چرا اکثریت حاضران در این فضا، در کشور ما تا این حد شهوت تکثیر بیپایه اخبار تلخ در وجودشان نهادینه شده است؟ سنجش صحت و سقم این ادعا بسیار ساده است. شما یک خبر آرامش بخش و امیدوارکننده اما جعلی را همزمان با یک خبر تلخ و سرشار از وحشت و کشت و کشتار جعلی، در این فضا منتشر کنید. به ساعت نرسیده خبر دوم حتی در رقابتهای رسانهای وارد بسیاری از سایتهای معتبر و غیره هم شده و در گوشی خلقالله از اروند کنار تا سرخس دست به دست شده و در نخستین بخش خبری نقل رسانههای خبری هم خواهد شد. اما خبر خوب به محاق میرود و به زحمت خواهید توانست رد آن را در برخی گروهها یا کانالهای خلوت فضای مجازی بیابید؟ چطور به اینجا رسیدیم؟
سالها پیش وقتی در دوره ریاست جمهوری پیشین مردم تشویق شدند تا ارزهای خانگی را در حسابهای ارزی اعلام شده توسط دولت وقت سپردهگذاری کرده و هر زمان خواستند اصل و سود آن را بگیرند و با این سیاست درست، تنش ارزی سنگین آن دوره تا حد زیادی فروکش کرد، در عمل اتفاق عجیبی افتاد. بانکها پس از ماهها که صاحبان این حسابها برای برداشت موجودی مراجعه کردند، بهجای ارز تحویلی، ریالی با نرخ دولتی به ایشان دادند.
همان موقع نوشتم چنین رفتاری ضررش هزاران برابر بیشتر از سود اندکی است که بهواسطه این بدقولی نصیب دولت میشود. اعتماد مردم را به دولت، قولها و ساز و کار اداری کشور از آنها نگیرید. با تأسف چند سال بعد عین این ماجرا در دولت فعلی و در حکایت نانویسی مردم برای سکه و التماس بانک مرکزی به خلق الله برای استقبال از این طرح بود.
گفتند هنگام تحویل هیچ مبلغ اضافهای از خریداران گرفته نمیشود، کوچکترین اشارهای و شرطی مبنی بر مالیات یا هر هزینه دیگری در این معامله نکردند و یک سال و چند ماه پس از نخستین تحویلها تازه با استناد به یک مصوبه خلق الساعه مالیاتهای حیرتآور برای ثبتنام کنندگان تعیین کردند. در زمان نامنویسی توانستند نزدیک ۱۲ هزار میلیارد تومان نقدینگی را از دست مردم با قولهایشان بگیرند و بازار را که به سوی آشفتگیها میرفت با این ترفند کنترل کنند، اما نوبت مردم که رسید آن قولها و تشویقها و... یادشان رفت. حتی تهدید کردند هر کس مالیات اینها را ندهد، فلان میکنیم و... حیرتا که مدعی العموم هم به میدان نمیآمد تا بگوید آیا این رفتار چیزی جز مصداق تدلیس در معامله است؟
باری آن موقع هم نوشتم که به خدا قسم هزاران برابر این مالیات که سر و تهش، پول خُرد بریز و بپاشهای دولت است، ما ضرر خواهیم کرد و این ضرر همانا کاهش بیشتر اعتماد عمومی به قول و قرارهایی است که با مردم میگذارید. اما کسی نشنید. با تأسف مشابه این اتفاقات در حوزههای مختلف تکرار شده است و خطرناکتر از همه جا در رسانههای رسمی ما. یک خبر صبح میآید و تا شب ۱۰ بار و به ۱۰ شکل منعکس یا تأیید و تکذیب میشود. پنهانکاری بیش از حد همه چیز را کم کم به محاق برد. زلزله میآید و سیل اما مردم کمکهایشان را بهجای هلالاحمر که با جان و دل وسط معرکه است، به حساب فلان بازیکن و فلان هنرپیشه میریزند! چرا؟
این سرزمین بحرانهای بسیار سخت و زیادی را از سر گذرانده است. مگر ارزاق کوپنی و موشکبارانهای صدام و هشت سال دفاع مقدس و دندان تیز کردن داعش برای این خاک و... را از یاد بردهایم؟ چطور بر اینها فایق آمدیم؟ مسئولان راه حل را میگفتند، مردم هم از همین رسانه ملی به گوش جان میشنیدند و عمل میکردند و از هر امتحانی سربلند بیرون میآمدیم. دارم در مورد روزهایی حرف میزنم که مردم و مسئولان یکی بودند. خانههای برخیشان با عامه مردم فرق نمیکرد. شیشه ماشینهایشان دودی نشده بود. اینطور نبود که عدهای بر اثر نبود کیت تشخیص فلان بیماری روزها حیران این بیمارستان و آن درمانگاه باشند و آخر هم بدون تشخیص یا بعد از تشخیص نابهنگام به رحمت خدا بروند و اما بستههای کامل تشخیص و پیشگیری میان نمایندگانشان قبل از همه توزیع شود. اینطور نبود آنها به خاطر یک بیماری در ازدحام مراکز درمانی احساس استیصال کنند، اما یک تیم اختصاصی برای تشخیص همان بیماری از بیمارستان عازم منزل فلان خانم مسئول در ریاست جمهوری شود. این رفتارها بیشتر مردم را به شما و حرفها و دستورات و خواسته هایتان بیاعتماد میکند. در هر بحرانی مسئولان هم باید مثل مردم و میان آنها باشند تا ملت ببینند حرف و عمل آنها یکی است. دوره حرف درمانی گذشته است. مردم قدرتمند این دیار، این مشکلات را هم پشت سر خواهند گذاشت، اما دیگر یاد گرفتهاند در چنین مواقعی مسئولان واقعی را از کسانی که ادای نوکری مردم و مسئول بودن را درمیآورند، تشخیص دهند. آنها رفتارهای این روزها را از یاد نمیبرند.
نظر شما