قدس آنلاین: همواره از سوی اندیشمندان تمدن اسلامی برداشتهای متفاوتی از نوع رویکرد اتخاذی در مواجهه با محصولات تمدنی غرب مطرح بوده است. تفاوت و تنوع در محصولات سبب شده تا در اتخاذ رویکرد درست نسبت به این محصولات افراد دچار سردرگمی شوند. برخی از هضم و استحاله برخی پدیدههای تمدنی صحبت میکنند و برخی نسبت به سایر محصولات از لزوم بهره حداقلی و در حد ضرورت صحبت میکنند. یکی از پدیدههایی که امروزه به شبکه اجتماعی رایج جامعه ایرانی نیز تبدیل شده، اینستاگرام است. جدا از آسیبها و فرصتهای این بستر ارتباطی، با حجتالاسلام مصطفی امینیخواه؛ مدرس حوزه علمیه درباره رویکرد حوزه علمیه نسبت به این محصولات به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
جناب امینیخواه! شما در مقدمه کتابی که با عنوان «این است گرام» در دست چاپ دارید، از تلاش برای دیدن اینستاگرام از لنز حکمت الهی صحبت کردهاید. مشخصاً دیدن پدیدهها از نظرگاه حکمت الهی به چه معناست؟
به عنوان مقدمه باید گفت که ما باید همه وقایع را از دریچه حکمت الهی ببینیم و اگر حکمت الهی را ناظر بر حکمت متعالیه و مطالب جناب صدرا بدانیم، حضرت امام(ره) خیلی رویکرد اینچنینی در تحلیل وقایع دارند. اگر بخواهیم این گونه نگاه کنیم نوعاً باید مسائل به صورت احکام وجود و اقسام وجود تحلیل شود؛ یعنی کلیت بحثهای فلسفی در این دو حوزه تفهیم شده و توضیح داده میشود که این از کدام قسم از اقسام وجود است و کدام احکام از احکام وجود بر آنها سوار میشود. پس باید مشخص کرد که اینستاگرام با کدام یک از عوالم وجودی انسان و لایههای درونی انسان سروکار دارد. اگر آن شبکه انسانشناسی دینی با رویکرد وجودشناسی ما فهمیده شود آن وقت اینستاگرام را وارد این دستگاه فکری میکنیم و بعد ویژگیها و عوارض آن مشخص میشود و اینجاست که دستگاه حکمت الهی خوبیها و بدیهای این پدیده را برای ما تحلیل میکند.
مرحوم شهید آوینی مشکل ما در مواجهه با محصولات تمدن تکنولوژیک غرب را در نظر گرفتن معیارهای اخلاق ظاهری صرف و نه مواجهه با معیار حکمت و حقیقت دین میدانست. واقعاً جنس مواجهه ما چگونه میتواند متأثر از معیار حکمی دین باشد؟
درباره دیدگاه شهید آوینی باید گفت که نظام علت و معلول پدیدهها باید کشف شود که آیا علت تامه این پدیده فرهنگ غرب بوده است یا علت ناقصه آن. بعضی از این پدیدههای رسانهای معلول تمدن و غرب و علت تامه آن فرهنگ غرب است یعنی هر آنچه در فرهنگ غرب بوده در آن پدیده به تبلور آمده است. چیزهایی نیز در صنایعی که غرب ایجاد کرده هست که هرچند فرهنگ غرب در ایجاد آنها دخالت داشته است ولی این دخالت نه به صورت علت تامه بلکه به صورت علت ناقصه یا معدّه بوده است. سینما یک نمونه از این صنایع است. سینما را نمیتوان معلول تام فرهنگ غرب دانست به این معنا که هر چه در سینما میبینیم جلوهای از فرهنگ منحط حیوانی غرب است و هر چه از فرهنگ حیوانی غرب بوده در سینما بروز و ظهور پیدا کرده است. بنابراین سینما یک تکنیک و صنعت است که فرهنگ غرب علت معدّه و زمینهساز آن بوده است. درست است که آن نگاه لهوگرایانه که به تعبیری غایت انسان این بوده که سرگرم باشد خیلی در شکلگیری این صنعت دخیل بوده است ولی چون فرهنگ غرب علت تامه سینما نیست، در همین سینما فیلم «گاو» ساخته میشود که مورد تحسین مرحوم امام(ره) قرار میگیرد. اینجا مشخص میشود که حضرت امام(ره) سینما را محصول تام از فرهنگ غرب نمیدانست و این گونه تحلیل نمیکرد که هر آنچه از لنز این دوربین دارد منتشر میشود از این جهت که غربیها با یک غایت و غرض دوربین را اختراع کردهاند، آن غرض در همه محصولات این صنعت اِشراب شده است. در مورد اینستاگرام از این منظر میتوان بحث کرد که آیا همه فرهنگ غرب در آن اشراب شده است یا خیر؟ ما در این کتاب وارد این مبحث نشدهایم و در حد علت معدّه بررسی کردهایم که فرهنگ فردگرایی غرب در شکلگیری این پلتفرم ارتباطی بسیار اثرگذار بوده و و سرگرمی و جلوهگری و تبرج به معنای دقیق قرآنی روح حاکم بر اینستاگرام است. حال اینکه این موضوع علت تام است و عرصه برای غیر فراهم هست یا خیر محل بحث است و کارشناسان باید فکتهای خودشان را ارائه کنند تا به قول طلبهها موضوعشناسی کنیم که آیا واقعاً ضرر بر منفعت در اینجا غلبه دارد یا برعکس.
به نظر برخی در مواجهه با پدیدههای تمدنی غرب به واسطه سرشت و ماهیت این پدیدهها، باید به قدر ضرورت و به صورت حداقلی از آنها بهره برد. شما در جمعبندی کتاب از ضرورت حضور در این عرصهها صحبت کردهاید. آیا تفاوت در دستاوردهای مدرنیته منجر به تفاوت در رویکردهای اتخاذی ماست؟
باید تکرار کنم که در مورد ابزارها با جنبههای دوگانه، رویکرد جزئی و کلی ما نسبت به یک پدیده متفاوت است. به نحو جزئی شما سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی و سریالسازی با کیفیت را دارید ولی کم کم کار به جایی میرسد که این رویکرد از ذات خودش فاصله میگیرد و منحرف میشود. اینجا ما باید شهروندان فکور و هوشمندی باشیم که هیچ چیزی را بستهبندی نگیریم. این روحیه دیگری است که باید با هر محتوایی و صاحب آن محتوا به نحو جداگانهای مواجه شد. بر فرض که ما بتوانیم اینستاگرام را به سمت مسیر خودمان بکشانیم و اساساً روح حاکم بر آن همان روح عبودیت بشود و جلوه آیات و شعائر الهی بشود باز هم باید آن روحیه منتقدانه را نسبت به تولیدات داشته باشیم. اگر بخواهیم نگاه سیاستگرایانه داشته باشیم اینستاگرام نمره بالایی نمیآورد؛ چرا که اگر مثلاً شما هشتگ قاسم سلیمانی بزنید در مملکت اینستاگرام طغیانگر نامیده میشوید و ممکن است حتی شما را از این مملکت مجازی لغو عضویت کند. برخی این مباحث را خلط میکنند و مثلاً وقتی میخواهیم در اینستاگرام فعالیت داشته باشیم این سیاستها را نشان میدهند. در مورد این نگاه ضرورتگرایانه نیز همین قدر فهمیده میشود که اگر به نحوی است که به عنوان یک شهروند مطیع این سیاستها را تقویت میکند و سبب توسعه تجارت آنها میشود و به عنوان یک فرد خنثی در این فضا صرفاً سبب افزایش بازدهی و سود برای سیاستگذاران فاسد میشود هیچ دیانت و تقوایی به ما اجازه فعالیت در این فضا را نمیدهد. برعکس اگر موج را برمیگردانیم هرچند این زمین متعلق به دشمن باشد هیچ منعی برای ورود به این فضا وجود ندارد. البته تشخیص این فضا بسیار سخت است که باید موضوعشناسی فقهی شود و کسانی در حد اجتهاد و فقاهت وارد این زمینه شوند.
حوزه باید از نظر «موضوعشناسی» با محصولات تمدنی غرب مواجه شود
درباره اینکه حوزویان در چنین فضایی باید چه کنند اول از همه به جای فعالیت در این فضاها و استفاده از ابزارها برای جذب فالوور، باید این پدیدهها را تحلیل موضوعی کنند. گاهی گفته میشود طلبه بیاید و با عرقفروشی مقابله کند، البته اگر حوزه بخواهد با عرقفروشیها مقابله کند کار خوبی است ولی کارکرد اصلی طلبه این است که با مفهوم و موضوع خمر مواجه شود و بگوید که چه چیز مستکننده است یا نیست. یعنی اول یک پدیده کاملاً تبیین شود و پروژههای علمی در وجوه مختلف از نظر تأثیر بر فرهنگ و خانواده و زبان و ساختارهای انسانشناسی و غیره کلید بخورد تا دست آخر ببینیم که دین نسبت به این موضوع چه میگوید و چگونه میتوان نقاط ضعف را پوشش داد و نقاط قوت را تقویت کرد. بعد یا همین نقاط را تأیید میکنیم و به مخاطب میگوییم که حواسش به این مسائل باشد و یا اساساً چیز جدیدی تولید میکند. اینکه گفته میشود کار طلبهها این است که مبانی را به صورت شفاف تنقیح کنند که البته جای حوزه در مباحث انسانشناسی و جامعهشناسی برای ورود به این حوزهها برای بررسی رویکرد تحلیلی و تطبیقی نسبت به پدیدههای جاری در جامعه واقعاً خالی است.
نظر شما