قدس آنلاین: یکی از وظایف مهم و اجتنابناپذیر ادبیات خاصه ادبیات داستانی پرداختن، تحلیل و ارائه راهکارهای هوشمندانه در ارتباط با رویدادهای بزرگ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دینی و حتی مسائلی است که انسان را چون ویروس کرونا به مخاطره میاندازد. در گذشتههای دور طاعون سیاه یا مرگ سیاه به ناگاه در اروپا جان بسیاری را گرفت. طاعون در دوره اوج خود بین سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ میلادی اروپا را از پا درآورد. این حادثه شوم اولین همهگیری بزرگ در اروپا و دومین آن در جهان بود. طاعون سیاه بحرانها و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری به دنبال داشت. نویسندگان ادبیات داستانی و شعرا تا سالیان دراز این حادثه تکاندهنده و تلخ را دستمایه کار خود قرار دادند و یا در بستر آثار خود اشارتی هر چند کوتاه به آن کردند. جدای از آن، نویسندگان جهان همواره پیامدهای بزرگ و بنیادین اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حوادثی از این دست را به دقت بررسی میکنند و همچون متخصصان رشتههای علومانسانی به تحلیل و تأویل میپردازند. در صورتی که در ایران نویسندگان ما غالباً به مخیلهشان هم خطور نمیکند که وظیفه آنها صرفاً تصویرگری حوادث نیست بلکه باید به ابزار قدرتمند تحقیق و پژوهش آشنا باشند و همچون فردی مورخ، جامعهشناس، روانشناس و فیلسوف، از منظر خود حادثه و پیامدها، آن را بررسی و واکاوی کنند.
بیتردید هماکنون در تمام دنیا نویسندگان داستان دست به کار شدهاند و خانهنشینی آنها فرصت خوبی شد تا درباره کرونا تحقیق و طرح داستانی خود را تدوین کنند. اما در ایران آیا نویسندگان ما دست به کار شدهاند؟ آیا برای شناخت این بیماری تلاش کردهاند؟ آیا نمیخواهند پیامدهای بزرگ این رویداد را در جامعه بررسی کنند؟ آیا طرح داستانی در نظر دارند؟ در اروپا نویسندگان بزرگی چون «بوکاچیو» با اثر بیمانندش «دکامرون» به مصاف طاعون و پیامدهای آن در رمان رفت. کوریژوزه ساراما گو نیز به نوعی غیرمستقیم و نمادین انسان را متوجه بیماریهای ناشناخته و ناگهانی کرد و بازتاب چنین رویدادهایی را به عنوان زنگ خطری مطرح کرد. اگر به پیشینه تاریخ ادبیات رجوع کنیم با انبوهی نویسندگان صاحبنامی چون آلبرکامو، جک لندن، ادگار آلن پو، مری شلی و... برمیخوریم که هر کدام به سهم خود رویدادهای مشابه کرونا را رصد کردهاند. (فرناز سیفی، ۱۳۹۹: طاعون بدون آلبرکامو)
حادثه کرونا که فقط اروپا را درنوردیده بلکه همهجهان را دربرگرفته است و فقیر و ثروتمند هم نمیشناسد و با همه یکسان برخورد میکند، تأثیر به مراتب گستردهتر و عمیقتری خواهد داشت. متأسفانه متولیان امور فرهنگی به نقش و اهمیت ادبیات داستانی پی نبردهاند و نمیدانند این ژانر ادبی تا چه حد و اندازه میتواند کمکرسان باشد. از این رو با توجه به مشکلات بزرگی که پیشروست بعید است نهادهای دولتی بخواهند چون دوران جنگ تحمیلی میدانداری کنند و بانی تولید آثار ارزشمندی بشوند. بنابراین سنگینی کار تنها بر گرده نویسندگان و ادبا میافتد و بعید است بتوان به این زودیها فرهنگ پژوهش، تحلیل و تأویل را در نهانخانه وجود نویسندگان ایرانی جاسازی کرد. نویسنده داستان باید نسبت به مسائلی که در پیرامونش میگذرد بیتفاوت نباشد و تا آنجا که در توان دارد، در ثبت و درک درست حقایق پنهان ساحت هستی دقت کند. او جهانی خاص را در داستانهایش میآفریند و با این کار عملاً اندوختهها و تجارب ارزشمند بدست آورده خود را از منظری متفاوت در اختیار مخاطبان قرار میدهد.
انتهای پیام/
نظر شما