*مجید تربت زاده
دو ماه پیش، در آغاز 90 سالگی، بر خلاف پیرمردهایی که در این سن و سال خُلق و خوی مناسبی ندارند و ممکن است از زمین و زمان گلایه کنند، گفته بود: «خدا رو شکر از زندگیای که کردم راضیام... دوستان خوبی داشتم و دارم، عاشقانه مردم و سرزمینم رو دوست دارم... فکر میکنم خوشبختی در زندگی همین چیزهاست... در طول ۹۰ سال زندگی همیشه انسان خوشبختی بودم...».
شایعه مرگ
فکر کنم سال 87 آخرین باری بود که با تئاتر تلویزیونی «آدم خوابش میگیره» در تلویزیون دیده شد. سینما را هم که تقریباً 18 سال پیش رها کرده بود. شاید هم سینمای آن روزهای ایران او را به حال خود رها کرد بود. از اولش هم بیشتر تئاتری بود و تا آخر هم تئاتری ماند. حتی تا همین دو سال پیش و در حین خانهنشینی اگر پای حرفهایش مینشستی متوجه میشدی از سینما و تلویزیون دل چندان خوشی ندارد، اما حسرت صحنه، خاک صحنه و نفس به نفس شدن با تماشاگران تئاتر را میخورد.
«محمدعلی کشاورز» از سال 90 که در 81 سالگی برای نخستین بار به خاطر شکستگی پا راهی بیمارستان شد و از چند سال پیش از آن، بیشتر از اینکه به خاطر سابقه هنری و توانمندیها و تجربههایش مورد توجه رسانهها باشد، متأسفانه به خاطر بیماری و شایعه مرگش به تیتر اخبار تبدیل شده بود. نخستین بار در سال 92 برخی سایتها او را به دیار باقی فرستادند و این تأیید و تکذیبها تا آذر93 چند بار تکرار شد تا جایی که خود پدرسالار مجبور شد در مصاحبه با خبرگزاریها،خبر مرگش را تکذیب کند.
پنج تفنگدار
شاید خلاصه زندگینامه محمدعلی کشاورز را تا حدودی بدانید. مثلاً اینکه سال 1309 در اصفهان به دنیا آمد، پدربزرگش از گرجیهایی بود که سالها پیش به وسیله شاه عباس صفوی به اصفهان کوچانده و مسلمان شده بود. نامخانوادگیاش «اصلانی» بود که به دلیل شغل پدرش به «کشاورز» تغییر کرد. دانشآموخته دانشکده هنرهای دراماتیک و احتمالاً آشنا با رشته نقشهبرداری.
بازیگری را سال 1339 با نمایش «ویولنساز کره مونا» آغاز کرد و تا سال 1387 ادامه داد. بازیگر توانمند سالهای گذشته ایران، که تمام این سالها، تنهاییهایش را با مطالعه کتاب پر کرده میکرد یکی از پنج بازیگر سرشناس سینمای ایران بود که در کنار جمشید مشایخی، علی نصیریان، داوود رشیدی و عزتالله انتظامی، هنوز هم پنج تفنگدار دنیای بازیگری به شمار میروند.
تجربههای رسمی و غیررسمی
اسداللهخان سریال «پدر سالار» و یا شعبون استخونی «هزار دستان» تنها دانستنیها و خاطرههای جذاب و به یاد ماندنی محمدعلی کشاورز نیست. بر خلاف زندگینامههای رسمی که اینجا و آنجا دربارهاش خواندهاید و شروع بازیگریاش را سال 1339 میدانند، خود کشاورز گفته بود نخستین تجربههای نمایشیاش را در مدرسه «ادب» اصفهان و انجمنهای تئاتری مدرسهای پشت سر گذاشته است. دوران سربازی هم که دستکم برای فرار از سختیهای خدمت، گروه تئاتر راه انداخته بود و تجربههای غیررسمی را ادامه میداد. وقتی پایش به تهران رسید، برای هنرستان بازیگری، آزمون داد و پذیرفته شد تا قدم اول را برای حرفهای شدن بردارد. پس از هنرستان هم از دانشکده هنرهای دراماتیک سردرآورد و همدوره مرحوم «علی حاتمی» شد و این همدوره شدن بعدها به همکاریهای جدی انجامید و به کشاورز فرصت داد در کارهایی چون «مادر» و «هزار دستان» بدرخشد.
پزشک ناتمام
شاید بشود کشاورز را یک جورهایی «آقای خاص» عرصه بازیگری دانست. چه اینکه زندگی شخصی و هنری او دارای ویژگیهای مخصوص به خودش است. برای مثال ممکن است باورتان نشود که محمدعلی کشاورز علاوه بر رشته هنرهای نمایشی، در رشته پزشکی هم پذیرفته میشود اما نخستین بار که چشمش به سالن تشریح میافتد، حالی به حالی میشود و میفهمد این کاره نیست! آقای خاص نزدیک به 45 سال آخر عمرش را تنها زندگی کرد. سال 52 وقتی برای فوق لیسانسش به انگلستان رفت، همسرش تقاضای طلاق کرد. خودش در این باره گفته است: «هیچوقت دلیلش را نپرسیدم. با عشق شروع کرده بودیم اما او از من جدا شد و تا امروز اگرچه زن و شوهر نیستیم اما دوستان خوبی باقی ماندهایم»!
چند سال پیش در مصاحبهای گفته بود در خانه تلویزیون ندارد، به جز همان تلویزیونی که پس از ازدواج خریده است و هنوز روشن نکرده و فابریک، آن را گوشهای از خانهاش به عنوان دکور نگه داشته است! با موبایل و فضای مجازی که از اساس قهر و بیگانه بود.
برخلاف برخی بازیگران از بازی در هیچکدام از فیلم و سریالها ناراضی نبود و دلیلش را انتخابهای درست خودش میدانست و اینکه آدمی است که با هر کسی کار نمیکند. کشاورز در آخرین مصاحبههایش تأکید کرده بود هنوز معتقد است سینمای ایران محال است دیگر آدمهایی مثل علی حاتمی و بهرام بیضایی را به خودش ببیند.
بازیگری که تجربه 47 فیلم سینمایی، دو فیلم خارجی و بینالمللی، 52 سریال و نمایش تلویزیونی و خدا میداند چند تئاتر صحنهای دارد، اگرچه در روزهای خانهنشینی و بیماری یکی دو بار اعتراف کرد از بازیگری پشیمان است، اما نگفته معلوم بود هنوز دلش به یاد بازیهای درخشان و روزهای آفتابی سینما و تئاتر میتپد. شما هم اگر برگردید و فیلم «مادر» را یک بار دیگر ببینید محال است درخشش «کشاورز» چشمتان را نگیرد و یا صحنهای که در هزار دستان «شعبون استخونی» سر مأمور تأمینات را میبُرد، نفس را در سینهتان حبس نکند. اگر هم با دو نمونهای که مثال زدیم حال نمیکنید، بروید سراغ سریال «پدرسالار» که حال و هوای بازیگری کشاورز در آن میتواند حال شما را خوب کند.
همبازی آنتونی کوئین
تهیهکننده برای بازیگران خارجی تاکسی کرایه کرده بود که آنها را بیاورد سرصحنه، اما برای ایرانیها نه! کشاورز وقتی فهمید، سر صحنه حاضر نشد. خبر که به «آنتونی کوئین» رسید او هم از رفتن سر صحنه خودداری کرد... آخر کار تهیهکننده کوتاه آمد. همین سبب شد در فیلم «کاروانها – ساخته مشترک ایران و آمریکا» با آنتونی کوئین رفاقتی به هم بزنند. وقتی فیلم در آمریکا اکران شد آنتونی کوئین برایش نوشت: دوست داشتم اینجا بودی و فیلم را با هم میدیدیم. این فیلم هرگز در ایران اکران نشد تا آرزوی دیدنش به دل کشاورز بماند. همانطور که احتمالاً آرزوی دیدن آخرین بازی سینماییاش در بخشهایی از «فرزند صبح» روی دلش ماند.
نظر شما