قدس آنلاین: یک. «نسل چ» نسخهای از «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» هستند؛ یعنی چه؟ یعنی دیگر اینکه کسی خودش را اصلاحطلب یا اصولگرا معرفی کند، شعارهای این دو گروه را سر بدهد و به شخصیتهای مهم این دو گروه ابراز ارادت کند، برایشان کفایت نمیکند. اینها از این حد بسیار فراتر رفتهاند و به مشخصاتی رسیدهاند که در ادامه مینویسم.
دو. اینها اغلب، دانشجویان رشتههای مختلف، دغدغهدار، دوستدار ایران و مواجهشده با برخی واقعیتهای مهم هستند که فهمیدهاند حکومتداری در کنار امر سیاسی، امری فنی، علمی، کارشناسی و مواجهه با واقعیت پیچیدهای است که با شعار، تسلیم اراده کسی نمیشود.
سه. اعضای نسل «چرا و چگونه» وقتی به شعارهایی نظیر «ایران برای همه ایرانیان» (شعاری مشهور در اردوی اصلاحطلبان) یا «کار جهادی- انقلابی» (شعاری مشهور در اردوی اصولگرایان) میرسند، میگویند «اینها که میگویی خوب، حالا چگونه عمل کنیم؟ یعنی چگونه میشود که ایران برای همه ایرانیان شود یا معنای عملیاتی کار جهادی-انقلابی چیست؟»
چهار. این نسل محصول همین دانشگاهها هستند که با همه نقصانهایش، این گروه را با علم، دنیای کارشناسی، کشورهای دیگر و روشهای عقلانی آشنا کرده است. آن که تندتر شعار میدهد – چه اصولگرا چه اصلاحطلب – برای اینها حجیت ندارد، اول میپرسند چرا این حرف را میزنی و بعد میگویند چگونه به آنچه میگویی برسیم؟
پنج. این نسل، خودآگاه و ناخودآگاه واقعیت سختی را که پیش رو دارد لمس کرده است. آنها در سنین ازدواج هستند اما نمیتوانند ازدواج کنند، دیدهاند با این وضع اقتصاد و چشمانداز اقتصادی به حداقلهای زندگی هم نمیرسند و به یک معنا، دشواری و واقعیتهای تلخ زندگی که به مدد فضای مجازی در دسترس همه قرار گرفته، چشمشان را به سوی آینده گشوده است. اینها توخالی بودن بسیاری از حرفها، وعدهها، آرمانها، آدمها، شعارها، ایدهها و... از همه جناحها و اندیشهها را دیدهاند و قادرند علیه آنها استدلال کنند.
شش. زیستن در محیط دانشگاه با همه تکثرها، ضرورت همزیستی مسالمتآمیز، مدارا و تساهل برای کنار هم نگه داشتن یک جامعه ۸۰ میلیونی را به ایشان یاد داده است. آنها از همان سر کلاس لیسانس یاد میگیرند چادری-مانتویی، ریشدار-بیریش، دختر-پسر، اصلاحطلب-اصولگرا و... باید کنار هم زندگی کنند. سؤالشان این میشود که چرا بزرگترهای قوم قادر نیستند این تنوع را درک و تحمل کنند؟
هفت. اینها خودشان دست به قلم شدهاند، پشت دوربین نشستهاند، کار پژوهشی میکنند و کارشان اسطورهشکنی است. جنسشان جوری است که مرید هیچ کس نمیشوند، زبانشان به نقد گویاست، اغلبشان یک زبان خارجی بلدند و ارتباطات گسترده با رفقای خارج رفتهشان هم دارند. دنبال ایدههای نو برای زیستن و زندگی هستند. مسئولیتی هم در قبال ایران احساس میکنند. بیتفاوت نیستند.
هشت. زندگی برای اینها خودش اصالت دارد. دنیا هم اصالت دارد. اینها دیدهاند که تحقیر دنیا آخرش سر به بیکاری، فقر، آسیب اجتماعی و فروپاشی اخلاقی میزند. آنها دائم میپرسند «چرا وضع این گونه است؟» و «چگونه باید بهبود ایجاد کرد؟» آنها همه جا هستند، اندیشکده، دانشگاه، حوزه، سینما، موسیقی، کارآفرینی، تلگرام و...؛ و محصول انتقادی و کارشناسی و از جنس چرا و چگونه، مثل فیلم، گزارش، گزارش سیاستی، پادکست و... درباره مسئلههای واقعی از اقتصاد گرفته تا زباله، طلاق تا قیر رایگان، شفافیت آرای نمایندگان، طرحهای دولت و سیاست خارجی تولید میکنند.
نه. نسل چ از «باید» بیزار است. اینها «باید بشود» «نسل ب» را ارزش نمینهد. آنها یک عمر شنیدهاند که قیمتها باید کنترل شود، طلاق باید کم شود، جوانها باید دیندار باشند، اقتصاد باید پررونق شود و در مقابل همه اینها میپرسند چرا و چگونه این گونه شود؟ «چرا» برای زیر سؤال بردن برخی بایدهاست و «چگونه» برای یافتن راه تحقق بایدهایی که قبول دارند.
صحنه اجتماعی ایران امروز پذیرای مواجهه نسل ب (آنها که فقط باید تعیین میکردند و میکنند) و نسل چ است، نسلی که از چرایی و چگونگی میپرسد و اسطوره به رسمیت نمیشناسد و از قالبهای تهی، هر چه باشد، فراتر میرود و ابزارهای پاسخگویی نیز دارد.
آیا شما اعضای نسل چ را ملاقات کردهاید؟ آیا شما خودتان یکی از اعضای نسل چ هستید؟
انتهای پیام/
نظر شما