قدس آنلاین: مردمشناسی، دریچهای به روی خودآگاهی هویت ملی است و مردمشناسان ایرانی از گذشته تا کنون نقش مهمی در خودآگاهانهتر کردن هویت ملی از راه نشان دادن لایههای معنایی فرهنگ و تمدن داشتهاند. از این منظر میتوان با استحکام بنیانهای فرهنگی، اراده ملی ملت را برای نیل به اهداف عالی آنها تقویت نمود.
روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی که به یاد وی، روز مردمشناسی نام گرفته، بهانه ای است تا نگاهی به ویژگیهای این علم و چالشهای پیش روی آن در مطالعات مربوط به مردم کشورمان بپردازیم.
آنچه پیش رو دارید گفتوگوی ماست با محمود اکرامیفر، دانشآموخته ادبیات و جامعهشناسی که مدرک دکترای خود را در رشته مردمشناسی با گرایش فولکلور از دانشگاه تاجیکستان دریافت کرده است.
مردمشناسی با دیگر شاخههای علوم اجتماعی مثل جامعهشناسی و جمعیتشناسی چه تفاوتی دارد؟
در یک تعریف کلی جامعهشناسی مباحث مربوط به پدیدههای اجتماعی و نهادهای اجتماعی را بررسی میکند. جمعیتشناسی حرکت جمعیت را در مکان، مورد مطالعه قرار میدهد، اما مردمشناسی بیشتر حوزه فرهنگ؛ چه رسمی و چه غیررسمی همانند باورها، اعتقادات، نگرشها و آن چیزی که مربوط به فرهنگ است را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
پس میتوانیم بگوییم هدف اصلی مردمشناسی مطالعات فرهنگی مردم است؟
بله، همینطور است.
جایگاه علم مردمشناسی در جامعه ایران چگونه مورد ارزیابی قرار میگیرد؟
اصولاً در جامعه ایران علوم اجتماعی خیلی کاربرد ندارد؛ چون آنقدر که به روانشناسی و مراکز مشاوره توجه میشود، به مباحث علوم اجتماعی توجه نمیشود. دلیلش هم این است که به هر حال سیاستمداران جهان، جامعهشناسان، مردمشناسان و جمعیتشناسان را خیلی قبول ندارند به این علت که روانشناسی به نوعی سوپاپ اطمینان نظامهای سیاسی است؛ یعنی اگر اتفاقاتی در حوزه فرهنگ و رفتارهای اجتماعی بیفتد آن را از لحاظ روانشناسی تحلیل میکنند و در روانشناسی معمولاً اتفاقات به خود فرد و گذشته او برمیگردد؛ انسانی وقتی از لحاظ ژنتیک، تجربه و ساختار خانوادگی، تربیت و مباحثی از این قبیل مشکل دارد اتفاق اجتماعی نابهنجاری را به وجود میآورد. اما در علوم اجتماعی هر پدیده اجتماعی با پدیده اجتماعی دیگر، قابل تعریف، ارزیابی و بررسی است. از این حیث وقتی برای مثال پرسیده میشود چرا اعتیاد وجود دارد، میگویند فقر فرهنگی است؛ چرا فقر فرهنگی وجود دارد؟ میگویند برای اینکه رسانهها خوب کار نمیکنند؛ چرا رسانهها خوب کار نمیکنند؟ به دلیل دیگر؛ بعد این دلایل به دنبال یکدیگر به جایی میرسد که به نفع تصمیم گیرندگان نیست؛ از این رو معمولاً علوم اجتماعی در جوامع بشری کمتر کاربرد دارند. متأسفانه در جامعه ما مطالعات فرهنگی و فرهنگ، متولی زیاد دارد و این باور وجود ندارد که فرهنگ چه به صورت فرهنگ رسمی چه فرهنگ غیررسمی و عمومی نیاز به کارشناس دارد و این کارشناس باید شخصی باشد که بتواند رفتارهای فرهنگی مردم و اتفاقاتی را که در حوزه فرهنگ میافتد تحلیل کند و به بررسی دلایل کجرویها و نابهنجاریها از لحاظ علمی بپردازد؛ به همین دلیل متأسفانه در جامعه ما نه مردمشناسی، نه جمعیتشناسی و نه حتی جامعهشناسی خریدار ندارد. برای مثال الان یک تصمیم مدیریتی و حکومتی این است که جمعیت افزایش پیدا کند؛ اما هیچوقت راهکارهای جامعهشناسی و راهکارهای فرهنگی حوزه مردمشناسی و حتی راهکارهای جمعیتی این افزایش جمعیت مورد بررسی قرار نگرفته است؛ دولتمردان فقط صحبت میکنند که جمعیت افزایش پیدا کند. وقتی میخواهد جمعیت افزایش پیدا کند باید ابزار آن فراهم شود. باید ببینیم این لوازم و موانع آن چیست؛ بنابراین باید از علم جمعیتشناسی و مردمشناسی و ظرفیت آن استفاده کرد، اما متأسفانه از این حیث علوم اجتماعی در جامعه ایران جدی گرفته نمیشود.
چه نقاط ضعفی در آنچه از علم مردمشناسی مورد استفاده است وجود دارد؟
علم مردمشناسی تنها موزه و یا میراث ملموس نیست. ما تصور میکنیم اگر یک خشت از چغازنبیل گم شود فاجعه است، ولی اگر روزی هزار واژه از زبان ما یا بخشی از آداب و رسوم گم و یا فراموش شود، کسی اهمیت نمیدهد. به عبارت دیگر ما به عناصر مادی و میراث ملموسمان در حوزه فرهنگ بیشتر توجه میکنیم تا به میراث معنویمان. برای مثال تلاش میکنیم یک اتفاق خاص در گوشهای از میراث ملموس ما نیفتد. یک آجر گم نشود، یک دیوار نیم متر کاسته نشود، خانه فلان شاعر حتماً جزو میراث مردمشناسی شود؛ اما به کتاب شعر شاعر و تفکر او اهمیت نمیدهیم؛ در واقع آنقدری که به خانه نیما توجه میکنیم به شعر وی توجه نمیکنیم. آنقدر دعوایی که سر خانه شاملو بود سر شعر شاملو نیست؛ آنقدر دعوایی که سر خانه آقای ستوده است، سر تفکرات و اندیشهها و زحمات فرهنگی او نیست. متأسفانه در حوزه فرهنگ بیشتر به فرهنگ ملموس، عناصر فرهنگی ملموس و میراث ملموس مردمشناسی توجه میکنیم و به میراث غیرملموس و میراث معنوی کمتر توجه داریم.
با توجه به اینکه بزرگداشت ابوریحان بیرونی «روز مردمشناسی» نامگذاری شده، این شخصیت چه تأثیری در علم مردمشناسی داشته است؟
به هر حال وی با نگارش «تحقیق ماللهند» و کارهایی که در حوزه آداب و رسوم، باورها و تربیت اجتماعی و نوع ارتباطات که ریشه در فرهنگ دارد، انجام داده، زمینه علم مردمشناسی را فراهم کرده است. به عبارت دیگر ابوریحان یکی از پیشگامان تحقیق در حوزه مردمشناسی به شکل سنتی است. در همین زمینه حتی در تحقیقات مردمشناسی نیز ایراد مشاهده میکنیم. وقتی در تحقیقاتمان ضربالمثلها و تکه کلامها را گردآوری میکنیم؛ برای مثال جشن سده چگونه برگزار میشده است، جشن مهرگان و آناهیتا چیست این موضوعها و تحقیقها خیلی خوب است؛ اما هیچ وقت به این موضوع توجه نمیکنیم که بخشی از محتوای مردمشناسی همین مردمی هستند که الان با آنها در تاکسی، اتوبوس و مترو برخورد میکنیم. در مردمشناسی به مردمی که روبهرویمان هستند کمتر توجه میکنیم. در مورد ضربالمثلهای ۲ هزار سال قبل تحقیق میکنیم اما در خصوص تکه کلامهایی که امروزه مردم در کوچه و بازار به کار میبرند پژوهش نمیکنیم.
این آسیب توجه نکردن مردمشناسان به مردم و جامعه امروز ناشی از چیست؟
یکی از آسیبهایی که امروز دامن مردمشناسی را گرفته، از حوزه ادبیات آمده است، چون عدهای از تحصیلکردگان حوزه ادبیات، الان در حوزه مردمشناسی فعالیت میکنند و غالباً گذشتهنگر هستند؛ برای مثال به این موضوعات میپردازند که ما در گذشته چگونه رفتار میکردیم، چگونه غذا میخوردیم، وقتی برایمان میهمان میآمد چه میکردیم. سؤال این است که مردم الان چگونه فعالیت و ارتباط دارند؟ اینکه به امروز نیز توجه شود مردمشناسی است.
علت این مشکل چیست؟
چون افرادی که از ادبیات آمدهاند، افراد میدانی نیستند؛ آدمهای کتابخانهای هستند و نمیتوانند تحقیقات میدانی انجام دهند، روش علمی گردآوری اطلاعات را از طریق مشاهده نمیدانند؛ در نتیجه پژوهشهای خود را به فیشبرداری از گذشتگان محدود کردهاند و نتیجه این شده است که مردمشناسی، علمی گذشتهنگر معرفی میشود؛ در صورتی که مردمشناسی علمی است که باید آداب و رسوم، فرهنگ و باورها و ارتباطات مردمی را که در خیابان حضور دارند مطالعه کند. گذشته خوب است؛ اما به عنوان یک پل، نه به عنوان یک ایستگاه امروز. در مردمشناسی به دلیل حضور آدمهایی که مردمشناس نیستند و ادبیاتی هستند -آن هم نه تولیدکننده ادبیات بلکه مصرفکننده آن- مردمشناسی علم گذشتهنگری شده است.
با توجه به این موضوع، حضور یک مردمشناس برای مثال در مراسم تشییع میلیونی شهید حاج قاسم سلیمانی چگونه ارزیابی میشود؟
مردمشناسی که ابزارش گردآوری اطلاعات و مشاهده است باید در مراسم این بزرگوار شرکت کند و بعد متناسب با اهدافی که دارد عناصر فرهنگی موجود در آن را ببیند و ضبط و تحلیل کند تا بتواند نظر یا نظریهای را ارائه دهد. حوزه مردمشناسی حوزه کتابخانه نیست؛ حوزه مطالعات مردمشناسی «میدان» و عمدهترین و اساسیترین روش گردآوری اطلاعات در این علم، «مشاهده» است. مشاهده نیز مشاهده کتاب نیست، مشاهده رخدادها و پدیدههای فرهنگی و اجتماعی است. با زاویه دید مردمشناسی، مراسم تشییع میلیونی شهید حاج قاسم سلیمانی یک ظرفیت نادر به دلیل گردآوری اطلاعات و تحلیل آنهاست.
تفاوتهایی که مردمشناسی از نگاه انقلاب اسلامی با مردمشناسی غربی دارد در چیست؟
مردمشناسی یک علم است و مردمشناس بر اساس ابزاری که در اختیار دارد مطالعه میکند؛ چه در جمهوری اسلامی ایران باشد یا کشور دیگر؛ اما طبعاً عناصری که در جمهوری اسلامی ایران بروز و ظهور پیدا میکند برای فردی که در آن است مورد مطالعه قرار میگیرد و در یک کشور دیگر به فراخور آن، مطالعه صورت خواهد گرفت. به طور کلی میتوان گفت در حوزه گردآوری اطلاعات تفاوتی وجود ندارد؛ ولی این تفاوت در حوزه تحلیل وجود دارد. در بیشتر اوقات، علم مردمشناسی برای استعمار و استثمار مردم توسط غرب مورد استفاده قرار گرفته است. بسیاری از سیاحانها و گردشگرانی که در گذشته از غرب به ایران آمدهاند مردمشناس بودهاند، آمدهاند تابوها و تقدسهای فرهنگی جامعه ایران را مطالعه کردهاند کتاب جمعآوری کرده و کتابها نوشتهاند و بر اساس آن کتابها و نوشتهها راههای نفوذ فرهنگی در ایران را پیدا کردهاند.
از دید مردمشناسان، ویژگیهای جامعه و بهخصوص مردم ایران در چیست؟ به تعبیر دیگر نقاط مثبت و منفی آنها کدام است؟
این موضوع، نیاز به مطالعه دارد و به صورت کلی نمیتوان به آن پاسخ گفت؛ علاوه بر این در طول زمان نیز این ویژگیها تغییر میکند، همانطور که مطمئناً میزان میهماننوازی ایرانیان در ۲۰ سال گذشته تغییر کرده است؛ اما ما عادت کردهایم بگوییم ایرانیها آدمهای میهماننواز و خونگرمی هستند و غیره، در صورتی که اینها کلیات است و در این موضوع بهتر است اظهارنظر نکنیم.
در مجموع میتوان گفت در ۴۰ سال اخیر مطالعهای در بحث مردمشناسی به صورت دقیق انجام نشده است. پیش از آن نیز همین گونه است و کلیاتی مورد بررسی قرار گرفته است، بنابراین واقعیت این است که ما خیلی مردم ایران را و رفتارهای فرهنگیشان را نمیشناسیم، ولی به هرحال مردمانی هستند که برای اعتقادتشان، دینشان و برای خانوادهشان حرمت قایل هستند و تابوها و تقدسهایی دارند.
به عنوان سخن پایانی چه نکتهای را بیان میکنید؟
به نظر من لازمه کار با مردم این است که آنها را بشناسیم و برای شناختن مردم باید مطالعاتمان را عمیق کنیم. برای مردم پرسشنامه و سؤال طرح نکنیم؛ زیرا معتقدم مردم نمیتوانند رفتارهای خود را مخفی کنند، ولی میتوانند حرفهایشان را پنهان کنند، از این منظر مطالعات عمیق مردمشناسی شناخت بهتری نسبت به مردم به ما میدهد تا پر کردن پرسشنامه؛ زیرا معمولاً در پر کردن پرسشنامه مردم پاسخهای دقیقی نمیدهند بهخصوص در حوزه اقتصادی، خانوادگی، دینی و سیاسی. این در حالی است که متأسفانه پر کردن پرسشنامه یکی از راههای شناخت مردم ما شده است. از این حیث به نظر من مطالعات مردمشناسی که مظاهر زندگی مردم و رفتار آنها را مطالعه میکند و با مشاهده عمیق و معمولاً طولانی مدت همراه خواهد بود میتواند ما را به شناخت عمیقتری از مردم نزدیک کند و آن زمان است که میتوانیم با توجه به شناخت عمیقی که بدست آوردهایم رفتاری را تغییر دهیم یا آن را تأیید کنیم و یا بگوییم این رفتار ضرر دارد و نباید آن را داشته باشید.
نظر شما