آرش شفاعی/
توجه: این یادداشت ممکن است داستان فیلم را برای شما آشکار کند. خواندن آن را به پس از دیدن فیلم موکول کنید.
اگر بگویند قرار است فیلمی با درونمایه مقابله با عملیات ضدانقلابی گروههای سیاسی در دهه ۶۰ و شکست دادن آنها توسط اطلاعات سپاه ساخته شود، تقریباً همه میگویند این کار را که پیشتر محمدحسین مهدویان انجام داده است.
امیرعباس ربیعی برای ساختن فیلمش دچار چالش بزرگی بوده است. همان سرمایهگذار (و در نتیجه همان سفارش)، همان دهه، همان سوژه و همان نهاد انجام دهنده عملیات، آن هم پس از موفقیتی که «ماجرای نیمروز۱» به دست آورد. در فیلم مهدویان همه به دنبال دستگیری موسیخیابانی هستند و در این فیلم هم همه به دنبال دستگیری «آرش» که یکی از فرماندهان عالیرتبه جنگ است و در دادن اطلاعات به شوروی نقش دارد.
ربیعی برای اینکه این چالش را پشت سر بگذارد، سه کار مهم کرده و در هر سه کار هم موفق بوده است. نخست اینکه او به جای استفاده از بازیگران شناخته شده (بهخصوص بازیگران فیلم مهدویان) بازیگرانی با سابقه قابلتوجه در تئاتر، اما ناآشنا در سینما را وارد فیلمش کرده است. به همین دلیل تماشاگر هنگام دیدن «لباسشخصی» ذهنیتی از بازیهای قبلی و نقشهای پیشین هنرپیشهها ندارد و با ذهنی سفید در برابر پرده نقرهای مینشیند.
دومین کاری که ربیعی انجام داده است، این است که به جای تمرکز بر داستانهای تاریخی و بازسازی صحنهها و آدمها و ساختن فیلمی «شبه مستند» - چیزی که مهدویان در آن تخصص دارد- بر ایجاد یک بافت داستانی دراماتیک تمرکز کرده و به جای اینکه وقت و انرژی خود را برای تولید دوباره یک دهه ۶۰ نوستالوژیک بگذارد، یک داستان پیچیده را به خوبی روایت کرده است. سومین کاری که کارگردان در این فیلم انجام داده و با آن امضای شخصی خود را پای اثرش ثبت کرده، این است که تکلیف خود و مخاطبانش را روشن کرده است. این کار با انتخاب درست ژانر انجام شده است. او فیلمش را در ژانر فیلمهای جاسوسی تعریف کرده و با استفاده بجا و دقیق از عناصر و قواعد این ژانر، توانسته است از مهلکه بگریزد. شاید اگر کارگردان میتوانست و از قراردادن فیلمهای مستند اعترافات اعضای حزب توده در پایان داستان هم صرف نظر میکرد، پایبندی خود را به این ژانر بهتر و کاملتر رعایت میکرد. اگر سرمایهگذار او را به انجام این کار واداشته است، اشتباه کرده، چرا که اصولاً فیلم ربیعی نیازی ندارد که خود را وارد بحثهای بی پایان و جنگ ادامهدار روایتهای تاریخی کند.
انتخاب درست ژانر
چنانکه گفتیم مهمترین و درستترین انتخاب کارگردان، انتخاب ژانر جاسوسی است. در این ژانر مجموعهای از عناصر تیزهوش و آگاه و البته پیچیده به دنبال دستیابی به اطلاعات مهمی هستند. شک و تردید درباره احتمال خیانت یکی از عناصر مهم ژانر جاسوسی است و با ایجاد این تردید است که فیلم وارد شبکهای از تعلیقهای تو در تو میشود. «لباس شخصی» از این ویژگی ژانری به خوبی استفاده کرده است. شک در سلامت «یاسر»، «جواد» و حتی «فرمانده» در طول فیلم، تماشاگر را درگیر خود میکند و داستان را پیش میبرد. تدارک درست فیلمنامه و چیدن عناصر دراماتیک «لباس شخصی» و حتی ضربه پایانی آن نشاندهنده این است که ربیعی به خوبی داستان را میشناسد و با داشتههای سینمایی کاملی پای به عرصه گذاشته است.
اینها را گفتیم و نگفتیم که باید به خاطر بازی «مهدی نصرتی» به او تبریک گفت و آرزو کرد بازیگرانی از جنس او جایگزین چشمسبزهای مکشمرگمایی شوند که سینما را در انحصار خود گرفته است.
نظر شما