قدس آنلاین: بسیار دیده شده که در فضاهای مختلف اجتماعی و سیاسی کلیدواژههای مطرح شده در صحبتهای رهبری مدام تکرار میشوند، حال آنکه این تکرار اکثراً بدون فهم دقیق معنای آن اصطلاحات صورت میگیرد. گفتمانسازی یکی از این اصطلاحات است که از دهههای گذشته در کلام رهبری همواره مطرح بوده است. تکرار مجدد واژه گفتمان در صحبتهای اخیر ایشان، بهانهای شد تا به بررسی معنی و ابعاد مختلف این اصطلاح بپردازیم. به همین منظور با مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتوگو کردهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانید.
آقای جمشیدی! گفتمانسازی در نگاه رهبری ریشه در کدام مبنای جامعهشناختی و سیاسی دارد؟
گفتمانسازی که رهبری مطرح کردهاند یعنی سخنی، مطالبهای و مطلبی را آن قدر فرد یا جامعه تکرار کند که در جامعه رسوب کند و همه به آن معتقد باشند تا حدی که آن دغدغه به سکه رایج و سخن مطلوب تبدیل شود. پس گفتمان حرف و دغدغهای اجتماعی شده است. این نگاه مبتنی بر ضرورت گفتمانسازی به این معنی است که اتفاق باید در سطح جامعه رخ دهد، آن حادثه اصلی باید از پایین رخ بدهد و بعد در حاکمیت سرازیر شود، اتفاقاتی که در سطح سیاسی رخ میدهند پایدار نیستند، چون حتماً این طور نیستند که بدنه اجتماعی داشته باشند. نگاه رهبر انقلاب درمورد گفتمانسازی ریشه در نظریه مردم سالاری دینی دارد، ایشان برای مردم حق مشارکت، نظر و اقناع عقلی قائل هستند، به همین دلیل گفتمانسازی را مطرح میکنند. درواقع نگاه ایشان این نیست که چه بدنه پایین همراه بشوند یا نشوند ما دستوری و بخشنامهای کار را پیش میبریم. این اصرار به گفتمانسازی نشان میدهد ایشان از این نگاه خیلی فاصله دارند و برعکس میکوشند مردم را توجیه و مطلب را برای آنها تبین کنند تا آنها از نظر دلی و عقلی با آن مسئله همراه شوند. پس در واقع منطق اجتماعی آیتالله خامنهای مبتنی برگفتمانسازی است، همان طور که منطق امام و انقلاب اسلامی هم همین بوده است. انقلاب ما را میگویند انقلاب اعلامیه، نوارکاست و راهپیمایی! در اینها چیزی که تحقق مییافت انتقال دادن نوعی آگاهی انقلابی به مردم بود و مردم وقتی به این آگاهی دست مییافتند با انقلاب همراه میشدند. امام با امرا، حکما و نیروهای نظامی سخن نگفت و توافقی نکرد؛ با مردم سخن گفت، آن سخن در ذهن آنها جاگیر و به یک مطالبه عمومی معطوف به انقلاب اجتماعی بزرگ تبدیل شد. بقیه حوادث در دوران پسا انقلاب هم در همین چارچوب قابل فهم است از جمله دفاع مقدس. یعنی ساز و کار اساسی رهبران جمهوری اسلامی مبتنی بر نظریه گفتمانسازی بوده است، به همین دلیل آنها هیچ گاه حلقههای تصمیمگیری بسته، فردی و قبیلهای تشکیل نداده و خودشان را در حصار احزاب سیاسی قرار ندادند، بلکه بهطورمستقیم دغدغهها را با مردم در میان گذاشتند و راهکارها را در عرصه عمومی مطرح کردند. ما در اینجا شاهد برشی از نظریه امام و امت هستیم، امام با امت سخن میگوید و آنها را درجهتی هدایت میکند.
به نظر میرسد این معنی با معنای رایج نزد اندیشمندانی چون فوکو که گفتمان را سازه سیاسی و ناشی از قدرت میدانند متفاوت است، این معنی در نگاه ایشان چه جایگاهی دارد؟
رهبری زمانی که صحبت از گفتمان میکنند فقط معنی تحت اللفظی و لغوی را مدنظر دارند، به طوری که هیچ اعتنایی به آن ملاحظات روشی و وجودی که در علوم اجتماعی و فلسفه پیرامون گفتمان شکل گرفته ندارند. تعریفی که خود ایشان از این لفظ کردهاند نشان میدهد معنی لغوی مد نظر است؛ گفتمان امری است که مضمون و محتوای گفتوگوی عمومی را تشکیل میدهد، آنچه دغدغه شایع و رایج شده است. این تعریف با چند جریانی که در نظریات گفتمان مطرح میشود مثل جریان پست مدرنیسم و مارکسیسم بسیار فاصله دارد. در واقع میشود گفت گفتمانسازی تعبیر دیگری از فرهنگسازی است، یعنی ممکن است یک امری تبدیل به فرهنگ عمومی شود؛ همین که تبدیل به فرهنگ شده یعنی هنجار استاندارد و مطلوب همگان و اکثریت است و محل مناشقه و اختلاف نیست.
نکته مهم اینجاست که این گفتمانها از چه طریق و با چه سازوکاری در جامعه به وجود میآیند؟
گام اول گفتمانسازی مسئلهیابی است. جنبش دانشجویی نباید ذهنیت پخش و پراکنده داشته باشد، بلکه باید ذهنیتش را روی مهمترین مسئلههای ملی و انقلابی متمرکز کند. مرحله بعد حل مسئله است. مسئله مشکلی و کمبودی را بازگو میکند، پس باید راهکارهای برونرفت مشخص شود نه اینکه این دردها و نقایص را تکرار و تکرار کنند. این هم در صحبت چند روز پیش رهبر انقلاب مورد تأکید بود که شما سعی کنید هدف نهایی را بیان مسئلهها قرار ندهید بلکه فراتر از آن سعی کنید پاسخهایی را متقن و مستدلل در اختیار حاکمیت قرار دهید. برای این امر راهی جز تشکیل هیئتهای اندیشهورز تخصصی وجود ندارد تا درباره هر مسئلهای فکر شود، آرا و نظرات خواسته و جمعبندی و به صورت طرحهای عملیاتی ارائه شوند. یعنی گفته شود فلان مسئله وجود دارد، این مسئله در اثر این علل به وجود آمده، این چالشها را به دنبال دارد، از فلان نقطه شروع شده و اگر به آن بیتفاوت باشیم به چه آیندهای خواهیم رسید و مشخص شود حال چه باید کرد. در اینجا من مفاهیم گفتمانسازی، هیئتهای اندیشهورز و یافتن راه حلهای اثباتی را بهم گره زدم.
تجربه ۴۰ ساله جمهوری اسلامی نشان میدهد بخش زیادی از حرفهای رایجی که در جامعه تکرار میشود به جای تبدیل شدن به گفتمان، به کلیشه و ضدارزش تبدیل میشوند؛ این امر ناشی از چیست؟
تنها با تکرار یک سخن و گفته، گفتمان به وجود نمیآید، یعنی این تنها شرط نیست. این مهم است که حرف را چه کسی میگوید. مثلاً اگر آدمی که کارنامه صواب و صلاحی در زمینه عدالت ندارد از عدالت سخن بگوید معلوم است کسی حرف او را نمیپذیرد. پس اینکه چه کسی میگوید، در چه شرایطی و چگونه میگوید مهم است. رهبری میگویند سخن را باید مستدل و با بیان هنری گفت. حتی اگر امر حق را با زبان و ادبیات نامناسب بگوییم با وجود حق بودن در جامعه جا گیر نمیشود. پس اگر سخنی را تکرار کردیم و به گفتمان تبدیل نشده میتواند ناشی از یکی از این علتها باشد. البته رهبری تأکید میکنند که از گفتن هم خسته نشوید چون گفتمانسازی امری است که در بلند مدت اتفاق میافتد، این طور نیست دو ماه، سه ماه، ۶ ماه یک مطلبی تکرار شود و همه بپذیرند، محتاج استقامت و مداومت است. یک نکته دیگر که باید در حاشیه گفت این است که اگر جریانهای غیر انقلابی احساس کنند یک امری دارد در جامعه رسوخ میکند و تبدیل به گفتمان میشود و موجودیت سیاسی و استقرار آنها را در درون قدرت به چالش میکشد روایتهای تقلبی از آن امر مطلوب به مردم ارائه میدهند یا آدمهایی را پرچمدار آن معرفی میکنند که کارنامههای پاکی ندارند، یعنی گفتار را از درون خودش تخریب میکنند.
نمونه موفقی از گفتمانسازی در این چهل و اندی سال گذشته از انقلاب اسلامی وجود دارد؟
رهبری از اوایل دهه ۸۰ تعبیری را مطرح کردند با عنوان جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم. من یادم میآید آن سالهای اول در معنی و دلالت آن خیلی جای بحث بود و تأملات مختلفی صورت میگرفت. ایشان سالها تکرار کردند تا این امر در بین نخبگان جریان دانشجویی تبدیل به گفتمان شد؛ امروز کسی درباره اینکه باید علم تولید کرد، باید در شاخههای مختلف علم پیشرو باشیم و علم نیاز حتمی و اولیه کشور است هیچ تردیدی ندارد.
نظر شما