قدس آنلاین: وقتی در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ بچههای ما را در مزار شریف و در زیرزمینی سفارت خودمان قتل عام کردند، من سراپا حیرت و سؤال بودم. دو سال پیشتر به عنوان وابسته فرهنگی کشورم در آنجا مأمور شدم و تا یکی دو روز پیش از شهادت دوستانم آنجا بودم. حملات سنگین طالبان که شروع شد، اغلب ما معتقد بودیم باید به ایران برگشته و یا به کشور ثالث برویم. برای این رفتار هم مستندات بلاانکاری داشتیم.
دلایلی که شرح مبسوط آنها در این مثال نمیگنجد و بحث را به انحراف خواهد برد. اما جان کلام را بگویم که ما حدس میزدیم طالبان شاید با تصرف شهر کاری به کار ما نداشته باشد، اما کم نیستند آنها که بهدنبال این فرصت و بروز ناامنی در شهر هستند تا بهسراغ ایرانیها بیایند. اختلاف نظر چنان شدید شد که من با آنکه از نظر سازمانی چنین اجازهای نداشتم، مستقیم به وزیر خارجه نامه نوشتم و... بگذریم قصه شرح کامل ماجرا را ندارم. اما از تهران اصرار شد جمعی از کارمندان بمانند و همه مابقی داستان را میدانیم.
چند ماه بعد در تهران به دیدن «مرتضی سرهنگی» رفته بودم. صاحب قلمی که اسطوره ادبیات مقاومت ماست و برای او شرح ماجرا میکردم. در پایان مرتضی گفت: حسین جان! آن روزها من هم به نوبه خودم نگرانیهایی داشتم و این برایم خیلی عجیب است که چطور شمای اقتصاد خوانده بچه کوی طلاب مشهد و من دیپلمه بچه نازی آباد تهران، ته ماجرا را پیش از وقوع توانستیم تحلیل کنیم و حدس بزنیم اما این همه دیپلمات مدعی و دکترهای سیاست خوانده و با تجربه دهها سال کار سیاسی و مأموریت برون مرزی، نتوانستند مسئلهای به این سادگی را درک کنند و با تصمیمات غلطشان سبب ریختن خون این بچههای بیگناه شدند؟
آن روزها خیلی جوان تر بودم و فکر میکردم فقط همین مورد بوده که مغزهای مدعی و همه کاره در پشت میزهای آنچنانی، با خودخواهی و خودرأیی خویش چنین صدمهای به چند خانواده و مهمتر از آن به آبروی یک میراث بهجامانده از خون صدها هزار شهید شدهاند. اما به مرور فهمیدم از این اتفاقات زیاد افتاده و ما چون در این یکی وسط میدان بودهایم. همه چیز برایمان آشکار شده است. از آن تاریخ بسیاری خبرها را میدیدم که چشم بسته میتوانستم حدس بزنم یک جای کار آن میلنگد.
مثلاً خبر همین شاهکار آخری یعنی دستگاه مستعان را که خواندم، فهمیدم که پای یک شارلاتان در میان است و یا خبر از ریشه دروغ است؛ زیرا من مثلاً وقتی یک پوشک برای بچهام میخواهم بخرم، کمترین کاری که میکنم در گوگل جستوجو میکنم و نظرات مشتریان پیشین این محصول را میخوانم و سپس تصمیم میگیرم آن را بخرم یا نه. در این مورد هم کافی بود فقط چند تا کلیک میکردند تا بفهمند چه خبر است و در این برهه، این طور نزد دنیا شرمنده و خجالتزده نشویم. با تمام اینها در همان لحظه اول خواندن خبر و پیامد آن یک جستوجوی چند ثانیهای در فضای مجازی به ذهنم خطور کرد. البته شکر خدا حدس من درست بود و همان خبرگزاریهای معتبری که آن را منتشر کرده بودند، تکذیبش کردند. از اول هم معلوم بود چنین خبری جعلی است. مگر ممکن است؟ مگر میشود در چنین سطحی و به این سادگی چنین مقاماتی را فریب داد، به نظر شما میشود؟ چنین خبرهایی آدم را وحشتزده میکند، هدف طراحان ماجرا نیز همین بوده است.
انتهای پیام/
نظر شما