قدس آنلاین: تا مهرماه همین امسال، خیلیهایمان حتی نامش را هم نشنیده بودیم. تصاویر بوسه سردار «حسین سلامی» بر دستانش که در فضای مجازی منتشر شد ناگهان نامش را سر زبانها انداخت. «سردار علی فضلی» فقط یک ماه پس از تصویر معروف بوسه سردار سلامی بر دستانش، در بیمارستان بستری شد تا نامش یکبار دیگر تیتر خبرگزاریها شود. همان زمان شایعه شهادت سردار هم در فضای مجازی منتشر شد که البته بعدها خانواده سردار فضلی آن را تکذیب کردند. رسانهها میگفتند پای عمل پیوند مغز استخوان در میان است. عمل سنگینی که همراه با شیمی درمانیهای مکرر، سردار را زمینگیر کرده است. یعنی تصویری که محمد صالح مفتاح، معاون فرهنگسازی و رسانه ستاد امر به معروف و نهی از منکر در توییترش منتشر کرده، این را نشان میدهد. پیرمرد تکیده داخل عکس، هیچ شباهتی به سردار فضلی ندارد، اما آنطور که مفتاح گفته است، تصویرِ منتشر شده در فضای مجازی، مربوط به خود سردار فضلی است که شیمیدرمانیها مکرر رمقش را گرفته و در عرض چند ماه، او را به اندازه چندین سال پیر و تکیده کرده است.
معامله ۲ هزار و ۵۰۰ تایی
همه چیز برمیگردد به سالهای جنگ تحمیلی. همان روزهایی که علی فضلی تازه دیپلمش را گرفته بود و مثل خیلی از بچه درسخوانهای آن زمان، آرزوی رفتن به دانشگاه را داشت. غائله خلق عرب که در جنوب کشور بالا گرفت اما از طرف سپاه پاسداران به خرمشهر اعزام شد. پس از آن هم حضورش در خرمشهر وصل شد به آغاز جنگ تحمیلی. علی فضلی همانجا در خرمشهر قید ادامه تحصیل را زد و در جنوب ماندگار شد. اینکه چرا یک بچه ۱۹-۱۸ ساله برای اعزام به خرمشهر انتخاب میشود هم قصه عجیب و غریبی دارد! آنطور که خود سردار فضلی گفته، پیش از تشکیل رسمی سپاه در سال ۵۸، در مسجد جامع سمنگان رفت و آمد میکرده و در همان مسجد هم عضو کمیته شده بوده. پس از تشکیل سپاه، از هزار و ۵۰۰ نفری که در مسجد سمنگان عضو کمیته بودهاند، ۱۱ نفر برای عضویت در سپاه انتخاب میشوند که یکی از آنها علی فضلی بوده است.
فضلی اردیبهشت همان سال همراه با ۴۵۰ عضو جدید سپاه، برای گذراندن دوره آموزشی به پادگان امام علی(ع) میرود. روز دوازهم دوره، خبر میرسد که در خرمشهر درگیری با خلق عرب بالا گرفته و ۵۰ نفر باید از میان ۴۵۰ نفر به خرمشهر اعزام شوند. فضلی بابت سن و سال پایینش، هیچ جوره احتمال انتخاب شدن را نمیداده اما فرمانده دست میگذارد روی جوان خوش قد و بالایی که هنگام انتخاب افراد، سرش پایین بوده و توی دلش صلوات میفرستاده است. سردار فضلی ماجرای انتخابش را اینطور شرح میدهد: «در زمان انتخاب هر چه منتظر ماندم شهید گلاببخش به من نگاه نکرد، نذر ۵۰۰ صلوات کردم اما تنها نگاهی به من انداخت و اعتنایی نکرد. تعداد نذر صلوات را تا ۲ هزار و ۵۰۰ رساندم تا من نیز انتخاب شدم. رفتن به مأموریت برای مواجهه با گروهک خلق عرب و چهارشنبه سیاه با ذکر صلوات روزی من شد، بنابراین در نهایت با دوستان ۹ خرداد ۵۸ به خرمشهر رفتیم».
پیشبینی جنگ
نیروهای اعزامی سپاه به خرمشهر، فقط چند روز پس از حضورشان در منطقه متوجه شدند که ماجرا فراتر از غائله خلق عرب است. درگیریهای پراکنده با پاسگاههای مرزی عراق در منطقه قصرشیرین و ترورهای پراکنده در خرمشهر، پس از گذشت چند روز از حضور نیروهای سپاه در جنوب کشور آغاز میشود. بچههای سپاه آن روزها دائم با تهران نامهنگاری میکردند اما کسی آنها را جدی نمیگرفت. به همین خاطر، سه چهار روز مانده به آغاز رسمی جنگ، بند و بساطشان را جمع کردند، به تهران رفتند و از طریق مرحوم سردار پروین که مسئول حفاظت بیت امام(ره) بود، توانستند با نزدیکان ایشان دیدار کنند. پس از آن هم گزارشهایشان را به دست بنیصدر رساندند و یکبار دیگر به سمت جنوب برگشتند. در مسیر بازگشت به جنوب، خبر میرسد که پیشبینی آنها درست از آب درآمده و عراق به طور رسمی وارد جنگ با کشورمان شده است.
داوطلب همه عملیاتها
حاج علی زیاد اهل مصاحبه و گفتوگو نیست. رفقا و همرزمهایش اما در مصاحبههای متعددشان گفتهاند علی فضلی مرد عمل بود و به هیچ عملیاتی نه نمیگفت و برای حضور در تمام عملیاتها داوطلب بود! به همین خاطر هم بود که سال ۶۰ با حدود ۲۰ سال سن، به عنوان فرمانده تیپ ۳۳ المهدی انتخاب شد و یک سال پس از آن هم به سمت فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله رسید. سال ۶۴ درحالی که هنوز ۲۵ ساله نشده بود، فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا شد و تا ۱۲ سال بعد در آن سمت باقی ماند. سال ۷۶، جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله شد و از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷ هم بهعنوان معاون عملیات ستاد مشترک سپاه پاسداران فعالیت کرد. سال ۸۸ و همزمان با بالا گرفتن فتنه، به عنوان جانشین رئیس سازمان بسیج انتخاب شد. سمتی که بعدها موجب شد رسانههای ضدانقلاب سردار فضلی را مسئول مستقیم برخورد با فتنهگران معرفی کرده و حسابی او را زیرفشار قرار دهند. کار حتی به جایی رسید که اتحادیه اروپا و دولت آمریکا هم زیرفشار رسانهها، مجبور شدند سردار را به دلیل نقض حقوق شهروندی، در لیست تحریمهای خودشان قرار دهند. حاج علی درباره روزهای داغ فتنه و عملکرد سپاه در آن روزها گفته است: «فتنه ۸۸ فتنه عمیق و بزرگی بود، فتنهای شاید غیرقابل قیاس با فتنههای قبلی. این هشت ماه به اندازه هشت سال دفاع مقدس انرژی برد، اما به سرعت ماجرا جمع و کنترل شد. البته فرایندش برای مصوبات طولانی شد، به نظرم باید روز اول دوم نهایی میشد. یادم است که سردار صفوی در جلسه شورای امنیت ملی تماسی با هم داشتیم و فرمودند که برادران اگر ۵ هزار بسیجی به اینها کمک کند مسئله را جمع میکنند. ما بیش از این حرفها به این برادران کمک کردیم. اما ماجرا داشت توسعه پیدا میکرد. ما نگران بودیم که توان ما هم صرف این تصمیمات دیرهنگام شود. اما وقتی تصمیم گرفته شد ما هم با آمادگی کامل آمدیم و خداوند هم عنایتی کرد و صحنه را هم کنترل کردیم. در ۸۸ چه کسی فکر میکرد کسانی که سابقه مسئولیت در رأس قوا را داشتند، در انتخابات بنای فتنه را داشته باشند؟ اما معلوم شد اینها سناریویی را پیشبینی و از فرایند سوءاستفاده کردند».
فکر کردیم شهید شده است
بدن حاج علی پر از تیر و ترکش است. همرزمهایش میگویند در طول دفاع مقدس بیش از ۳۰ بار مجروح شده اما باز هم خودش را به جبههها رسانده است. آخرین بار اما شدت مجروحیت آنقدر زیاد بود که او را همراه با شهدا به پشت خط منتقل کردند اما هنگام تخلیه شهدا از خودرو، متوجه شدند سردار هنوز نفس میکشد. ماجرای مجروح شدن سردار فضلی را از زبان «اکبر عاطفی» یکی از همرزمهایش، بخوانید: «یک روز در منطقه حاجعلی فضلی به همراه جانشینش آقای جنگروی، در ساختمان محل استقرار جلسه داشتند. ما با دوستان کیسه خوابهایی که گوشه اتاق بود برداشتیم سرمان را گذاشتیم رویش و پاهایمان را به زوایای مختلف دراز کردیم. در خواب و بیداری بودیم که یک لحظه احساس کردیم کف اتاق چسبید به سقف ساختمان. انفجار بسیار مهیبی بود که واقعاً حس کردیم به سقف چسبیدیم. دود همه فضای اتاق را پر کرده بود؛ همه از اتاق بیرون رفتیم. گفتیم حتماً بمبی به کنار ساختمان اصابت کرده، آمدیم حیاط دیدیم بچههای دیگر یکی دستش قطع شده و دیگری به صورت بدحال افتاده. ساختمان وسعتش ۶۰-۵۰ متر بود. از در که بیرون رفتیم حاجعلی فضلی را دیدیم که به پشت روی زمین افتاده، جعفر جنگروی هم شهید شده بود، همین طور شهید احساننژاد که رئیس ستاد تیپ بود فقط بخشی از فک صورتش باقی مانده بود، سرش جدا شده بود. ما حس کردیم حاجعلی هم به شهادت رسیده چون آقای جنگروی هم به شهادت رسیده بود. وقتی او را برگرداندیم دیدیم صورتش خونی است و چشمش بیرون ریخته. وانتی آوردیم و ایشان را به سرعت کنار اروند رساندیم و با قایق فرستادیم».
راکتی که در ۱۵ متری حاج علی فضلی به زمین اصابت کرده بود، یکی از گوشها و جفت چشمهای او را از کار انداخته بود اما بعدها با انجام ۱۵ عمل جراحی، ۷۰ درصد بینایی یکی از چشمهای سردار برگشت.
ادامه راهشان افتخار است
حاجی علی ماههاست که در بیمارستان بستری است. پزشکها میگویند گازهای سمی و شیمیایی که حدود ۳۰ سال پیش در منطقه تنفس کرده، حالا خودش را نشان داده است. هرچند سردار عمل پیوند مغز استخوان را با موفقیت پشت سر گذاشته اما شیمی درمانیهای پی در پی او را حسابی از نفس انداخته است. از آخرین وضعیت درمانی سردار، آنچنان اطلاعاتی در دست نیست اما آنطور که فعالان مجازی گفتهاند، حاج علی پس از عملهای سنگین پیوند مغز استخوان چندین عمل دیگر را هم پشت سر گذاشته و درحال حاضر اوضاعش کمی رو به راهتر شده است.
شاید اینروزها تنها کاری که از دستمان برمیآید دعا کردن برای حاج علی باشد. مردی که سید یحیی صفوی، دستیار و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا او را شهید زنده انقلاب میدانست و رهبر انقلاب هم یکبار درباره او فرموده بودند: «همین سردار «علی فضلی»؛ همین سردار «ناصح»؛ همین جوانان مؤمن و همین نورانیهایی که نورانیت آنها میتواند دلهایی را روشن کند. اینها مایه شرفاند؛ اینها مایه عزتاند. برای یک کشور، داشتن اینها افتخار است؛ بردن نامشان افتخار است؛ تکرار یادشان افتخار است؛ ادامه راهشان افتخار است».
نظر شما