قدس آنلاین: آقامعلم از کنار خانههای خاکگرفته میپیچد به یک کانکس در وسط روستا. بیدروپیکر. دانشآموزان پشت به کانکس ایستادهاند، پراکنده. با پیادهشدن معلم از ماشین میروند سروقت او. دو تابلوی کوچک وایتبرد را میگذارند روی کول. میروند در زیر سقف آسمان.
آقای جعفری تابلوهای بزرگتر و وسایل آموزشی را میگذارد صندوق عقب ماشین. راه میافتیم بالای روستا و مشرف به کوهستان. دانشآموزان با زیرانداز به بغل مینشیند روی فرش طبیعت.
دانشآموزان تنگنا و شوق
کرونا که آمد تنها دبستان روستای تنگقلعه تعطیل شد و دانشآموزان باید در شبکه شاد برای درسخواندن به صف میشدند. اما جز یکیشان بقیه نه اینترنت داشتند و نه حتی یک گوشی اندروید.
آقای جعفری چند روز پساز تعطیلی مدارس به فکرش زد که درس و مشق بچهها را ببرد به زیر آسمان خدا تا دانشآموزانش از آموزش دور نباشند. وسایل کمکآموزشی، ماسک و مواد ضدعفونیکننده را هم سوار ماشینش کرد و آمد به روستا.
کلاسی در زیر آسمان
سیدنورعالی جعفری معلم روستا اهل کوهدشت است. 25 سال از زندگیاش را پای تخته سیاه ایستاده و سالهای تحصیل را هم بیشتر در روستاهای دورافتاده گذرانده:«دبستان تنگقلعه 13دانشآموز در چهار پایه دارد. پایه اول چهار نفر، پایه دوم یک نفر، پایه سوم چهار نفر و پایه پنجم نیز چهار نفرهستند. بهجز یک نفر از دانشآموزانم هیچ کدامشان به امکانات برنامه شاد دسترسی ندارند. برای همین هفتهای سه تا چهار روز به روستا میآیم. به آنان در پایههای مختلف جداگانه و در فضای باز با رعایت نکات بهداشتی و توجه به فاصله اجتماعی درس میدهم.»
در آرزوی سقفی برای مدرسه
معلم هر روز صبح چشمش را به خانههایی با نمای کاهگل باز میکند. آنان که دستشان به دهان رسیده از خانه آبا و اجدادیشان دل کندهاند، رفتهاند به شهر و پی آینده کودکانشان.
بیشتر بخوانید
دانشآموزان هر پایه جدا و در فاصله دور از هم مینشینند پای تکلیف. حواس معلم جمع است که کدام پایه در چه ساعتی چه درسی دارد؟ معلم تخته وایتبرد را جلوی تنها دانشآموز پایه دوم میگذارد. روی تابلو اعداد و الفبا میکشد. مینشیند به حلکردن سؤالات.
حالا نوبت پایههای دیگر است. امتحان علوم از پایه پنجمیها و املا از کلاس اولیها. نگاه معلم میافتد روی خانههایی که دورادور پیداست:«کانکس روستای تنگقلعه نه آب دارد و نه سقف. بههیچ وجه مکانی مناسب برای آموزش نیست، آن هم برای چند پایه. ادارهکل نوسازی مدارس لرستان قول احداث آموزشگاه در محل زمین اهدایی خیر اهل روستا را داده، اما فعلاً در حد قول باقی ماندهاست.»
کوچندگان ناامیدوار
تنگقلعه روستاییست محصور در میان کوه و دشت فراخ. مدرسه کانکسی چونان آهنپارهای غولپیکر در وسط روستا جا باز کرده. نه محوطهای دارد و نه دلخوشیای برای ماندن در کلاس. هوا که گرم میشود، نفس بند میآید در میان هوای شرجی کلاس. باران هم که میبارد، دلشوره کتابها و دفترها میافتد به جان دانشآموزان تا مبادا چکههای ریخته از کانکس ورقهایشان را مچاله کند.
برگه دانشآموزان کلاس اول بالا رفته. آقامعلم ایستاده دیکتههایشان را تصحیح میکند با چشمهای شفقت، مانند اولین روزی که به تنگقلعه پا گذاشت:«روستاییانی که وضعیت مالی بهتری داشتهاند بهخاطر تحصیل فرزندان خود مهاجرت کرده. آنان که ماندهاند حتی قدرت خرید کتاب و پرداخت پول بیمه فرزندان خود را هم ندارند.»
در قامت یک پدر
هر سال ماه خرداد که میرسید، دانشآموزان تنگقلعه بهدور از هیاهوی مدارس هوشمند و به پشتوانه آقامعلم و روش تدریس او در آرزوی رفتن به کلاس بالاتر به تکاپو میافتادند.
امسال که مدارس تعطیل شدند، آنان ماندند در خیال آموزش مجازی. معلم آمد و دست اشتیاقشان را گرفت:«حدود دو ماه آموزش را بهصورت مجازی انجام دادم، اما هیچکدامشان در کلاس مجازی حضور نداشتند و درس را پشت گوش انداختهبودند. هرچند در چهار نوبت برای آنان درسنامه نوشتیم و تحویلشان دادیم. از وقتی که حضوری به روستا میآیم، دانشآموزان با ذوق و شوق به کلاس میآیند و حتی از این روش نیز خنده بر لب اولیای آنان نشسته و قدردانند.»
تکیه بر ستون معلم
یکی از دانشآموزان کلاس اولی از امتحان دیکته بیست شده و با هوراهورا شادیاش را در بالا و پایین پریدن قسمت میکند. معلم رفته سروقت پایه پنجمیها. درس علوم را به پایان برده. پول کتاب را هم پساز چند روز تحویل میگیرد از کودکان زخم و لبخند.
13کودک روستای تنگقلعه صبحها با آواز کوه بیدار میشوند. بعد با صدای بوق ماشین میآیند به پیشواز کلاسی که کوچ کرده و تکیه داده به ستون آقامعلم:«تمام درس کتابهای ابتدایی را با کمک مدرسه غیردولتی پیام معلم و با همکاری معلمان صیدکرم مرادی، بهرام حسنپور و کاظم مقصودی بهصورت فیلم تهیه کردهایم و در اختیار دانشآموزان گذاشتهایم. فیلمهای منتخب هم در سایت آپارات بارگذاری شده تا دانشآموزان دیگر بتوانند استفاده کنند.»
معلم نمونه کشوری
کودکان همراه با زخمهای دیرینه روستا حالا با طمأنینه گوش سپردهاند به جان کلام معلم. آتنا امرایی کلاس پنجم است. هوشش از همان دور پیداست:«معلم ما برای موفقشدن بچهها خیلی تلاش میکند. برخی از دانشآموزان روستا به برنامه شاد دسترسی ندارند. آقای جعفری حالا دیگر در فضای باز روستا به ما درس میدهد. او هر مسئله را چند بار تکرار میکند تا بسپاریم به گوش مشتاق درس.»
سر دانشآموزان به کلاس گرم است که به ظهر رسیدهایم. پایان کلاس را معلم اعلام میکند. وسایل آموزشی ابداعیاش را دوباره میگذارد عقب ماشین:«در سال 1387 معلم نمونه کشوری شدهام و اولین معلم نمونه کشوری شهرستان کوهدشت. همیشه سعی کردهام روش تدریسم بهگونهای باشد که برای دانشآموزان ملموس باشد. در این سالها از وسایل دورریختنی به بهترین شکل برای آموزش استفاده کردهام.»
رؤیاهایی که جان میگیرد
معلم یک کتاب هم بهنام«آموزش الفبا با نقاشی حیوانات» برای پایه اول ابتدایی تألیف کرده و حالا با نقاشی، شعر و بازی طوری تدریس میکند که درس انس بگیرد در شیره جان کودکان آبادی. آنان که حتی دسترسی به ماسک و ضدعفونی هم ندارند و حالا آقای جعفری هر بار که به روستا میرود برایشان ماسک میبرد و دریچهای رو به دنیایی تازه تا به رؤیاهای گرفتهشان جان بدهد.
نظر شما