تحولات منطقه

 شهدای مدافع حرم برای طلبیده شدن و رسیدن به این مقام سختی‌های زیادی کشیده‌اند.

روزه‌داری برای اعزام به سوریه و شهادت
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

سرور هادیان/

 شهدای مدافع حرم برای طلبیده شدن و رسیدن به این مقام سختی‌های زیادی کشیده‌اند.

خواهر شهید اسدی با بیان این نکته تأکید می‌کند: برادرم پیش از رفتن به سوریه چهار دوره در جهاد عراق مشارکت کرده بود و برای جهاد در سوریه از اربابان و ولی‌نعمتان خود (حضرت علی(ع)، امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل العباس(ع)) کسب اجازه کرد. پیش از اعزام به سوریه برای اینکه بتواند برود و کسی سد راهش نشود ۴۰ روز روزه گرفت و هر شب تا صبح مشغول نماز شب و عبادت بود تا بدون مشکل به سوریه برسد.

تکرار تاریخ

وی با اشاره به اینکه شهدای دفاع مقدس و حرم افرادی بودند که غرق زندگی روزمره نشدند، بیان می‌کند: آن‌ها حواسشان به این مسئله بود. اما آن‌ها چطور این شخصیت را پیدا کرده و در دامان چه مادر و کنار چه پدری رشد کردند؟ و این درحالی است که در گذشته حتی والدین سواد چندانی نداشتند. برای پدر و مادر من که همه بچه‌هایشان هم تحصیلکرده‌اند دو چیز بسیار مهم بود؛ اگر ما در مسیر درست قرار گرفتیم، دلیل اول این است که مادرم همیشه محبت را بی‌دریغ به ما عنایت داشت؛ حتی در وصیت‌هایی از برادرم که مکتوب و برخی به صورت فیلم برجا مانده، مدام تأکید می‌کند کمتر مادری چنین زحمت‌های بی‌دریغی برای هشت فرزندش می‌کشد. مادرم خودش را وقف ما کرد.

زن خدای خانه است

این خواهر شهید می‌افزاید: من خودم شاغل هستم، اما آنچه این روزها برای برخی مادرها کمرنگ شده، نقش تربیت فرزند است. تصور می‌شود اگر خانمی خانه‌دار باشد ارزش و جایگاه ندارد. اما در عربی کلمه زیبایی به خانم خانه نسبت داده شده است «رب البیت» یعنی خدای خانه؛ این صفت بزرگ را خدا به زن داده است. بسیار خوب است مادر خانه تحصیلات داشته باشد و لزوماً بحث تحصیل نیست، بلکه مطالعه و کتاب خواندن مهم است.

تفکرات ماهواره‌ای

وی در ادامه بیان می‌کند: دلیل دوم هم این است که پدر من در لقمه حلال خیلی دقت داشت. پدر و مادرها باید در لقمه حلال دقت کنند که رمز عاقبت بخیری فرزندان در همین است. خصلت حضرت زهرا(س) را یادآور می‌شوم: ایشان هیچ‌گاه از همسرش چیز زیادی را طلب نمی‌کرد. وقتی درخواست‌هایمان خارج از توان همسرمان باشد دیگر آن لقمه، لقمه حلالی نخواهد بود.

امروز زنان جامعه ما باید مقام خودشان را بالا ببرند، چون آن‌ها تربیت انسان‌های جامعه را برعهده دارند. رسالت بزرگی بر دوش زنان است و اگر مردهایمان آن را فراموش کردند باید این دوباره به آن‌ها یادآوری کنیم.

مدافعان اهل دل و معنا

او می‌گوید: پدرم در بستر بیماری بود؛ برادرم از شرکتی که در آن مشغول به کار بود استعفا کرد؛ دست پدر و مادرم را می‌بوسید و مدام می‌گفت از ته دل راضی باشید که من بروم. می‌گویند مدافعیپان برای پول می‌روند، برادرم دارای جایگاه و شغل بود، حتی پدرم گفت باغی را که دارم می‌فروشم و دفتر وکالت خودت را راه‌اندازی کن. محمد گفت: آن را هم که بدهید این دنیا می‌گذرد، اما اگر صبوری کنید و مرا به حضرت زینب(س) بدهید اگر توفیق داشته باشم، شهید می‌شوم؛ در غیر این صورت برمی‌گردم.

یک خواب و یک اتمام حجت

خواهر شهید اسدی می‌گوید: از دست دادن جوان سخت است. مادرم گریه‌های زیادی کرد. او شرط رفتن برادرم را خواسته حضرت آقا اعلام کرد و گفت: اگر ایشان بگویند، حجت تمام است. خواهرم زهرا خواب دیده بود بیرون شهر در باغ پدری‌ام، محمل حضرت زینب(س) است و پشت در اتاق حضرت ایستاده‌اند. خواهرم پرسید چرا بی بی جان اینجا هستند؟ به‌خاطر دارم آن زمان برادر دیگرم بهزاد برای دفاع رفته بود و تلاش می‌کرد برای دومین بار برود. در خواب بی بی جان گفتند: چون پسرهای این خانه مدافع حرم هستند، بی‌بی جان آمده‌اند به آن‌ها سر بزنند.

خواهرم در نیشابور مدیر مدرسه است و از شرط مادرم بی‌اطلاع بود. وقتی خوابش را تعریف کرد، محمد و بهزاد هم بودند و گفتند: مادر دیدی، پس این راه درست است. مادرم هم چون در این مکتب بزرگ شده بود، رفتن برادرانم را پذیرفت.

مادرم می‌گوید: پس از این خواب محمد در نمازشب خیلی بلند گریه می‌کرد و من که توان دیدن گریه‌های جوانم را نداشتم از خدا خواستم دعای پسرم را اجابت کند.

خواهر شهید اسدی بیان می‌کند: مادرم راضی شد و برادرم به سوریه رفت. فرمانده دلاور و خط شکن بود و دارای شجاعت و بصیرت. او در سوریه هیچ گاه به همرزمانش نگفته بود تحصیلکرده‌ است و آن‌ها او را به عنوان فرمانده برگزیده بودند.

شهادت با دهان روزه

این خواهر شهید تصریح می‌کند: او روز اول ماه رمضان شهید شده بود، اما پس از دو هفته به ما اطلاع دادند و پس از دو ماه به ما اعلام عزاداری شد.

چند تکه پیکر و استخوان برادرم به شهرمان بازگشت.

او درباره لحظه شهادت برادرش می‌گوید: همرزمان برادرم با دوربین پیکر چند شهید را در میدان جنگ بین نیروهای خودی و دشمن مشاهده می‌کنند و به جانشین او می‌گویند. در همان لحظه این شهید بزرگوار سر می‌رسد و می‌گوید مادران این شهدا چشم به راه فرزندان خود هستند؛ بنابراین او می‌رود که پیکر شهدا را با چند نفر دیگر که داوطلب می‌شوند، برگردانند که در نزدیکی پیکر شهدا کمین می‌خورند و در اول ماه مبارک رمضان با دهان روزه به شهادت می‌رسد.

 گفتنی است، یکی از وصیت‌های این شهید عزیز از زبان همرزمش این بوده که دوست دارم من هم مثل مادرم فاطمه زهرا(س) پیکرم مجهول‌المکان و اینجا نزد عمه جانم زینب(س) بماند. او با اقتدا به اربابش بی‌کفن و دور از وطن به شهادت رسید.

شهید محمد اسدی، متولد ۱۳۶۴ تهران و دانش‌آموخته رشته حقوق بود. او در سال‌های ۹۱ تا ۹۳ از فعالان دانشجویی مشهد بود و دبیری شورای انجمن‌های علمی دانشجویان دانشگاه پیام نور مشهد را نیز بر عهده داشت. نام جهادی او در سوریه «غلام عباس» و در عراق «ابوزینب» بود. سمت او در جهاد نیز جانشین محور و فرمانده گردان (خط شکن) بود. وی در اول ماه مبارک رمضان ۱۳۹۵ در جنوب حلب سوریه (خلصه) به شهادت رسید.

پیکر مطهر شهید مدافع حرم «محمد اسدی» فرمانده گردان «غلامان عباس» لشکر فاطمیون در کنار دوست شهیدش جواد جهانی در پارک خورشید برای همیشه آرام گرفت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.