نقوی، فاطمینژاد/
وحدت از مقولاتی است که نمود آن در عرصه عینی و واقعی به راحتی شکل نمیگیرد. شهادت سپهبد قاسم سلیمانی و شکل گیری وحدتی فراتر از همه تکثرات آن هم پس از اتفاقات دو سال اخیر و تشییع میلیونی این شهید نشان داد باید این مسئله را به دقت کالبدشکافی و علل آن را جستوجوکرد. چه پیوندی بین شهید سلیمانی و مردم وجود داشته که چنین ظرفیتی را پای کار انقلاب آورد. به همین واسطه با دکتر فرزاد جهان بین که دکترای تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی دارد به گفتوگو پرداختهایم که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر! در حالی که شواهد و ادعاها همه در مدت اخیر از شکاف بین گروههای مختلف خبر میدادند، وحدتی که شهادت حاج قاسم سلیمانی در کشور بهوجود آورد را متأثر از چه دلایلی میدانید؟
به نظر من در مورد شهید سلیمانی به هر حال بحثهای زیادی صورت گرفته است. به خصوص نقشی که ایشان در ایجاد امنیت برای کشور و منطقه داشته است. مهمتر از این قضیه علو روح و سعه وجودی است که این شهید در این سالیان جهاد پیدا کرده است. آنقدر این شهید بزرگ شده که فطرت انسانها که میل به کمال دارد، به سمت این شهید میآیند و در آینه این شهید همه میتوانند خود را ببینند. انسانها باوجود سلایق و زبانهای مختلف در یک چیز مشترک هستند و آن فطرت انسان است. زمان لازم است ابعاد شخصیتی حاج قاسم برای ما مشخص شود. به این ترتیب این شهید میتواند نقطهای شود که همه آدمها با همه سلایق به هم برسند.
واکنش مردم به شهادت شهید قاسم سلیمانی را از چه منظری باید تفسیر کرد؟
به نظرم مردم همان مردم دیروز هستند. ابراز محبت به حاج قاسم نشان داد مشکل از مردم نیست و باوجود گلایهها مردم کم نگذاشتند و مسئولان باید حواسشان را بیشتر جمع کنند. به تعبیر رهبری، این شهید همه عمرش را برای این کار و وظیفهاش گذاشت و به نظرم شهادت حاج قاسم فرصت دوبارهای برای افرادی که فرصت خدمت دارند بهوجود آورد. مردم تغییری نکردهاند، بنابراین باید سمت و سوی پرسش را به این سمت برد که مردم برای چه کسی سنگ تمام گذاشتند؟ در حالی که نکته واضح این بود که سلیمانی خودش را سرباز نظام و رهبری میدانست. حضور مردم، حمایت از نظام بود و اگر هم ناراحت بودند، به خاطر کسانی بود که قدر استقامت و فداکاری مردم را نمیدانستند.
به نظر میرسد جریانهایی پس از آن تشییع باشکوه، منزوی شدند، پیش بینی شما از رویکرد آنها چیست؟
نکته اینجاست که همان عدهای که در این ۴۰ سال و پس از آن همه جنایت به طرفداری از مذاکره با آمریکا برخاستند همین الآن و در پس این جنایت نیز همه تلاش خود را میکنند تا بین آمریکا و ترامپ تمایز قائل شوند. اگر این حرفها الآن مطرح نمیشود به خاطر فضای فعلی است. کاری که شهید سلیمانی با شهادتش انجام داد، رسوا کردن آمریکا و بزک کنندگان آن بود. رسالت کنونی ما این است که جنایت آمریکا، تجربه برجام و تجربه شهادت سلیمانی و همه کارهایی که با ملت عراق انجام داد را در عرصه رسانهها و با ظرافت، نسل به نسل منتقل کنیم.
چرا تأکید بر انتقام گرفتن و انجام این کار، عقلانیترین گزینه برای مواجهه با بحث شهادت حاج قاسم بود؟
نکته اول اینجاست که وقتی آمریکا این موضوع را گردن گرفت چیزی شبیه به کودتای ۲۸ مرداد بود. لکه ننگی بود که به این راحتیها پاک نخواهد شد. در کنار این موضوع گرفتن انتقام نیز یک ضرورت بود، چرا که با عدم انجام آن و پاسخ ندادن، آمریکا دوباره این عمل را انجام میداد و سایه جنگ را همواره بالای سر ما میآورد و به اسم جنگ، همه چیز را به ملت ما تحمیل میکرد. اگر انتقام انجام نمیشد، مجموعه دیگری از تحمیلها را باید از طرف آمریکا شاهد بودیم.
سؤال پایانی این است که این شهادت چقدر در خدمت نظریه مقاومت قرار گرفت و آثار تمدنی آن در نظرگاه شما چه خواهد بود؟
یکبار آقای ظریف گفت میزان بالای محبوبیت قاسم سلیمانی و کم شدن میزان محبوبیت من نشان میدهد مردم گزینه مقاومت را انتخاب کردهاند. واقعیت این است که تجربهها پیش روی مردم است و این مدت نشان داد ما هر چه بیشتر امتیاز میدهیم، دشمن بیشتر جلو میآید. نباید از مسئله تروری که اتفاق افتاد به سادگی عبور کرد. الآن یک سوم درآمدهای نفتی عراق را آمریکا میبرد، از سوی دیگر چندین پایگاه نظامی در عراق دارد بعد بدون توجه به مردم عراق و با بیحرمتی به دولت این کشور، یک میهمان دولت عراق و یک مقام رسمی نظامی آن را ترور میکند. دقیقاً در زمان شاه، خاطرات تاجالملوک، مادر شاه را که بخوانید، میگوید: محمدرضا ناراحت بود؛ از او علتش را پرسیدم؛ گفت: اینها هواپیماهای ما را از اصفهان برمی دارند و میبرند، ولی از ما اجازه نمیگیرند. همان رفتاری که ۴۰ سال پیش با ما انجام میدادند را الآن دارند با کشورهای منطقه انجام میدهند. در مورد نقش تمدنی این خون نیز باید گفت این شهادت چهره واقعی آمریکا را نشان داد و به بارور کردن حیات اجتماعی مبتنی بر معارف جمهوری اسلامی کمک شایانی کرد.
نظر شما