قدس آنلاین: مرور اجمالی یا از صدر تا به ذیل اخبار در روزهایی که با بحرانهای متنوعی از جمله کرونا دست و پنجه نرم میکنیم، ما را با موج منفی مواجه میکند که درصدد خودتحقیری جامعه ایرانی و کنشهای فردی و اجتماعی ماست. موضوعی که روی دیگر آن نشان از توده عظیمی از غربزدگی مضاعف نیز دارد. درباره صحت این گزاره و دلایل آن پای صحبت دکتر مهدی جمشیدی، عضوهیئتعلمی پژوهشگاه فرهنگواندیشهاسلامی نشستهایم که حاصلش را در ادامه میخوانید.
تحقیر جامعه ایران در قالبِ تحلیلهای انتقادی به فرهنگ عمومی
بهطور معمول، کتابهایی که از زمان انتشارشان مدت زیادی سپری شده، دیگر در دستور نقد قرار نمیگیرند و بیشتر شأن تاریخی و پیشینهای پیدا میکنند، اما اگر احساس شود مسئله کتاب، همچنان پابرجاست و هنوز کسانی در همان راستا مینویسند و از همین چشمانداز به موضوع مینگرند، نباید از مطالعه خطی، بهنفع زمان دست کشید و تنها به اکنون اندیشید. کتاب جامعهشناسی خودمانی اثری از این قبیل است، هرچند باید انصاف داد که در دهه اخیر، کسانیکه در خط تحقیرِ خلقیات ایرانیان حرکت کردهاند، چندان هم در امتدادِ این اثر قرار نمیگیرند؛ نه از جهت صداقت و نه از جهت تمایل به نقادی منطقی. در دهه اخیر، نیروهای فکری و رسانهای جریان روشنفکریِ سکولار، بیپروا و ناجوانمردانه، چوبِ حراج به داشتهها و اندوختههای فرهنگیِ جامعه ایران زدهاند و در قالب تحلیلهای انتقادی به فرهنگ عمومی، به تحقیر جامعه ایران پرداختهاند و هرچه توانستهاند در مذمت آن نگاشته و گفتهاند. اینک بهمناسبت شدتیافتن همین روند، قصه را دوباره از سطر نخست میخوانیم و در حاشیه آن کتاب، نکاتی را مطرح میکنیم.
روشنفکر مسلمان، عقل نقاد جامعه است
نباید انکار کرد که رسالت روشنفکر مسلمان، نقادیِ واقعیتهای اجتماعی ناخوشایند است و اوست که باید از این منظر به جامعه بنگرد و قضاوت کند و هشدار و انذار دهد. هیچ جامعهای بینیاز از چنین طبقهای نیست؛ چراکه تمامِ جوامع، خواهناخواه، دستخوش آفات و آسیبها میشوند، اما بسیاری از اوقات، غافلانه و ناآگاهانه در این وضع غوطهور هستند و از حالِ خود خبر ندارند. دراینحال است که باید کسی از بیرون و بهمثابه عقل منفصل، پرچمِ نقادی و چالشگری را بهدست گرفته و دردها و زخمهای جامعه را بازگوید و در پی علاج و درمان برآید. پس نباید نقادی اجتماعی را برنتابید و بهرسمیت نشناخت و اجازه داد که جامعه در خطاها و لغزشهایش، خفته و خاموش باقی بماند.
تجدد، جامعه ما را دچار گسستگی و تلاطم کرده است
واقعیت این است که آسیبهای جامعه ما، بیش از آنکه درونزا باشد، برونزاست و ریشه آن، به تماس جامعه ما با تجدد غربی بازمیگردد. آری، قابلانکار نیست که جامعه ما در دوره تاریخیِ مقارن با افول و انحطاط تمدن اسلامی، بهتدریج گرفتار انحرافها و اشتباههای بزرگ شد و از مسیر اعتلا و پیشرفت بازماند، اما در دوره تاریخی اخیر و بهواسطه هجوم تجدد به همه بنیانهای حیاتیِ جامعه ما، تخریبهای گستردهای صورت گرفت و ما بسیار بیش از گذشته، دچار افول و فرسایش شدیم. با پانهادنِ تجددِ غربی به جامعه ما از اواسطِ دوره قاجار، این تلاطمها و گسیختگیها آغاز شد و روزبهروز، شدت بیشتری یافت؛ چنانکه در دوره مشروطه سکولار، رسمیت یافت و آنگاه با استقرارِ پهلویِ اول، با تمام قدرت و توان حاکمیتی خویش، به جانِ جامعه ما و ارزشهای بومی آن افتاد و هویت و حیات فرهنگی و معنویاش را به مخاطره افکند. در واقع، پهلوی اول، شالودهشکنی کرد و جامعه ما را از خویشتن فرهنگی و اخلاقیاش بیگانه ساخت و نوعی تجدد آمرانه و تحمیلی را رقم زد که در آن، ساختارهای تاریخی و ریشهدار حذف شدند و ساختارهای تجددی، عنان و اختیار همهچیز را در دست گرفتند.
همچنان گرفتار نزاع سنت و تجدد هستیم
با اینکه انقلاب اسلامی، عهد تاریخی تازهای را پدید آورد و عالَم معنایی متفاوتی را در برابر تجدد غربی بنا نهاد، اما بهسبب آنکه ساختارهای تجددی، آنچنان که باید ریشهکن نشدند و همچنان بر جامعه حاکم بودند، ارزشهای تجددیِ خویش را تولید و بازتولید کردند و مانع از فتوحات فرهنگی گسترده انقلاب شدند. انقلاب بدون تغییر ساختاری، در نامها و شعارها و مطالبهها، متوقف باقی میماند و نمیتواند در عمق جامعه نفوذ کند و من حقیقی جامعه را به آن بازگرداند، چون دیگریِ انقلاب، همچنان بازیگر اصلی میدان تدبیر جامعه است و مجال دگرگونی نمیدهد. ازاینرو، ما هنوز هم با نزاع تاریخی و ناتمام سنت و تجدد دستبهگریبان هستیم و از آن عبور نکردهایم. آری، ما ذیل تاریخ تجدد غربی قرار نداریم و در پی غایات دیگری هستیم، اما این امر، با بهکارگرفتن همان ساختارهای تجددی، محقق نمیشود، بلکه چالشها و تنشهایی برخاسته از این دوگانگی فرساینده، ما را از حرکت شتابان و جهشی بازخواهد داشت. پس باید آسیبها و آفتهای اجتماعی را در آینه چنین چشم اندازی دید.
جامعه غربی، مدینه فاضله نیست
برخلاف پیشفرض بسیاری از فعالان جریان روشنفکری بومی و وطنی، نباید تصور کرد جامعه غربی بر ما برتری دارد و ما باید سعی و اهتمام خویش را صرف رسیدن به وضعی کنیم که آنها در آن قرار دارند؛ چراکه غرب از لحاظِ اجتماعی، اکنون خودش گرفتارِ بحرانهای عمیق و علاجناپذیری است و اگر در هر زمینهای، ما از غرب عقب باشیم، دستکم از نظر وضع اجتماعی و تعاملات و مناسبات بیناانسانی، در وضع خوشایندتری قرار داریم. ازاینرو، هرگونه غربمعیارانگاری و کوشش در راستای غربیشدن، بر حجمِ معضلات و تنگناهای اجتماعی و اخلاقی ما میافزاید. برنامه اصلاح اجتماعی ما، باید بهطور کلی، مبتنی بر اندیشه بازگشت به خویشتن اسلامی باشد؛ خویشتنی که بیش از هزار سال، جامعه ایران با آن مأنوس و همدل بوده و امروز نیز در هر حادثهای که باطن جامعه را آشکار میسازد، همین خویشتن است که سربرمیآورد و ما را از چالشها عبور میدهد. چنانچه سلامت اجتماعی را با شاخصها و سنجههایی تعریف کنیم که غرب معرفی میکند، بهراستی در دامچالهای گرفتار خواهیم شد که امروز، خود آنها گریزی از آن ندارند و اندیشمندان متعمق و عاقبتاندیششان بهاینواسطه، فریاد هشدار و انذار برآوردهاند. سیاستپردازان و سیاستگذاران اجتماعی ما، همچنان به این درک و فهم از مسئله دست نیافتهاند که تجدد و جامعه تجددی، بخشی از مشکل، بلکه خاستگاه اصلی آشفتگیهای اجتماعی ماست.
جامعه ما سیاه و تلخ نیست
تحقیر خُلقیات ایرانیان، ضلع دیگری را نیز دربرمیگیرد و آن تخریب و سیاهنمایی در لفافه نقادی است؛ به این معنیکه کسانی فقط لایههای ناخوشایند جامعه را تصویر میکنند و زیباییها را نمیبینند و از آنها نمیگویند یا آنچنان در بیانِ کاستیها و کژیها مبالغه میکنند که مجموع و برآیند تحلیلشان، بر اضمحلال اجتماعی دلالت دارد. هنگامیکه مخاطب با چنین تحلیلهایی مواجه میشود، همهچیز را تباهشده و ازدسترفته خواهد یافت و جز ناامیدی و دلسردی، راهی پیش روی خود نمیبیند. گویی نقادی اجتماعی، تلازم قهری و ذاتی با سیاهپردازی و خواهناخواه از مسیر شالودهشکنی و یأس میگذرد، درحالیکه اگر واقعبینانه و منصفانه به واقعیتهای اجتماعی بنگریم و داشتهها و نداشتهها و زشتی و زیباییها را در کنار یکدیگر بنشانیم، به جمعبندی دیگری دست خواهیم یافت. این رویکرد نیز آفت و کجی دیگری است که تحلیلهای اجتماعی انتقادی، اغلب گرفتارش میشود.
آسیبهای اجتماعی و خُلقی، با آموزههای دینی علاج میشود
در مقام تجویز و نسخهپردازی نیز نباید به خطا رفت؛ همچنانکه اشاره شد نباید جامعه تجددی را اصل و معیار قلمداد کرد و جامعه ایران را جامعهای در حال گذار از سنت به تجدد انگاشت که در این سیرِ تاریخیِ اجتنابناپذیرش، دچارِ عقبماندگی و تأخیر تاریخی شده است. اینک اضافه میکنیم نهفقط به این دلیل که جامعه ایران، سدههاست با دین عجین و همراه است، بلکه بهاینخاطر که تنها دین میتواند پشتوانه اخلاق و ارزشهای اجتماعی قرار گرفته و حاکمیت آنها را تضمین نماید باید رهیافت دینی را برگزید و از طریقِ منطق و ادبیات دینی، در پی اصلاح اجتماعی و زدودنِ خلقیات ناصواب برآمد. هر مسیر و مداری غیرازاین، حتی اگر در کوتاهمدت مفید واقع شود، در بلندمدت به نتیجهای دست نخواهد یافت و وضع مَرَضی به جامعه بازخواهد گشت. بزرگترین، ماندگارترین و فراگیرترین ظرفیت در جامعه ایران که میتوان از آن در مسیر اصلاح اجتماعی بهره برد و تعادل و ثبات را هرچهبیشتر بر آن غالب گردانید، دین است. البته در اینجا غرض از دین، اسلام است که در جان و دل ایرانیان ریشه دوانده و به هویت عمیق و ناگسستنی آنها تبدیل شده است.
دیدن درخششهای اجتماعی، هنر است
هرچند منتقد اجتماعی، ضعفها و نقص را میپاید و به نقد میکشد، اما افزونبر دیدن و دریافتنِ این خلأها، دیدن و دریافتن فضیلتها و مزیتها نیز نباید از نظر دور بماند و محققِ اجتماعی همواره زخمها را ببیند و گاه نیز غیرمتعهدانه بر آنها نمک بپاشد. در مقاطعی، جامعه تصویری از خود به نمایش میگذارد که بهقطع، ستودنی و درخور مداقه است، اما در این مواقع، زبانها بسته و قلمها خاموش میشوند و به خود، اجازه تقریر و ترسیم زیباییها و درخششهای عالی انسانی را نمیدهند. ازاینجمله، تحرکات اجتماعی و مردمی در دهه اخیر است که در مجموعهای از رویدادها و بحرانهای طبیعی، جامعه ایران پا به عرصه نقشآفرینی نهاد و تصویرها و نماهایی از حقایقِ خویش را متعین و متجسم کرد که پیش از این انکار میشدند. گویا جامعه در انتظارِ تنش و تلاطمی بود که با زبانِ رسا و واضح، طینت خویش را عیان سازد و تحلیلهای شبهعلمی و تحقیرمآبانه جریان روشنفکری سکولار را ابطال کند. دستکم، همان اندازه که نیروهای این جریان وارداتی و تحمیلی، بر تحقیر و تخریب جامعه ایران اصرار میورزند، ما باید در امتداد روایت درخششها و کامیابیهای اجتماعی و اخلاقی آن بکوشیم و فضیلتهای مکتوم و انکار شده آن را بازگوییم.
نظر شما