما خیلیهایمان تا همین دو سه روز پیش که خبر درگذشتش در رسانهها منتشر شد، حتی نامش را هم نشنیده بودیم. به همین خاطر است که رسانهها هم هیچ وقت سراغ قاسم خان را نگرفتهاند. همین الان اگر اینترنت را زیر و رو کنید، حتی نمیتوانید یک مصاحبه درست و حسابی یا زندگینامه پر و پیمان از دعاخوان اصلی صداوسیما پیدا کنید. به همین خاطر مجبوریم به چند خاطره که رفقایش از او نقل کردهاند، بسنده کنیم.
سیدعلی سادات رضوی، مداح اهل بیت(ع) و یکی از رفقایش میگوید: «موسوی قهار را پیش از انقلاب میشناختم. او بیشتر در مجالس ختم به مدیحهسرایی میپرداخت و به شیوه خاصی نیز در این مجالس میخواند و حتی بداهه برای مجلس، شعر نیز میسرود. صدایش استثنائی، بسیار تیز و بلند بود. پس از پیروزی انقلاب، موسوی قهار اولین فردی بود که در حسینیه جماران و محضر امام خمینی(ره) حضور یافت و با برخی نوازندههای سازهای بادی و پوستی، آهنگ «شهیدم من» را اجرا کرد. پس از آن نیز در صداوسیما دعا و مناجاتهای بسیاری را خواند. خاطرم است روزی موسوی قهار را برای مدیحهسرایی در مجلسی در غرب تهران دعوت کرده بودند که من آنجا ساکن بودم. مرا نیز در مراسمی در همان روز به شرق تهران دعوت کرده بودند که او آنجا ساکن بود و هر دو مراسم را برگزار کردیم. روز بعد که با هم در جایی بودیم و اشارهای به جلسات قبل هم داشتیم، به او گفتم انگار مرغ همسایه غاز است و هر دو ما را به مجلس محلی دعوت کرده بودند که دیگری آنجا سکونت داشت»!
سادات رضوی درباره استعداد موسوی قهار در دعاخوانی هم گفته: «قاسم در مناجات و دعاخوانی با کریمخانی، مؤذن زاده و عباس صالحی بسیار متفاوت بود. یعنی در هنرش بسیار منحصر به فرد بود و در خواندن، تلفیقی از نواها و دستگاههای عربی و فارسی را با یکدیگر داشت؛ بهطوری که اگر دعایی در دستگاه ماهور میخواند با الحان عربی تلفیق میکرد و آن را بسیار بینظیر ارائه میداد».
بداهه میسرود
حمید منتظر، یکی دیگر از رفقای قاسم خان هم در مصاحبهاش با خبرگزاری فارس درباره قاسم خان گفته است: «موسوی قهار مرد مناجات و دعا و در عرصه مدح و منقبت هم بسیار استثنائی بود. مثلاً دعای سلامتی امام زمان(عج) را به هفت شکل و نوای متفاوت اجرا میکرد که نشان دهنده قدرت بسیار بالای او در دعاخوانی است. او حتی بداهه شعر میسرود و زمانی که در مجلس ترحیم و یا هیئتی حضور پیدا میکرد، تا زمانی که نوبت او برای اجرا شود، شعری تا ۲۰ بیت میسرود و اجرا میکرد. یادم میآید در شب میلاد حضرت ابوالفضل(ع) هیئت انصارالحسین(ع) برنامهای داشت که با مشکل وقت و کثرت مداحان مواجه بودیم. به استاد موسوی قهار مشکل را منتقل کردم و او ۵ دقیقه زمان خواست و در این مدت شعر مناسبی سرود و بعد هم با بیان یک لطیفه مجلس را جمع کرد و مانع ایجاد مشکل شد».
تنها آرزوی قاسم خان
آنهایی که در تمام این سالها با موسوی قهار نشست و برخاست داشتند، میگویند سبک دعاخوانی و مداحیهای موسوی قهار دو ویژگی مهم داشت؛ یکی صدای صاف، نافذ و دلنشین و دیگری استفاده او از دستگاهها و الحان موسیقی ایرانی. تلفیق این دو ویژگی هم بود که سبب شد در طول سالها و باوجود ایرادهایی که بعضیها به تجوید عربی او میگرفتند، هیچ مداح و دعاخوان دیگری نتواند جای موسوی قهار را بگیرد. هرچند خیلی وقتها، ناملایمتیها و کم لطفیها قاسمخان را دلسرد میکرد اما خودش میگوید هیچ وقت کوتاه نیامده و با تشویقهای مرحوم صبحدل، به راهش ادامه داده است.
از تنها مصاحبهای که به صورت پراکنده از قاسم خان باقی مانده است، وقتی خبرنگار از او میپرسد آرزو و خواستهاش چیست، پاسخ میدهد: «الان فقط خواستهام این است که بعد از مرگم او را ملاقات کنم. دوست دارم اولین کسی که پس از مرگم میبینم، همان کسی باشد که سالهای سال با او راز و نیاز کردهام. دوست دارم آن شخص مولا علی(ع) باشد. دوست دارم مولا و امام حسین(ع) در جهان آخرت دستم را بگیرند».
نظر شما