قدس آنلاین: یکی از کارویژههای FATF مبارزه با تأمین مالی تروریسم است و از آنجایی که آمریکاییها مجموعه سپاه، نیروی قدس و سردار سلیمانی را در لیست تروریستی خود قرار داده بودند این مسئله اهمیت پیدا میکند.
آمریکاییها هر کاری که بخواهند انجام دهند، ابتدا زیرساخت حقوقی آن را آماده میکنند و بعد اقدام میکنند، در موضوع حاج قاسم سلیمانی هم زیرساخت حقوقی ایجاد شده بود و آن هم قرار دادن سپاه در لیست تروریستی بود. وزارت دفاع آمریکا پس از ترور حاجقاسم اعلام کرد که ما مبتنی بر پشتوانه حقوقی این کار را کردهایم و در واقع برای این جنایت حق داشتهایم.
در FATF هم مسئله به همین صورت است یعنی همان آمادهسازی زیرساخت حقوقی و بعد اقدام؛ آمریکاییها همان طور که در حوزه نظامی نیاز به زیرساختهای حقوقی دارند، در حوزه مالی و اقتصادی هم نیاز به یک بستر حقوقی دارند تا هم جلو اقدامات ضدتروریستی ایران از جمله مقابله با داعش بایستند و هم جلو دور زدن تحریمها توسط ایران را بگیرند، ابزار آنها برای این اقدامات FATF است.
از سوی دیگر یک سال از ارجاع لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مبارزه با تأمین مالی تروریسم یا همان CFT از شورای نگهبان به مجمع تشخیص مصلحت نظام میگذرد و طبق ماده ۲۵ آییننامه داخلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، اگر یک سال از لایحهای اختلافی بین مجلس و شورای نگهبان بگذرد و مجمع تصمیمی در خصوصش نگیرد، نظر شورای نگهبان غالب میشود و در نهایت آن لایحه رد میشود.
مجمع تشخیص مصلحت نظام یک سال در مورد این لایحه تصمیمی نگرفت و به لحاظ حقوقی این کنوانسیون رد شده است و معتقدم این اتفاق از برکات خون شهید سلیمانی بود که فضایی را در کشور ایجاد کرد که موافقان FATF به راحتی و سادگی نتوانستند مسئله را جلو ببرند تا به یک سالگی این لایحه رسید و این لایحه عملاً به لحاظ قانونی رد شده تلقی شود.
FATF در توصیه هفتم خود میگوید که قطعنامههای شورای امنیت از جمله قطعنامه ۲۲۳۱ در حوزه اشاعه تسلیحات کشتارجمعی باید اجرایی شود. در این قطعنامه اسم سردار قاسم سلیمانی وجود دارد؛ بنابراین FATF از کشورهای دیگر خواسته بود در مقابل حاج قاسم بایستند و ایشان را تحریم کرده و جلو ترددش را به واسطه اجرای قطعنامه ۲۲۳۱ بگیرند.
بدون تردید یکی دیگر از آثار و برکات خون شهید سلیمانی این است که موجب پیوستگی و همبستگی بیشتر کشورهای حوزه مقاومت خواهد شد. عراقیها واکنشهای شدیدی به شهادت فرماندهان مقاومت نشان دادهاند؛ چراکه هم سردار سلیمانی و هم ابومهدی المهندس اسطورههای ایرانی و عراقی بودند و واکنش عراقیها به این ترور سبب شده که آمریکاییها عراق را به تحریم اقتصادی تهدید کنند. اساساً در حال حاضر سلاح اصلی آمریکا در برابر محور مقاومت مثل ایران و عراق نه لزوماً نظامی بلکه سلاح مالی و اقتصادی خواهد بود، بنابراین ایران و عراق میتوانند با پیوستگی اقتصادی با هم جلو تحریمهای اقتصادی آمریکا بایستند، چنانچه ما در حال حاضر بیش از ۱۰ میلیارد دلار با عراق تعامل اقتصادی داریم و این میتواند در حوزههای مختلف گسترش یابد و مکمل یکدیگر باشد یعنی اگر صنایعی را آنها نیاز دارند ما تأمین کنیم و مواد یا بخشی از اقتصاد مورد نیاز ما را آنها تأمین کنند و این پازل را باید در کنار هم تکمیل کنند تا آمریکا نتواند این دو کشور را از هم جدا کند یا ضربه اقتصادی به این دو کشور بزند.
تحریم مهم دیگری باقی نمانده که آمریکا علیه ایران اعمال نکرده باشد، به تازگی هم ترامپ یک دستور اجرایی صادر کرد که بخش معادن، بخش سرامیک و... را تحریم کرد و تقریباً بخش مهمی از اقتصاد ایران از تیررس تحریمهای آنها در امان نمانده است.
واقعیت این است که کمتر از یک سال است که اقتصاد ایران به ثبات نسبی رسیده و خود آمریکاییها از جمله ریچارد نفیو میگوید که «کشور تحریمشونده پس از یک مدتی به تحریمها عادت کرده و راههای گریز از تحریم را پیدا میکند» فکر میکنم اکنون ما در چنین شرایطی قرار داریم و تحریم مهم و اثرگذاری باقی نمانده که آمریکا بخواهد علیه ما اعمال کند، بنابراین به لحاظ اقتصادی این تحریمها اثر خاصی نمیتواند داشته باشد ولی به لحاظ سیاسی میتواند اثرگذار بوده و یا فضای فکری جامعه را تحت تأثیر بگذارد که این موضوع نیاز به مراقبت دارد.
نظر شما