«اسمالطلا» برای ما ایرانیها و مشهدیها شخصیتی بسیار محبوب و همراه با کولهباری از خاطرههای زیباست. حالا نویسندهای پرتلاش دست به نوشتن رمانی درباره این شخصیت دوستداشتنی در تاریخ مشهد و حرم امامرضا(ع) زده و پردههای ابهام را از چهره این شخصیت زدوده است. «آتوننامه» نوشته محمداسماعیل حاجیعلیان به تازگی توسط انتشارات سوره مهر به بازار نشر راه پیدا کرده است.
این رمان با تکنیک نامهنگاری نوشته شده است. ۱۰ نامه بین اسمالطلایی و خواهرش زبیده در طول جنگ ایران و روس، دوره فتحعلیشاهی ردوبدل میشود. زندگی این سردار و اوضاع ایران در آن دوران پرآشوب، محور این رمان حماسی است. از آتوننامه در اولین دوره جشنواره ملی داستان حماسی تجلیل شده است.
اسمالطلایی یا همان اسماعیلخان، فرزند طالبخان از سردار نامآور آن دوران و کسی است که سقاخانه اسمال طلایی در مشهد مقدس و صحن عتیق به نام اوست.
محمداسماعیل حاجیعلیان متولد سال ۱۳۵۹ در سَنگسَر سمنان است. «سمفونی بابونههای سرخ»، «چهار زن»، «ایوار»، «مقام گورخانه»، رمان «نیستدر جهان» و مجموعه داستانهای «قربونی»، «آدمک چوبی و سوت بلبلی» و «اگه زنش بشم میتونم شمرو بغل کنم» از جمله آثار اوست که پیش از این منتشر شده است.
با این نویسنده در خصوص رمان «آتوننامه»، چند و چون شخصیت اسماعیلخان و ملزومات رمان تاریخی به صحبت نشستهایم که در ادامه میخوانید.
* اسمالطلا یکی از چهرههای جذاب برای ما ایرانیها و بهخصوص مشهدیهاست. چه شد که تصمیم گرفتید درباره این شخصیت رمان بنویسید؟
** یادم است بچه که بودم وقتی با پدرم به مشهد رفته بودیم به من گفت: «اگر گم شدی جلو همین اسمال طلا منتظر من باش». چون اسم خودم هم اسماعیل بود، گفتم: «اسمال طلا کیه بابا؟ من که طلا ندارم!».
پدرم گفت: «نه، این اسماعیل، اسمالطلایی بوده که اینجا را ساخته است». با کودکی خودم گفتم: «باشد». این پرسش که اسمال طلا کیست و چرا اینجا به اسم اوست، از بچگی با من بود. بعدها متوجه شدم درباره این شخصیت فقط چیزهایی مبهم و کلی گفته میشود و هرچه گشتم به صورت مکتوب چیز کمی پیدا کردم تا اینکه روزی فهمیدم این آقا سنگسری بوده است. همین اطلاعات کم بیشتر ترغیبم کرد که پیگیری کنم. خوشبختانه تحقیق چهار، پنج سالهای درباره دوره فتحعلیشاهی انجام دادم و درباره جنگ ایران و روس و کتابهایی که در دوره فتحعلیشاهی نوشته شده بود را مطالعه کردم و جسته گریخته چیزهایی فهمیدم. مثلاً متوجه شدم ایشان اسماعیل فرزند طالبخان سنگسری است که در دوره فتحعلیشاهی زندگی میکرده و یکی از پنج پسر طالبخان است. جالب اینکه سردار جنگ هم بوده و اتفاقاً توفیقهایی در نبرد ایروان داشته است. برادر ذوالفقارخان و علیخان و عیسیخان و یک برادر دیگر.
* پس با توجه به آن تحقیق چندساله اطلاعات و منابع کتاب موثق است؟
** بله. اطلاعات کتاب در یک تحقیق چندساله بدست آمد، اما به این دلیل که هنوز هم مستندنگاری ما خیلی قوی نیست، این ضعف در گذشته بدتر از الان بوده است. اطلاعات زیادی درباره آدمهای معمولی حتی سرداران نداریم، چرا که همه حرفها و مستندنگاریها پیرامون شاه و ولیعهد بوده است. منابع خیلی مختصری درباره سرداران وجود دارد و آن هم فقط برای مواقعی است که فتحی داشتهاند یا امر شاهی بر آن مترتب میشده است. درباره اسماعیلخان این گونه است که دو بار برای دفع آفتی که در مشهد اتفاق افتاده بوده است، به مشهد مأمور میشود. اینجاست که پس از سلسله اتفاقاتی تصمیم میگیرد سقاخانه را ایجاد کند. البته سقاخانه یک لایه و رویه کار است. یعنی کار اصلی اسماعیلخان احیای قناتهایی است که از بینالود سرچشمه میگرفتند و به حرم میرسیدند. مثلاً جاهایی که آن قنات در دسترسی محلی بوده است را طوری درست کردند که آبی که به حرم میآید طیب و طاهر باشد تا زائران بتوانند بنوشند و وضو بگیرند و از باقی موجودی که برایشان مانده بود آن سقاخانه علم میشود. یعنی کار اصلی او آبرسانی به حرم در آن زمان است. اینکه درآمد این کار را از کجا به دست آورده، موضوع جالبی دارد که در کتاب به آن پرداخته شده است. آن هم ماجرای نجات دادن شاه است که البته بخشی از آن ساخته داستانپردازیهاست، ولی اصل داستان درست است که اسمال طلا جان شاه را نجات میدهد. نتیجه این نجات یافتن این است که شاه به اندازه وزنش طلا به اسماعیلخان تقدیم میکند و از آن به بعد منصب زریرخان میگیرد، یعنی آقای طلا و ترکیب «اسمال طلا» از اینجا میآید. ایشان پاداش را کاملاً وقف فرایند آبرسانی به حرم میکند. وقتی پس از فرایند آبرسانی مقداری از طلاها باقی میماند به او میگویند این مقدار طلا اضافه آمده و بیا بگیر. ایشان میگوید من طلا را نیاوردهام که باز پس ببرم، همین جا استفاده کنید. اینجاست که گنبد سقاخانه را از طلا میسازند و آن اصطلاح اسمال طلا به صورت مشخص از اینجا سرچشمه میگیرد.
* با توجه به اینکه درباره چنین شخصیتهایی اطلاعات مستند و موثق تاریخی کمی یافت میشود، نسبت و تعادل تخیل و واقعیت در این رمان چگونه است؟
** میشود گفت ۹۰درصد این کار تخیل و ۹۰درصد هم اسناد است. ما در درسهای داستاننویسی میگوییم همیشه طرح، ایده و سوژه نیاز به پژوهش جدی دارد. این پژوهش چه فایدهای دارد؟ اینکه شما همه جوانب و نیازهای کار دستتان میآید و آن وقت میتوانید مثل یک نخ تسیح روایت را دور هم بچینید. این امر آموزش دادنی نیست، بلکه ذات یک فرد میشود. مثل آدمهای زیادی که درگیر یک واقعه مشترک میشوند و هر یک میخواهند آن را روایت کنند. بین اینها فقط چند نفر هستند که قصهگوی خوبی هستند و آنقدر واقعه را به خوبی تعریف میکنند که بقیه راویان هم بر همان روایت استناد میکنند و میگویند: «روایت ما همین است».
این مسئله یک امر ذاتی است و آن بخشی از داستاننویسی که ذاتی نویسنده است همین بخش ماجراست، یعنی قصهگویی. نویسنده به اندازهای میتواند در اثر تاریخی تخیل کند که روح کلی اثر را از بین نبرد. با این مقدمه باید بگویم اقتباس چندگونه دارد. بعضیها از شخصیت یک اثر میتوانند اقتباس کنند، مثلاً شخصیت یک نفر را بیاورند در یک داستان دیگر یا یک ماجرا را بیاورند در داستانی دیگر و برای افراد دیگری ماجرا را رقم بزنند. یک گونه دیگر اقتباس هم این است که از تم و روحی که در اثر است، اقتباس کنند. در این داستان تقریباً تلفیقی از همه این اقتباسها رقم خورد. در «آتوننامه» به اطلاعاتی از افراد خانواده پرداختهایم، یعنی میدانیم اسم و بعضی ویژگیهایشان چیست، اما اینکه این افراد چگونه صحبت میکردهاند و یا چه مراوداتی داشتهاند با تلاش و دانش نویسنده حاصل میشود.
اینجا یک «اینهمانی» بین نویسنده و شخصیت اتفاق میافتد و نویسنده خودش را در قالب شخصیت قرار میدهد و از زبان نویسنده آن حرفها و اتفاقات رقم میخورد. پس در «آتوننامه» از اطلاعات تاریخی موثق استفاده شده و بقیه حرفها زاده تخیل و تلاش نویسنده است.
* فرم نامهنگاری فرم جذابی برای نوشتن رمان است. ضمن اینکه باید بگویم نامهنگاری ارتباط تنگاتنگی با مباحث روانشناسی دارد، چرا که آدمها موقع نوشتن نامه راحتتر مینویسند و خودشان را افشا میکنند. در این رمان به روانشناسی شخصیتها در قالب نامهها پرداختهاید؟
** ساختار این اثر ۱۰ نامه است که یکی از سنتهای کهن بین عشاق است. یعنی عشاق طبق این رسم ۱۰ نامه بین هم رد و بدل میکردند. من از این ساختار برای نوشتن رمان استفاده کردهام. نکاتی را هم به ساختار نامهها برای جذابیت اثر استفاده کردم تا اثر خواندنی شود. استفاده از تکنیک نامهنگاری در رماننویسی پیشتر استفاده شده، اما میزان موفقیت به قضاوت مخاطبان است. فاصله مکانی بین دو شخصیت، یعنی اسماعیلخان که برای جنگ رفته و خواهرش، استفاده از فرم نامهنگاری را تسهیل میکند، چون در آن زمان راهی که بتوانند با هم ارتباط داشته باشند، نامهنگاری بود.
چون نامهها به روایت اول شخص نوشته میشود و مکنونات درونی، آرزوها و خواستههای شخصیت در این اتفاق راحتتر منتقل و موجب همذاتپنداری مخاطب با شخصیت رمان میشود و به همین دلایل این قالب را برای ساختار این رمان استفاده کردم.
با توجه به تجربه شما در نوشتن این کتاب، لطفاً بگویید ظرفیت تاریخ، تمدن و فرهنگ ما برای ارائه شخصیتهای تاریخی مثل اسماعیلخان در قالب رمان چگونه است؟
** شخصیتهای زیادی هستند که تأثیرگذار بودهاند اما کمتر درباره آنها کار شده است. سابقه و حضورِ ذهن تاریخی ما خیلی کم شده، به این خاطر که این افراد به خوبی معرفی نشدهاند و شخصیتشان برای مردم بازروایی نشده است. در تاریخ اشاراتی به شخصیتها شده، اما در این زمانه کمتر کسی کتاب تاریخی میخواند. هرچند این کار مهم و خوبی است، اما امروزه انگار باید همه ما همه چیز را خلاصه و مختصر بفهمیم و یاد بگیریم. در صورتی که بدون ذره شکافی نمیتوان به اصل مطلب پرداخت. ما فقط به کلیات میپردازیم و این شخصیتها و اتفاقات مهم تاریخی فقط به صورت یک هاله در فرهنگ ما بازروایی شدهاند. جزئیات مهم و سرنوشتساز تاریخی در رمانها غایب هستند. مثلاً ما در «آتوننامه» به اولین مواجهه ایرانیها با علوم جدید از طریق آموزش مستشاران پرداختیم. ما در آن دوره برای اولین بار با سپاهی با یک نظم اروپایی برخورد میکنیم، چون مدرسان اروپایی و فرانسوی افراد نظامی ما را آموزش میدهند. تفاوتهای جنگ امروز و آن موقع در کتاب دیده میشود و به این ارتباطات و جزئیات هم در «آتوننامه» پرداخته شده است.
* در مصاحبهای گفته بودید دوست دارید مروج فرهنگ خودمان باشید و بعضی نویسندگان مثل مارکز را هم مثال زده بودید. آیا هنگام نوشتن این رمان به فکر ترجمهپذیر بودن آن هم فکر کردهاید؟
** در این اثر به واسطه تلاقی فرهنگ و ارتباطاتی که در آن زمان وجود داشته، به نظریات دیگران نسبت به ما و نظرات ما درباره دیگران و این نوع اتفاقات هم پرداخته شده و یکی از گزینههای ترجمه همین مسئله میتواند باشد. رمان چون فرهنگ ایرانی را در تقابل با فرهنگ اروپایی معرفی میکند و برعکس، قابلیت ترجمه را دارد. کسی که اسماعیلخان پیش او آموزش میبیند، فردی فرانسوی است. ارتباطاتی که این نفرات با هم دارند در رمان به آن پرداخته شده و این همنشینی و آموزش گرفتن و حتی نگاه استعماری که آنها داشتهاند، در رمان مورد توجه بوده است.
* رمان در همین ایام کرونایی منتشر شد؟
** بله. رمان اسفندماه و در اوج بحران کرونا منتشر شد. در کتابفروشیهای سوره مهر پخش شده، اما در سایر کتابفروشیها پخش نشده و برای همین هنوز بازخورد چندانی از مخاطب دریافت نکردهام. البته ممکن است هفته آینده نسخه دیجیتال کتاب توسط ناشر منتشر شود.
* دوست دارید مخاطب بر چه وجهی از اثر توجه بیشتری کند؟
** «آتوننامه» ادای دِینی به همه مادران و خواهرانی است که حاصل زندگی، فرهنگ و تربیت آنها مردان بزرگی است که در تاریخ نقشآفرینی میکنند. خوشحال میشوم مردم عزیزمان این رمان را بخوانند تا اگر فضایی برا ادای دین ایجاد شده، به ثمر بنشیند.
نظر شما