تحولات منطقه

 با منزل شهید ابراهیم رحمتی که تماس می‌گیرم، درمی‌یابم پدر و مادر شهید به‌تازگی درگذشته‌اند، بنابراین با خواهر شهید که کوچک‌ترین عضو خانواده است به گفت‌وگو می‌نشینم.

توصیه برادرم احترام به پدر و مادر بود
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

سرور هادیان‌/

 با منزل شهید ابراهیم رحمتی که تماس می‌گیرم، درمی‌یابم پدر و مادر شهید به‌تازگی درگذشته‌اند، بنابراین با خواهر شهید که کوچک‌ترین عضو خانواده است به گفت‌وگو می‌نشینم.

مریم رحتمی می‌گوید: سه ساله بودم که برادرم به شهادت رسید. تصویر کوتاهی از او در خاطر دارم، اما همه داشته‌هایم تعاریفی است که طی این سال‌ها از خانواده، اقوام و آشنایان درباره ابراهیم شنیده‌ام.

او می‌افزاید: همان قدر می‌دانم ابراهیم بسیار مهربان، دلسوز و اهل احترام به پدر و مادر و همه خانواده بوده است.

•       بی‌قراری مادر و آرامش به او

وی با اشاره به این نکته که پس از شهادت برادرش، یک خواهر و برادر او نیز به دلیل بیماری درگذشته‌اند و اعضای بدن برادرشان را اهدا کرده‌اند، بیان می‌کند: مادرم برای فرزندان ازدست رفته‌اش خیلی بی‌تابی می‌کرد تا آنکه خواب ابراهیم را دید و برادرم به او گفته بود، مامان لطفاً غصه نخور و آرام باش.

او می‌افزاید: ابراهیم فرزند ارشد خانواده بود و به طور قطع برای خانواده جایگاه خاصی داشت. حاصل ازدواج پدر و مادرم سه پسر و چهار دختر بود که در حال حاضر چهار فرزند هستیم.

او تأکید می‌کند: ابراهیم در وصیت‌نامه‌اش از خانواده خواسته شب‌های جمعه برایش سوره الرحمن را قرائت کنیم و از احترام به پدر و مادرمان غافل نشویم.

•       احساس مسئولیت

خواهر بزرگ خانواده نیز در گفت‌وگو با ما می‌گوید: برادرم متولد ۳۰ فروردین سال ۴۱ در تهران بود و من فرزند دوم خانواده پنج سال کوچک‌تر از ابراهیم هستم. پدر و مادرم اصالتاً بیرجندی هستند اما سال‌ها در ورامین سکونت داشتیم. پدرم در اوایل انقلاب به دلیل مشکلات آن زمان، مدتی بیکار شد و ابراهیم در چاپخانه دایی‌ام در تهران مشغول به کار شد و همه مخارج خانواده را تقبل کرد.

معصومه رحمتی با اشاره به این نکته که برادرش بسیار مهربان، مسئولیت‌پذیر و متین بود، خاطرنشان می‌کند: ما در خانواده‌ای تربیت شدیم که مادر و پدرمان هر دو به نماز اول وقت و روزه بسیار مقید بودند و از طرفی پدرم به روزی حلال در سفره‌مان بسیار اعتقاد داشت، ابراهیم نیز به عنوان فرزند ارشد خانواده همه راه و رسم را آموخت و ادامه داد.

وی با اشاره به این نکته که در اوایل انقلاب ابراهیم در تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی حضور جدی داشت، اظهار می‌کند: منزل ما در ورامین و چاپخانه دایی‌مان در تهران و او مدام در رفت‌وآمد بود، اما یکبار اول انقلاب، دو تا سه هفته از برادرم بی‌اطلاع بودیم، هرجا را که تصور می‌کردیم ممکن است آن جا باشد، رفتیم اما از ابراهیم هیچ خبری نبود. بالاخره یک شب دیروقت، ابراهیم خسته و ناتوان به خانه آمد اما هیچ نگفت.

•       از بازداشت شدن تا شکنجه

این خواهر شهید توضیح می‌دهد: صبح روز بعد هنگام لباس عوض کردن متوجه جراحت‌های عمیق و رد شلاق برپشت و بدن برادرم شدم وقتی پرسیدم، گفت نگران نباش، خوب می‌شود. بعدها متوجه شدم ابراهیم در تظاهرات به دلیل چاپ و توزیع اعلامیه بازداشت و شکنجه شده بود.

•       مجاورت خانواده در مشهدالرضا

وی خاطرنشان می‌کند: وقتی ابراهیم در نهمین ماه خدمت سربازی در ۲۳ شهریور سال۶۶ در بوکان کردستان در ۲۰ سالگی به شهادت رسید پدر و مادرم مجاور مشهدالرضا شدند و در کمتر از دو سال به رحمت خدا رفتند و در همین شهر هم به خاک سپرده شدند.

از او درباره نحوه شهادت برادرش که می‌پرسم، می‌گوید: گویا بیش از ۱۵۰ نفر برای عملیاتی در همان منطقه کوهستانی حضور پیدا می‌کنند، این عملیات به واسطه آزادی خانواده‌های که توسط کومله‌ها اسیر شده بودند، طراحی می‌شود، دور تا دور آن منطقه کوه و دره بود و منافقین کومله در کمینی همه جوانان ما را به شهادت می‌رسانند.

او در ادامه می‌گوید: پیکر برادرم را که تحویل گرفتیم دو تیر در ناحیه پیشانی و شکم او اصابت کرده بود و حدود چهار روز در همان منطقه‌ای که به شهادت رسیده بود، پیکر بی‌جانش به همراه سایر شهدا مانده بود، زیرا دسترسی به آن منطقه ممکن نبود.

•       ارادت به انقلاب

او خاطرنشان می‌کند: برادرم ارادت خاصی به انقلاب و رهبر داشت، به یاد دارم هنگام شهادت دکتر بهشتی، ۴۰ روز سیاه پوشید و عزادار بود و همیشه در حفظ انقلاب پیشقدم بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.