محمد تربتزاده/
ژوزف سیسکو، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور آسیا در دوران پهلوی در یکی از سخنرانیهای معروفش گفته بود: «خلیجفارس منطقهای است که ایالات متحده منافع بسیار تعیینکنندهای از لحاظ سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی در آن دارد». از آنطرف نیکسون هم در سال ۱۹۷۳ اعلام کرده بود محمدرضا پهلوی از سوی ایالات متحده، مسئولیت حفظ امنیت خلیجفارس را برعهده دارد. دکترین نیکسون که ایران را به عنوان ژاندارم خلیجفارس معرفی میکرد هم اصلاً از همین جا شکل گرفت. فقط چند صباح بعد از عملی شدن این دکترین اما انقلاب همه معادلات آمریکاییها را به هم ریخت. به گفته ویلیام گوانت، عضو شورای امنیت ملی آمریکا در زمان کارتر، بزرگترین خطری که در سالهای پس از انقلاب، منافع آمریکا را در منطقه به خطر میانداخت، احتمال صدور انقلاب به کشورهای منطقه و برهم خوردن دکترین نیکسون در خلیجفارس بود. نظریهپردازهای آمریکایی هم در همین راستا در آن زمان معتقد بودند کنترل خلیجفارس هیچ جوره نباید به دست حکومت نوپای ایران بیفتد؛ به همین خاطر وقتی آتش جنگ ایران و عراق درحال فرو نشستن بود و تسلط نیروهای نظامی ایران بر خلیجفارس روز به روز بیشتر میشد، این کارشناسها آخرین گزینه خودشان که حمله نظامی به سکوهای نفتی ایران در خلیجفارس باشد را روی میز رئیس جمهور آمریکا گذاشتند.
هلک و هلک!
از نیمه دوم سال ۱۳۶۰، به قول کارشناسهای نظامی، نیروهای ایران توانستند از شوک حمله برقآسای صدام خارج شده، خودشان را پیدا کرده و عملیاتهای تدافعی را آغاز کنند. از همان زمان هم بود که پیشبینی نظریهپردازهایی که اقدام نظامی علیه ایران از کانال صدام را به قدرتهای غربی توصیه کرده بودند، یکی پس از دیگری غلط از آب درآمد و اوضاع منطقه روز به روز بیشتر دچار تغییر و تحول شد. پس از شکستهای پیدرپی عراقیها، «هیگ» وزیر خارجه وقت آمریکا اعلام کرد که این کشور در برابر تغییرات مهم در منطقه خلیجفارس که ناشی از جنگ ایران و عراق باشد، بیتفاوت نخواهد بود. آن روزها البته بدبینترین کارشناسهای نظامی هم فکرش را نمیکردند که آمریکا یک روز قید تمام ادعاهای صلحطلبانه و حقوق بشریاش را بزند و هلک و هلک راه بیفتد توی خلیج فارس برای بمباران سکوهای نفتی کشوری که زیر فشار جنگ تحمیلی قرار دارد، اما توانسته چه در خشکی و چه دریا از منافع و حیثیت و تمامیتش دفاع کند.
بمبهای خوشهای
جنجال اصلی در خلیجفارس در سال ۶۳، انگار با حمله ارتش بعث به نفتکشهای ایرانی آغاز شد. حدود یک سال بعد از این ماجرا و همزمان با بالا گرفتن نبرد دریایی دو کشور که بعدها و پس از ورود ناوگان نظامی آمریکا به خلیجفارس، به جنگ نفتکشها معروف شد، آمریکاییها برای نخستین بار در ۲۴ تیر سال ۶۴ از کانال وزارت خارجه خودشان اعلام کردند در صورت ادامه موفقیتهای ایران در جنگ، مستقیماً وارد نبرد با ایران میشوند. همان سال هم بود که حجم کمکهای نظامی آمریکا به عراق به شکل بیسابقهای بالا گرفت. کار حتی به جایی رسید که دونالد رامسفلد بهعنوان نماینده ویژه رئیس جمهور به ملاقات صدام رفت تا راه برای عادیسازی روابط عراق و آمریکا هموارتر شود. آمریکا در آن سالها علاوه بر مبادلات وسیع اطلاعاتی، بمبهای خوشهایاش را هم از طریق شرکتی که ظاهراً تابعیت شیلی را داشت به عراق تحویل داد و همچنین به طور مخفیانه سلاحهای بیولوژیک شیمیایی پیشرفته را هم در اختیار ارتش بعث قرار داد. این کمکهای نظامی اما انگار کارساز نبود که آمریکاییها در فروردین سال ۶۶ به وعده خودشان عمل کردند و حجم بیسابقهای از نیروهای نظامیشان را روانه خلیجفارس کردند. براساس گفته کارشناسها، حضور نظامی آمریکا در خلیجفارس، بزرگترین تمرکز نیروی دریایی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به حساب میآمد. علاوه بر این، ناوگان نظامی آمریکا در خلیجفارس، به تنهایی از ششمین قدرت دریایی جهان هم مجهزتر بود! ۳۵ کشتی جنگی، ناوهای نفربر، ناوهای موشکانداز و کشتیهای مجهز به سلاحهای هستهای فقط بخشی از ناوگان بزرگ آمریکا در خلیجفارس به حساب میآمدند.
کمانگیر چابک
در اولین تهاجم، چهار رزمناو آمریکایی با حمایت ناوشکن یواساستاچ و رزمناو موشکانداز استندلی و دو هواپیمای ۱۶ــ F و یک هواپیمای آواکس در تاریخ ۲۷ مهرماه ۱۳۶۶ به سکوهای نفتی رشادت و رسالت حمله کردند و بهمدت ۴۵ دقیقه بهصورت بیامان این دو سکو را هدف قرار دادند. بر اثر این حمله، استخراج نفت از این سکوها بهکلّی قطع شد. آمریکاییها در آن زمان ادعا کردند این عملیات که بعدها به «کمانگیر چابک» معروف شد، بهتلافی اصابت یک فروند موشک «کرم ابریشم» به نفتکشی بهنام «سی ایل سیتی» صورت گرفته است. نفتکش سی ایل سیتی یک نفتکش کویتی بود که با پرچم آمریکا در آبهای سرزمین کویت در انتظار بارگیری نفت خام بود. ادعای آمریکاییها در آن زمان آنقدر مضحک بود که حتی خود رسانههای آمریکایی هم آن را مورد تمسخر قرار دادند، چون تکنولوژی پیشرفتهای که آمریکا معتقد بود ایران از طریق آن نفتکش تحت پرچمش را هدف قرار داده، فقط در اختیار ارتش آمریکا قرار داشت!
عملیات آخوندک
نظامیان آمریکایی حدود ۶ ماه بعد در تاریخ ۲۹ فروردینماه ۱۳۶۷ در عملیاتی که به «آخوندک» معروف شده بود، با استفاده از دو ناوشکن یواساس مریل و یواساس لیند مککورمیک، یک کشتی عملیات آبیخاکی و بههمراه چند فروند بالگرد تهاجمی کبرا با شلیک دهها توپ و موشک و کار گذاشتن مواد منفجره، دو سکوی نفتی نصر و سلمان را هم هدف قرار داده و آنها را بهصورت ۱۰۰ درصد تخریب کردند. بهانه آمریکاییها برای این حمله؛ برخورد ناوچه موشکانداز آمریکایی یواساس ساموئل بی رابرتز با یک مین دریایی بود که تقریباً باعث غرق شدن این ناوچه شده بود. در عملیات آخوندک ۵۶ نفر از رزمندگان ایرانی به شهادت رسیدند و دو سرباز آمریکایی هم در اثر سقوط بالگرد از بین رفتند. بعدها کارشناسهای نظامی اعلام کردند این عملیات بزرگترین درگیری دریایی آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم به بعد بود. هرچند آمریکاییها در آن زمان به بهانه برخورد ناوچه کشورشان با مین رسانههای منتقد، افکار عمومی و نهادهای حقوق بشری را ساکت کردند، اما بعدها دیوان دادگستری بینالمللی لاهه، این ادعای آمریکا را رد کرد.
حکم لاهه
حدود یک دهه بعد از این حملهها، دیوان دادگستری بینالمللی لاهه در ۲۴ آذر سال ۷۵، بالاخره شکایت ایران از آمریکا را به رسمیت شناخت. حدود هفت سال بعد هم در ۱۵ آبان سال ۸۲ در پایان بررسی دعاوی حقوقی ایران و ایالات متحده بر سر حمله به چهار سکوی نفتی ایران در خلیجفارس حکم داد که «اقدام صورت گرفته از سوی آمریکا علیه سکوهای نفتی ایرانی در ۱۹ اوت ۱۹۸۷ (عملیات کمانگیر چابک) و ۱۸ آوریل ۱۹۸۸ (عملیات آخوندک) نمیتواند بهعنوان اقدام الزامی برای موارد حفاظت از امنیت لاینفک ایالات متحده مورد بحث قرار گیرد».
دیوان بینالمللی در بخش دیگری از حکمش هم با صراحت اعلام کرده که ایالات متحده نتوانسته در رسیدگیهای کتبی و شفاهی، مقصر بودن دولت جمهوری اسلامی ایران در حمله به کشتیهای آمریکایی را اثبات کند. دادگاه در مورد عملیات آخوندک هم گفته که اگرچه حمله به یک کشتی به مثابه حمله مسلحانه تلقی میشود، اما برخورد کشتیهای آمریکایی با مینهای درون آب نمیتواند دال بر نقش جمهوری اسلامی در این ماجرا باشد.
عذرخواهی نکردند
آنطور که کارشناسهای حوزه نفت گفتهاند، تأسیسات نفتی «رشادت» و «رسالت» و سکوهای نفتی آنها که ۴۰ حلقه چاه نفت را به هم متصل میکرد، تقریباً روزی ۲۰۰ هزار بشکه نفت استخراج میکرد. نفتهای استخراج شده از آن طرف به جزیره «لاوان» منتقل میشدند و از آنجا هم مقدمات صادرات آنها فراهم میشد. تأسیسات نفتی «نصر» و «سلمان» و سکوهای مستقر در آنها هم ۳۸ حلقه چاه را برای تولید روزانه حدود ۳۲۰ هزار بشکه نفت به هم متصل میکردند. نفتهای استخراج شده از این منطقه هم به جزیره «سیری» منتقل میشدند و آنجا کارهای صادراتشان صورت میگرفت. به همین خاطر با حملههای نظامی آمریکا در سالهای ۶۷ و ۶۸ مجموعاً بیش از ۵۲۰ هزار بشکه نفت از سقف ظرفیت تولید و صادرات نفت روزانه کشورمان کاسته شد. حتی اگر بیخیالِ هزینههای سنگین احداث دوباره این سکوهای نفتی شویم، هیچ جوره نمیتوانیم خساراتی که حملههای نظامی آمریکا در آن سالهای بحرانی به اقتصاد کشورمان وارد کرد را نادیده بگیریم. با این همه و با وجود حکم دادگاه لاهه در سالهای بعد از جنگ، آمریکاییها هیچ وقت حاضر نشدند غرامت این حملهها را به ایران بپردازند یا حتی بابت این حملهها، به طور رسمی از مردم ایران که زندگی خیلیهایشان تا سالیان طولانی تحت تأثیر همین حملهها قرار گرفته بود، عذرخواهی کنند.
نظر شما