سرور هادیان/
۳۳ سال از شهادت بزرگمردی میگذرد که به یل سیستان در عرصه دفاع مقدس معروف است. شهید «ابراهیم نوری» در سال ۱۳۳۹ در روستای کرباسک از توابع شهرستان زابل دیده به جهان گشود. والدین شهید و به خصوص پدرش مرحوم غلامرضا نوری علاقه خاصی به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشتند. ابراهیم بسیار مذهبی، متدین و علاقهمند به انجام احکام اسلامی بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به پایان رساند و در شهریور ماه ۱۳۶۳ وارد آموزشگاه افسری نیروی زمینی ارتش شد. بلافاصله پس از اتمام دوره مقدماتی رهسپار مناطق عملیاتی شد و به عنوان فرمانده گروهان پیاده در عملیاتهای متعددی همانند قادر۱، ۲، ۳، ۴، کربلای ۶، جزیره مجنون، زبیدات، موسیان، فکه و… شرکت و با روحیه بسیار قوی و شجاعت و شهامت بینظیری جنگید و از خود رشادتهای فراوانی به یادگار گذاشت.
• دختر دوممان را ندید
همسر شهید در گفتوگو با خبرنگار ما میگوید: او پسر دایی من بود. من ۱۸ ساله و ابراهیم ۲۰ ساله بود که با هم ازدواج کردیم، چهار سال از ازدواجمان میگذشت، فاطمه سه ساله بود و سمیه را ۶ ماهه باردار بودم که خبر شهادت ابراهیم را دادند.
راضیه نوری میافزاید: او بسیار مرد بااخلاق، مهربان و متدینی بود و هر ۴۵ روز به خانه که میآمد ۱۵ روز میماند و برمیگشت اما به محض رسیدن میگفت تا چایی را بگذاری من به همسایهها سلام میکنم و احوالشان را میپرسم تا با خاطر جمعی چای بخورم.
او تأکید میکند: پدر همسرم کشاورز بود و او در تمام مدت مرخصی که میآمد به پدرش و مردم روستا کمک میکرد.
• یل سیستان
درباره لقب سردار سیستان همسرش که از او سؤال میپرسم، میگوید: به او یل سیستان میگفتند؛ گویا همرزمانش این لقب را به دلیل شجاعت و دلاوریاش به او داده بودند و حتی برای اسارت او از طریق رادیو فارسی بغداد جایزهای از طرف عراق تعیین شده بود.
او درباره خاطراتش تعریف میکند: ابراهیم آخرین مرخصی که آمد گفت، خانه سازمانی در بجنورد به ما دادهاند و از زیر قرآن که رد شد، گفت قرار است در بجنورد ساکن شویم و به من نگاهی کرد و گفت جنگ که تمام شود هر شهری که دوست داشته باشی، مسافرت میرویم اما خبر شهادت او را آوردند.
• شهادت و رشادت
این بانوی صبور میگوید: ابراهیم به همراه یکی از برادرانش در جبهه بود و پیش از شهادتش، برادرش را فرستاده بود و او که آمد تا دو روز خبر شهادتش را به ما ندادند و ساعت ۱۰ شب بود که از همه شهرها در حیاط خانهمان آمدند و عزاداریهایی مانند هیئت عزاداریهای بزرگ برای ابراهیم برگزار کردند آنجا متوجه شدم ابراهیم نه تنها پسر، همسر، پدر و برادر خوبی است بلکه برای همه عزیز و قابل احترام است.
او میگوید: دوری از او هنوز پس از گذشت این همه سال برایم سخت است و من نمیتوانم او را از یاد ببرم. پس از شهادتش دایی من که پدر همسرم هم بود، اصرار داشت که با برادر همسرم ازدواج کنم تا بچهها و من تنها نباشیم اما نمیتوانستم این پیشنهاد را قبول کنم.
او ادامه میدهد: حدود ۱۰ سال گذشت اما یک روز کوچکترین برادر همسرم که ۱۳ سال از من کوچکتر است و آن زمان سرباز بود خواب همسرم را دیده بود که دو شاخه گل را به امانت به او داده است تا مراقبشان باشد. ناصر بعد از این خواب مرخصی گرفته بود و به فرماندهاش گفته بود باید به شهرمان بروم.
او ادامه میدهد: خوابش را به خانواده گفت و تأکید کرد که برادرم امانتهایش را به من سپرده است.
با او ازدواج کردم و او هم برای بچههای برادرش هم عمو بود و هم پدری کرد. فاطمه متولد ۶۳ و سمیه متولد ۶۶ است و دو خواهر و برادر هم حاصل ازدواج من با برادر شهید است که خدا را شاکرم که هیچ تفاوتی بینشان وجود ندارد.
این همسر شهید خاطرنشان میسازد: هر زمان خواب ابراهیم را دیدم او مثل همیشه خندان و مهربان بود.
برادر شهید نیز میگوید: برادرم در عملیات نصر در منطقه میمک آن قدر استقامت و مبارزه کرد تا نیروهای دشمن را بیرون راند و ۳۵ تک دشمن را دفع کرد و سرانجام در ۲۴ مرداد ۶۶ بر اثر اصابت ترکش دشمن به شدت مجروح و به فیض شهادت نایل و به خیل عظیم شهدا پیوست و به آرزوی دیرینهاش که همان وصال معشوق بود، رسید.
ناصر نوری میافزاید: من فرزند کوچک خانواده بودم و پدرم آن زمان کشاورزی و دامپروری داشت، کلاس چهارم دبستان بودم که خبر شهادت ابراهیم را به ما دادند. ابراهیم خیلی مهربان بود و من بسیار بیقراری میکردم. پیکرش را که آوردند پیش از دفن اجازه دادند او را ببینم. پاهایش از هر دو زانو قطع و پیشانیاش آسیب دیده بود اما مثل همیشه چهرهاش خندان و مهربان بود.
برادر شهید خاطرنشان میسازد: ما تا ابد مدیون همه شهدا هستیم و پس از دیدن خواب برادرم در دوران سربازی که امانتهایش را به من سپرد، یک هفته مرخصی گرفتم و از همسر برادرم خواستم اجازه بدهد برای او و بچههای برادرم هر کاری که میتوانم انجام دهم. پیش از من دو برادر دیگر هم داشتیم اما همسر برادرم همه این سالها کنار بچههایش و با یاد ابراهیم زندگی کرده بود و سرانجام به واسطه خواب من این تقاضا را پذیرفت.
• یک قاب عکس و خاطره
دختر شهید نوری میگوید: من هیچ گاه پدرم را ندیدم و نداشتن خاطره از یک عزیز بسیار سخت است.
سمیه نوری میافزاید: درباره خوبیها، مهربانیها و شجاعتهای پدرم بسیار شنیدهام اما همه داشته من از پدرم همین تعاریف دیگران و عکسهای اوست.
وی تأکید میکند: برای او و از او نوشتن بسیار سخت است و همیشه هر زمان میخواهم از او بگویم و بنویسم بغض و اشک شروع همه دل گویههای من است.
او برایم تعریف میکند: بارها خواب او را میبینم که با لباس سفیدی آمده است و به من لبخند میزند. آن قدر این حس نزدیک است که همیشه شوکه میشوم که شهدا به راستی زندهاند و حضور دارند.
او خاطرنشان میسازد: عمویم برای ما پدری کرد و قدردان زحمات و مهربانیهای او هستیم.
• ماندگاری خوبیها
در وصف خوبیها و رشادتهای این شهید بسیار شنیدهایم حتی مرکز آموزشی ۰۸ خاش یادمانی به نام شهید سرتیپ ابراهیم نوری گذاشته شده است که یک مرکز آموزش نظامی وابسته به نیروی زمینی ارتش ایران است که دورههای رزم مقدماتی، عقیدتی و تاریخ جنگ را به سربازان وظیفه جدید نزاجا آموزش میدهد.
همچنین کتابی به نام «جایزه برای اسارت یل سیستانی» درباره زندگینامه شهید سرتیپ ابراهیم نوری توسط غلامحسین زرگر و نشر ارتش جمهوری اسلامی ایران، نیروی زمینی و لشکر ۸۸ زرهی سیستان و بلوچستان در سال ۹۰ به رشته تحریر درآمده است.
نظر شما