معین عارفی/
مرثیهای برای سردشت
درختگردو/ محمدحسین مهدویان
درختگردو یکی از مهمترین و خاصترین فیلمهای جشنواره امسال است. مهم بودنش در سوژهاش است، ماجرای حمله شیمیایی عراق به سردشت و خاص بودنش به مهدویان و سبک متفاوت فیلمسازیاش برمیگردد. سبکی که هم مزیت فیلم و هم پاشنه آشیل آن است. از فیلم و مسئلهاش شروع کنیم و بعد هم فیلمساز. با یک ملودرام تاریخی «تلخ» طرفیم که از زبان راوی – معلم روستایی که قربانی حمله شیمیایی میشود- برای ما تعریف میشود. قصه قادر، بنای کردی که همسر باردار و سه فرزند خردسالش شیمیایی میشوند و او در تلاش است تا خانوادهاش را از این مصیبت نجات دهد. فیلم در طول تلاش قادر مرثیهای برای سردشت و قربانیانش میشود. مانند همه مستند- داستانیهای مهدویان، اینجا نیز شخصیتپردازی و قصهگویی فرع است بر پرداخت جزئیات و بازسازی واقعیت. مهدویان سعی میکند به بهترین شیوه حمله شیمیایی را بازسازی کند و سکانس هنرمندانه مرگ گنجشکها از سکانسهای تأثیرگذار و به یادماندنی فیلم است. کارگردان برای جبران ضعفهای دراماتیک سعی میکند بار قصهگویی را بر دوش راوی فیلمش بگذرد و خود مثل همیشه در قامت یک نظارهگر شاهد بیرونی ماجرا باشد، اما متأسفانه ضعف در نگارش متن راوی و عدمتوجه به شخصیتپردازی او و همسرش، از کارایی این منولوگها کاسته و در برخی سکانسها احساس اضافی بودن به آن میدهد.
کسی که مستند یا عکسهایی از حمله شیمیایی سردشت دیده باشد قطعاً میداند تلخی و غمناکی ماجرا چه حد بالایی دارد و این واقعیت چنان خود را بر فیلمساز تحمیل نموده که تلخی و مرثیهسرایی بر همه فضای فیلم غالب شده و شاید اشک تمام سهم بیننده از قصه باشد. مهدویان در مستند-داستانیهایش همیشه حقتقدم را به مستندگونهگی داده است و حد داستانسرایی را به قیود این حقتقدم گرهزده است. در تکنیک میبینیم بخش اصلی فیلم با دوربین 16 میلیمتری فیلمبرداری شده تا حال و هوای مستند و واقعیتری به فیلم بدهد، همانگونه که مکث بر جزئیات مانند شروع حمله شیمیایی، بیمارستان و مجروحان همین کارکرد را دارد.
در قصه نقطهضعف و اشکال مهم دیگر جدا کردن مسئله سردشت از یک مسئله ملی و تبدیل آن به یک موضوع قومیتی است. فروکاستن مسئله سردشت به یک ظلم تاریخی به مردم قوم که خود این گزاره دارای نقد جدی است و پیوند زدن مسئله کولهبری تقلیل جنایت سردشت و شاید خود ظلمی دیگر بر مردم کرد باشد که فیلمساز داعیه دفاع از آنها را در فیلم دارد. ارجاعاتی مانند عدم همراهی مردم با قربانیان سردشت و متن دفاعیه قادر در دادگاه لاهه مورد نقد باشد. نکته مهم دیگری که درباره فیلم میتوان گفت حد نگهداشتن مهدویان درباره مسئله جنگ است، این فیلم بهشدت قابلیت و ظرفیت یک فیلم ضدجنگ شدن را داشت- مانند فیلمهایی که درباره هیروشیما و ناکازاکی ساخته شده است- اما خوشبختانه مهدویان حد بین جنایت جنگی، قربانی و متجاوز را نگه داشته است و از دام روشنفکرمآبانه ضدجنگ –یا دفاع- ساختن نجاتیافته است. قادر با وجودی که قربانی یک جنایت جنگی است، اما مقتدر و مطالبهگر از جنایتکاران است و قاب وسترنگونه از قادر هنگامی که در قامت یک قهرمان پشت به دوربین و از پنجره ساختمان به دنیای مدرن غربی -که بمب شیمیایی در کارنامه جنایات آنها ثبت است- نگاه میکند، از قابهای دوستداشتنی فیلم و بیانی غیرمستقیم در محکومیت غرب است. تعارض بیان روشنفکرمآبانه و غیرمستقیم پایان فیلم با لحن صریح و عریان بخش اصلی آن موجب شده انتظار مخاطب از محکومیت جنایت صدام و فروشندگان بمبهای شیمیایی در فیلم برآورده نشود. باید فیلم مهم درخت گردو را دید، درباره آن نوشت و گفتوگو کرد.
فیلمفارسی روشنفکرانه
آتابای/ نیکیکریمی
ایده عشق پسر روستایی به دختر شهری که در حد همان ایده میماند و مجبوری مثلثعشقی، مشروب-خوری، تریاککشی و گاهی شوخی رکیک به آن اضافه کنی تا جلو برود -اما خیلی شستهرفته و ظاهراً محترم- هر کاری کنی یک فیلمنامه بد میشود و محصولش یک فیلم بد، حتی اگر لوکیشنهای زیبا و دیده نشده شهرستان خوی، موسیقی، فیلمبرداری و کارگردانی فیلم، خوب باشد. مونولوگهای حجازیفر کارکرد پیدا نمیکنند و گاهی هم زیادی میشوند و قرار است بار روشنفکرانه فیلم را بدوش بکشند، اما وقتی قصه رمقی ندارد، حاصلی هم نیست. فیلم داعیه نمایش تنهایی انسانمعاصر را دارد، اما آدرس غلطش را در روستایی میجوید که در ذات نقطه مخالف تنهایی است، پس حرمتها را میشکند و زیست آدمها را آپارتمانی میکند. زیست فیلمساز و نویسنده ربطی به این روستاها و روستاییان ندارد و حرفهای فیلم وصلههای ناجوری برای آنهاست. از نظر فیلمساز، قهرمان حتی اگر بخواهد زیست مدرن پیدا کند، غیرت و صداقت را هم کنار بگذارد باز جنس دست دوم و بدلی است. فیلمفارسی را اگر روشنفکرانه و با تکنیک درست بسازی، میشود آتابای، یک فیلمفارسی مدرن.
هنر منهای هنر
ابر بارانش گرفته/ مجید برزگر
یک فیلم دوپاره، نیمه اول درباره پرستاری که فرشته مرگ میشود با کلی سکانس و حرفاضافه و بدون هیچ حرف حسابی و نیمه دوم درباره ماریجوانا و چِت شدن! توهم، با کارگردانی، بازی و میزانسنهای ضعیف. فیلم که در ایده یک خطی خود غرق میشود، ایده را هم غرق میکند. یک نمونه تمامعیار از سینمای مثلاً هنری که این بار چون دغدغه گیشه را دارد لودگی و ابتذال را با کاراکتری نوجوان – که شاید واقعیترین شخصیت فیلم باشد- وارد فضای فیلم میکند و در لحن نیز فیلم را دوپاره میکند. فیلم گنگ ، کشدار و خستهکننده است. چون قصه درستی وجود ندارد بسیاری از قابها و نماها صرفاً کارکردی دکوراتیو دارند و هیچ حس و فرمی خلق نمیکنند. تقریباً هیچ شخصیتی پرداخت درستی ندارد، از شوهر پرستار بگیر که نمیفهمیم نقشش چیست تا خانواده پیرمرد شمالی. هنگامی که فیلم در سالن تمام شد یکی از تماشاگران گفت: تبلیغ خوبی برای موادمخدر بود. شاید راست میگفت.
آدرس غلط
کشتارگاه/ عباسامینی
فیلم ظاهراً قصد پرداختن به یک مسئله اقتصادی روز را دارد. موضوع قاچاق دام و بحران دلار، اما پرداختن به آن بسیار سطحی است و بسیاری جاها آدرس غلط میدهد. بیان مسئله در فیلم کلی و گنگ است، خبری از ریشهها و علل واقعی این مشکلات اقتصادی نیست. رد مشکلات اقتصادی را در گاراژ دلارفروشها جستن آدرس غلط است و پررنگ کردن این خردهفروشان، خرد کردن ماجراست. متأسفانه حتی فیلمساز از پس همین روابط سطحی هم برنیامده و با فیلمی بسیار خستهکننده و شعاری طرف هستیم. وقتی حتی یک خط قصه وجود ندارد ضرورت ساخت یک فیلم بلند سینمایی چیست؟ ناچاری فیلم را کش بدهی و از آن مهمتر به قصه آب ببندی؟ گذر زمان در فیلم گم است و انطباق با سیر منطقی حوادث ندارد. شخصیتها هیچکدام پرداخت درستی ندارند و خردهپیرنگها مانند پیرنگ اصلی فیلم ناقص و ابتر میمانند و حتی حذف آنها لطمهای به فیلم نمیزند. اگر فضای پلشت، ناامید، تلخ و خشن را هم اضافه کنید به این موارد، فیلم کشتارگاه میشود، فیلمی که بیننده را زجرکُش میکند.
هیچ و پوچ
دشمنان/ علی درخشنده
مسئله فیلمساز چیست؟ خانواده یا حمله به خانواده؟ فیلم محصول روانشناسی است یا روانپریشی؟ تصویر فیلم از خانواده بسیار مغشوش و ازهمگسسته است و مادری که به این گسست دامن میزند. زنی که خودآزاریاش به دیگرآزاری میرسد. قصه فیلم خیلی زود لو میرود، اما مسئلهاش مبهم و الکن باقی میماند، چون نه گذشته آدمهای قصه و نه آینده آنها مشخص است. خانوادهای که ازهمپاشیده، هر کدام گرفتار مشکلی هستند. از اعتیاد تا طلاق و جنون. بسیاری از تماشاگران هنگام نمایش فیلم سالن را ترک کردند و آنها هم که ماندند از این صبر و نشستن و تماشای یک فیلم مالیخولیایی پشیمان هستند.
فریب یا ترس
آن شب/ کوروش آهاری
ماوراء از وجود متولد میشود و از پی آن میآید. هنگامی که جهانی وجود ندارد، ورای جهانی متولد نمیشود. ترس باید از دل آرامش شاخه بزند، لحظهبهلحظه شعلهورتر شود و التهاب شکل بگیرد. باید جهان شخصی شخصیتهای قصه را بیرونی کند و با شخصیت و درون بیننده گره زند و ترسهای نهان وجودیاش را برملا کند. مشکل بزرگ فیلم «آن شب» سطحی بودن و قصه بیرمقی است که کشدار شده و نه کاری از ساختن فضا و نه در همراه ساختن مخاطب پیش میبرد. فیلم ظاهرسازی است و ترسش فریب، یک ترس بدلی. پنهانکاری، خیانت و دروغ جهان نهان شخصیتهای ایرانی فیلمی است که با سرمایه آمریکایی ساختهشده تا سینما و فرهنگ ما را جهانی کند.
نظر شما