دوست و دشمن اذعان دارند که «انقلاب اسلامی» در مرحله نخست یک پویش عظیم فرهنگی بود و با تأسف همه میدانیم که برخلاف توصیه بزرگان انقلاب، این حوزه، یعنی فرهنگ در تمام این سالها غریبترین بوده و همواره در اولویتهای آخر. نتیجه آن شده است که چهار دهه پس از انقلاب اسلامی، فعالیتهای فرهنگی مرتبط با آن به مشتی جشنواره و همایشهای اغلب بیارتباط با این مقوله در مناسبتهایی سالانه منحصر شده و تمام!
این بیمهری در حالی است که رهبر انقلاب فرهنگ را چون هوای تازه و سالم برای جامعه میدانند که پاک بودن آن خودبهخود مزایایش جانهای همه شهروندان را پالایش میکند و برعکس بیتوجهی به آن و تسلیم در برابر فرهنگ ناسالم چون هجوم هوایی آلوده است که ناخودآگاه همه جامعه را ملول و بیمار میکند. با وجود این چشمانداز تحسین برانگیز، سالهاست شاهدیم که در بیشتر موارد فرهنگ و کار فرهنگی کمترین بودجه را در مراکز و نهادهای مملکت داشته و به قول یکی از سیاستمداران آشنا با فرهنگ، این مقوله حکم سبزی خوردن بر سر سفره کشور را دارد که بیشتر برای سفرهآرایی از آن بهره میگیریم تا اصل قرار دادن و رجوع به آن برای حل زیر بناییترین و مهمترین مشکلات مملکت در تمام عرصهها؛ کاری که تنها معجزه فرهنگی قادر به انجام آن است.
بسیار شنیدهاید در هر حوزه کلان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره، اگر مدیران ارشد ما با مشکلات بزرگ و لاینحل مواجه و قادر به برنامهریزی برای حل آن نیستند، به یک جمله تکراری متوسل میشوند: حل این معضل نیازمند زیرساختهای فرهنگی است. باید کار فرهنگی کرد... د. بعد هم میروند پی کارشان و آن مشکل سالهای سال به قوت خود باقی میماند. اینکه چه کسی، چگونه، با کدام بودجه و نیرو و اعتماد و انگیزه باید آن کار فرهنگی را سامان داده و آن زیرساخت را فراهم کند، دیگر برای هیچکس مهم نیست.
نتیجه این نگاه و برخورد آن شده که دستگاههای فرهنگی ما به بیلان کارهای نمایشی و بیشتر در حد رفع تکلیف دل خوش کرده و همه ساله این رویه ناسالم تکرار میشود. کارهایی که گاه فرسنگها با آمال و شعارهای انقلاب فاصله دارد. ۴۰ سال پس از انقلاب وقتی میبینید فیلم سینمایی یک نهاد انقلابی را که وظیفه تعریف شدهاش تربیت فرهنگیان انقلابی و گسترش هنر و ادبیات انقلاب بوده، توسط وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی توقیف میشود؛ یعنی یا آن نهاد سالهاست از ریل خارج شده یا وزارت ارشاد نسبتی با آمال انقلاب ندارد و یا هر دو؛ اینکه میبینید هر سال در جشنوارههای گوناگون فجر انقلاب اسلامی آنچه بیرنگتر میشود همان انقلاب اسلامی است، از همین معضل نشأت میگیرد.
در چنین حالتی چه اصراری است تنها برای پر کردن فرمهای بیلان کار به این رویه مضحک ادامه بدهیم. چرا یک بار برای همیشه خودمان را خلاص نمیکنیم تا تکلیف همه روشن شود. پسوند «فجر انقلاب اسلامی» را از این جشنوارهها حذف کنیم و همه ساله نظیر انواع رویدادهای دیگر فرهنگی آنها را برگزار کنیم تا هم از یک سو انتظار انقلابیون راستین باقیمانده را بالا نبرده و هم کَزک به دست رقبای تندروی سیاسی خود ندهیم تا همین اندک میدان باقیمانده برای فرهنگ را صرف ترکتازیهای سیاسی خود نکنند. پافشاری بر ادامه این روند بیحاصل سبب میشود نه تنها هیچ رد پایی مؤثر از فرهنگ فجر انقلاب اسلامی در این محافل و محصولاتشان نبینیم که حتی شاهد عکس این اتفاق باشیم؛ اتفاقی که تاکنون کم شاهد آن نبودهایم.
نظر شما