قدس آنلاین: سال ۹۹ با جهش ناگهانی یک میلیون واحدی شاخص بورس، در تاریخ اقتصاد کشور ماندگار شد. این اتفاق اگرچه خود معلول علتهای زیادی بود اما ضلع دوم این ماجرا، یعنی هجمه مردم به این بازار، آن را به چشمانداز اصلی اقتصادی ایران در سال جهش تولید تبدیل کرد. فرصتی که این روزها رفته رفته رنگ و بوی بیاعتمادی به خود میگیرد و از دست میرود. اما این سوی دیگر ماجرا یعنی رفتار مردم در مواجهه با این بازار، خود موضوع مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد. اقبال بیسابقه مردم به بورس با امید پنج برابر کردن سرمایه خود در عرض چند ماه، رنگ و بوی رؤیای شرکتهای هرمی و یکشبه ره صدساله رفتن را داشت. اما آیا این رفتار، بر اساس الگوهای اقتصادی و فرهنگی موجود توجیهپذیر است؟ چه مؤلفههایی سبب برخی رفتارهای هیجانی مردم در بازارهای اقتصادی چون بورس میشود؟ برای پاسخ به این پرسشها با دکتر روح الله نصرتی، عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران گفتوگو کردهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانید. دکتر نصرتی، دارای کارشناسی ارشد مردمشناسی و دکترای جامعهشناسی با گرایش اقتصاد و توسعه است.
آقای دکتر! دلایل مردمشناسانه رفتارهای هیجانی مردم در بورس را چه میدانید؟
در زمینه تحلیل کنش یا رفتار معنادار افراد در بورس میتوان از دو الگوی کنشی صحبت کرد. من ترجیح میدهم از لفظ کنش استفاده کنم، به این دلیل که رفتارهای افراد، رفتارهای معنادار است و رفتارهای فاقد معنا و از روی عادت نیست که برای تعریف آن بتوان از لفظ رفتار استفاده کرد. برای تحلیل کنش افراد از دو الگوی کنش عقلانی و الگوی کنش احساسی و عاطفی میتوان استفاده کرد. اتفاقاً الگوی کنش عقلانی افراد بیشتر در زمینه رفتارهای اقتصادی افراد بهکار میرود. یعنی جایی که افراد در چارچوب منطق عقلانی تلاش میکنند مناسبترین ابزار را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب کنند؛ به عبارت دیگر جایی که افراد در ارتباطات و مناسبات خود بیشتر به دنبال به حداکثر رساندن منافع و سود خود هستند. ممکن است در این موضوع این پرسش ایجاد شود پس نقش عوامل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جهتگیری کنش افراد چیست؟ اینجاست که تفاوت رویکردهای جامعهشناختی و انسانشناختی با رویکردهای علم اقتصاد متعارف به وضوح خود را نشان میدهد. از منظر رویکردهای علوم اجتماعی، کنش افراد درون بستری از شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اتفاق میافتد بنابراین ماهیت کنش افراد حک شده در موقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است و این بسترها در جهتگیری کنش افرد بسیار مؤثر هستند و افراد درون این بسترها رفتار میکنند. اگر از این منظر به تحلیل رفتارهای معنادار افراد در زمینه بورس بپردازیم میتوانیم بگوییم دلایل مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وجود دارد که افراد جامعه را به سمت بازار بورس سوق داده است. یکی از آنها فرهنگ است. منظورم از فرهنگ، نظامهای معنایی است که به کنش افراد جهت میدهد. نظام معنایی جامعه ایرانی بر پایه و اساسی شکل گرفته است که در آن، منافع کوتاه مدت بر منافع درازمدت برتری دارد. نظام معنایی جامعه ایرانی مبتنی بر بنیادی است که این اندیشه را قوام بخشیده که میتوان بدون زحمت و تلاش و بر سر یک اتفاق پیشبینی نشده، شرایط و موقعیت مادی را بهبود بخشید و به تبع آن، موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود را تغییر داد. اساساً در چارچوب چنین اندیشه و معرفتی، رفتن به سمت سرمایهگذاری کوتاهمدت در بازار سرمایه معنادار میشود. بازاری که اساسش مبتنی بر سرمایهگذاری بلندمدت است و سود حاصل از سرمایهگذاری در یک فرایند طولانی اتفاق میافتد. البته خود این اندیشه و نظام معنایی در جامعه ایرانی در خلأ شکل نگرفته است بلکه بخشی از آن ناشی از تجربه تاریخی جامعه ایرانی است. وقتی به گذشته جامعه ایرانی نگاه میکنیم دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی خود به خود سبب شکلگیری این اندیشه در جهان ایرانی شده است. ثروتهای بادآورده، سوءاستفاده از موقعیت قدرت، ایجاد موقعیتها و شرایط نابرابر اقتصادی و موقعیتها و فرصتهای ویژه برای برخی افراد جامعه سبب شکلگیری این ذهنیت شده است که میتوان ره صدساله را یکشبه طی کرد. در کنار عنصر فرهنگ، شرایط شکننده و بیثباتی اقتصادی نیز افراد را مصمم کرده که به هر طریق ممکن از دارایی و سرمایههای خود مراقبت کنند. در وضعیت شکننده چنانچه افراد مطمئن باشند ارزش دارایی و سرمایهشان کم میشود واکنش طبیعی به این موضوع این است که به هر طریق ممکن تلاش کنند ارزش داراییها و سرمایههای خود را حفظ کنند. به همین دلیل داراییهای سرگردان بسته به کشش بازار به حوزه مسکن، طلا، سکه، دلار و درنهایت به بورس هدایت میشوند. البته در این زمینه اطمینان از پشتوانه و حمایت دولتی از بازار سرمایه خود به خود این تصور را در جامعه ایجاد کرده است که سرمایهگذاری در این بازار به دلیل حمایتهای سیاسی و دولتی مخاطره کمتری دارد و بنابراین حوزه امنی برای سرمایهگذاری است.
مشکل نگاه هیجانی، توقعات غیرواقعبینانه و نداشتن صبر در برخی از مردم را بیشتر ناشی از شرایط اجتماعی و سیاسی میدانید یا تربیت اقتصادی؟
هر دو مؤلفه مهم است و به نظر من در تحلیل گرایش به سمت بازار بورس باید تلاش کرد چند وجهی به موضوع پرداخت. به هیچ وجه نمیتوان این موضوع را به یک عامل تقلیل داد. البته در تحلیل چند بعدی و چند وجهی ممکن است نقش برخی از مؤلفهها مهمتر و بیشتر از بقیه باشد. تأثیر شرایط اجتماعی و سیاسی را در پرسش قبلی توضیح دادم و اینجا فقط اشاره میکنم که طبیعی است جامعه در موقعیت و وضعیتهای اقتصادی غیرقابل پیشبینی تلاش میکند سرمایه و دارایی خود را حفظ نماید. به همین خاطر در هر حوزهای که احساس امنیت میکند سرمایهگذاری میکند. در برخی از مقاطع، حوزههای امن، بانکها بودند. در شرایط خاصی خرید سکه، طلا، ارز، مسکن و خودرو حوزه امن بودند و امروز به دلیل احساس ناامنی ناشی از سرمایهگذاری در زمینههای مذکور، گرایش به سرمایهگذاری در بازار سرمایه برجسته شده است. این موضوع دلایل متعددی دارد. دلیل اول این است که در حال حاضر بازار سرمایه رقیب جدی ندارد. رکود موجود در بازار طلا، سکه، مسکن و خودرو موجب توجه جامعه به بازار سرمایه و بورس شده است. سرمایههای خرد به سمت بازار سرمایه و خرید بورس سوق پیدا کرده است. امروز بازار سرمایه مهمترین بازار برای جذب داراییهای خرد افراد شده است داراییهایی که به غیر از سرمایهگذاری در این بازار، در بازارهای دیگر به دلیل ارزش کم آن اساساً قابلیت سرمایهگذاری ندارد. همچنین کاهش نرخ سود بانکی و سیاست دولت مبنی بر پایین نگه داشتن نرخ سود بانکی، نقدینگی را به سمت بازار سرمایه کشانده است. سود بیشتر و ریسک کمتر سرمایهگذاری دو مؤلفه مهم در هدایت سرمایه به سمت بازار بورس بوده است.
تربیت فرهنگی و اقتصادی در این میان چه نقشی دارد؟
به اعتقاد من هم تربیت فرهنگی و اقتصادی بسیار مهم است. برای پرداختن به این موضوع باید به آسیبشناسی نهادهای متولی تربیت و جامعهپذیری بهویژه به نقش رسانهها پرداخت. در آسیبشناسی فرهنگی توجه به این نکته ضروری است که فرهنگ، مجموعهای از مؤلفهها و عناصر مربوط به گذشته و حال است. مؤلفهها و عناصر گذشته فرهنگ به صورت میراث از نسلی به نسل دیگر و در طی سالیان سال در قالبهای مختلف انتقال پیدا کرده و امروز ما میراثدار آن هستیم و ما هم طبیعتاً حاصل تجربیات خود را به نسلهای آینده منتقل خواهیم کرد. آسیب شناسی فرهنگی دوران معاصر گویای این است که روندهای فرهنگی معاصر متأثر از منطق عملکردهای کلان اقتصادی است. یکی از مظاهر آسیبشناسی فرهنگی دوران معاصر ایران که مرتبط با پرسش شما هم است پدیده نوکسیگی در تمام اشکال از اشکال اقتصادی تا اشکال فرهنگی است. در اینجا من بیشتر منظورم نوکیسگی اقتصادی است. منظورم هم رسیدن به ثروت زیاد در یک نسل و علاقه و انگیزه قوی برای نمایش ثروت باد آورده و خودنمایی است. البته پدیده نوکیسگی خاص جامعه ما نیست؛ اتفاقاً ریشه این پدیده در جهان غربی همزمان با ظهور دوران مدرن بوده است. اما در جامعه ما این پدیده از ۱۰۰ سال پیش شروع شده و در سه دهه گذشته روند رو به رشدی داشته است. پیامد رشد این روند، اهمیت یافتن بیش از پیش پول در زندگی اجتماعی، کم ارزش شدن ارزشهای اخلاقی مربوط به کار و تلاش برای گذران زندگی، کم ارزش شدن ارزشهای اخلاقی مربوط به رزق و روزی حلال، خودنمایی و تظاهر و تفاخر به داشتن داراییهای مادی و اهمیت یافتن بیش از پیش شانس، بخت و اتفاق در تعیین مسیر زندگی آدمها بوده است. در حالی که ما اگر به گذشته جامعه ایرانی برگردیم و منطق زندگی را از چشم انداز آنها ببینیم تقریباً عکس این روندها را میبینیم. جامعه ایرانی در گذشته به دلیل اقلیم و موقعیت جغرافیایی خاص، در شرایط سختی زندگی کرده و تلاش و پشتکار و کار همیشه جزء لاینفک زندگ اجتماعیاش بوده است. به همین دلیل نظام معنایی و اخلاقی شکل گرفته در جهانبینی انسان ایرانی در گذشته قناعت، تلاش و کار بیشتر، ثروت پاک و پرهیز از به رخ کشیدن داراییها و تظاهر (به استثنای برخی مراسم خاص) بوده است. امروزه نهادهای فرهنگی و تربیتی یا مشی انفعال را در پیش گرفتهاند و یا اینکه خود این نهادها مروج و مبلغ فرهنگ نوکیسگی شدهاند. تبلیغات و آگهیهای مربوط به قرعهکشی، برنده شدن آسان، سپردهگذاری در بانکها و نرخ سود بیشتر و با یک اتفاق پولدار شدن در رسانهها نمونههایی از این نوع شیوههای تربیتی هستند؛ این شیوه تربیتی انسانی تربیت میکند که تصورش این است یک شبه میتواند ره صد ساله را طی کند و میپندارد از طریق بازار بورس در کوتاه مدت میتواند تمام مشکلات و مسائل زندگی خود را حل کند. فرهنگ نوکیسگی وقتی تبدیل به مسئله حاد میشود که در جامعه ما طبقات حامل عناصر فرهنگ نوکیسه، به شدت قابلیت تبدیل شدن به عنوان گروه مرجع برای طبقات پایینتر جامعه و حتی طبقات متوسط و بهویژه جوانان را دارند که این موضوع نیز آسیبهای خاص خود را دارد که موضوع گفتوگوی ما نیست.
آیا میتوان منشأ این گونه رفتارهای هیجانی را بیشتر سردرگمی معرفتی و اندیشهای دانست؟
همانطور که توضیح دادم منشأ این رفتارها به عوامل متعدد و متکثری برمیگردد؛ بخشی از این رفتارها ناشی از مؤلفه معرفتی و اندیشهای است و بخشی ناشی از تغییرات و تحولات اجتماعی و اقتصادی کلان است. این تغییرات کلان جامعه را میتوان با عنوان «جامعه بازار» صورتبندی کرد. منطق جامعه بازار این است که همه چیز در درون جامعه قابلیت تبدیل شدن به موضوع مبادله و داد و ستد و خرید و فروش را دارد. در درون این جامعه حلقهها و پیوندهای اجتماعی یا از دست رفته و یا اینکه ضعیف شده است. افراد به عنوان فردیتهای رها شده هستند که باید در این میدان تلاش کنند برای بدست اوردن موقعیت برتر با دیگران رقابت کنند و یا به عبارت دیگر باید تلاش کنند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. بنابراین پیگیری نفع فردی و شخصی فارغ از هر گونه معیارهای سنجشی بر هر چیز دیگر اولویت دارد. پیامد حاکم شدن این جریان، تضعیف مفهومی به عنوان جامعه است. منظورم از جامعه، حلقهها، شبکهها، تعلقات و همگراییهای جمعی، روحیه از خودگذشتگی و دیگرخواهی و پیگیری نفع جمعی است. البته باید تأکید کرد در جامعه ایرانی فعلاً ظرفیتهایی به لحاظ نهادی وجود دارند که جلو تخریب بیش از پیش شکلگیری این روند را میگیرند. دو نهاد خانواده و دین نقش مهمی در ایجاد تعلقات و همبستگیهای اجتماعی و تقویت ارزشهای اخلاقی و اجتماعی برای زیستن در موقعیت کنونی ایفا میکنند و از این ظرفیتها میتوان برای کم کردن تخریبهای ناشی از شکلگیری روحیه جامعه بازاری استفاده کرد.
نظر شما