قدس آنلاین: امکان تولید نظریه و علم «اقتصاد اسلامی» یکی از پرمناقشهترین مباحثی بود که هفته گذشته در فضای اندیشهای مطرح شد. مطالبی چون «پیغمبر یک مرشد معنوی است؛ آمده ارزشهای معنوی جامعه را بالا ببرد نه اینکه بیاید اقتصاد درست کند، نه اینکه بیاید علوم درست کند؛ اقتصاد اسلامی هم یک شوخی است» که منجر به واکنشهای متفاوتی در فضای اندیشه کشور گردید، سبب شد در بررسی امکان تولید نظریه اقتصاد اسلامی با دکتر سیدمرتضی مرتضوی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی گفتوگویی داشته باشیم که در ادامه میخوانید.
گزارهای که احتمالاً شما نیز در این هفته آن را شنیدید این بود که « پیامبر، مارکس و فریدمن و ابن سینا نیست و ما خودمان باید دست به تولید علم بزنیم» و ادعا شد «ما چیزی با عنوان اقتصاد اسلامی نداریم» اگر اینگونه است پس ما چه چیزی را دیگر میخواهیم تولید کنیم چرا که اینها که در غرب تولید شده است. اصلاً میتوان علم اقتصاد جهان را بومی کرد و بگوییم اینکه بومی شده-بدون بسطهای اسلامی- همان چیزی است که ما میخواهیم.
من اصرار داشتم همه صحبتهای ایشان را گوش بدهم و بد نیست سه مرحله را در کلام خود ایشان مرور کنیم و ببینیم در مورد چه ادعایی قرار است بحث کنیم. یک بخش تاریخی اولیه است که ناظر بر این سؤال بوده که آیا ما در ابتدای انقلاب، قوانین سوسیالیستی و اقتصادی که مبتنی بر سوسیالیسم باشد را در جمهوری اسلامی پیاده کردهایم یا خیر؟ صحبت بعدی ایشان این است که بین بهره و ربا تفاوت وجود دارد و بانک اصلاً یک نهاد ربامحور نیست و این ما بودهایم که تا به حال بانک را بد فهمیدهایم. بحث مفصلی در خصوص اعتبار و خلق اعتبار و واسطهگری در خصوص بانک انجام میدهد و به این نتیجه میرسد ما اگر همان کاری که عقلا انجام دادند را انجام دهیم، بهتر است و همین زمینهساز ادعای سوم ایشان میشود. ادعای سوم نیز این است که اساساً اقتصاد اسلامی وجود ندارد و ما همانطور که عقلا میگویند اگر متناسب با شرایط خاص ایران آن را انجام دهیم و حساسیتهای شارعان را نیز در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم اقتصادی داریم که میتواند در کنار سایر نظریات شکل بگیرد. اجازه دهید به ادعای دوم برسیم که خودش شاهد مثال و مقدمهای برای ادعای سوم است که میگوید اقتصاد اسلامی وجود ندارد. اینکه بانک مکانی است که اعتبار میدهد و یک مثال میزند و میگوید شما میخواهید کسی به شما قرض بدهد، فرد معتبری را به آنجا میبرید تا به اعتبار او به شما قرض بدهد و ما میتوانیم در اسلام بگوییم به کسی که ضامن میشود، پول بدهیم و بانک نیز به همین ترتیب است. ادعایی نیز که وجود دارد این است شما خوب بانک را نشناختهاید و بانک، ربوی نیست. اینجا باید خطاب به ایشان گفت شما نیز بانک را نشناختهاید و اعتبار را در اینجا یک مشترک لفظی گرفتهاید. اعتباری که بانک خلق میکند همان چیزی است که ما به آن میگوییم پول و همان چیزی است که شما به واسطه آن مبادله میکنید. شما هیچوقت به اعتبار همسایهتان پول خلق نمیکنید، ولی بانک پول خلق میکند و اعتباری که ما در مورد آن حرف میزنیم، از سنخ ضمانت نیست. ظاهرش ضمانت است ولی اگر به باطنش نگاه کنید میبینید دارد وسیله مبادله همگانی را از هیچ خلق میکند. اینکه تأکید میکنم از هیچ یعنی واقعاً از هیچ؛ او اصلاً احتیاجی ندارد کسی برایش سپردهگذاری کند، او میتواند راساً از هیچ، اعتبار بیافریند. اعتبار بیافریند یعنی حساب شما را شارژ کند و شما میتوانید با حسابتان هر کالایی را بخرید و این تبدیل به قدرت خرید میشود. بنابراین اینکه قدیمیها ممکن است اشتباه فهمیده باشند را ایشان درست فهمیده اما خودشان نیز به فهم درستی نرسیدهاست. یعنی ما درباره اینکه آیا بانک ربوی است باید صحبت کنیم ولی مسلماً بانک صرفاً یک نهاد ربوی نیست. کما اینکه این شناخت از مرحوم شهید صدر کاملتر بوده است که «البانک لاربویه فی الاسلام» ایشان میگوید بانک کلی مسئله دارد اما موضوع بسیار عیان این است که این بانک دارد ربا میگیرد. بنابراین میگویند ما زمانی که توانستیم بانک غیرربوی درست کنیم و مشکل اصلی حال حاضر خودمان را حل کنیم به سمت بانکداری اسلامی حرکت خواهیم کرد. آن زمان در مورد خیلی چیزهای دیگر مثل مفهوم خلق اعتبار، قدرتی که بانک درخصوص پول دارد و امثال اینها صحبت کنیم که عمر ایشان کفاف نداد و به شهادت رسیدند و بانکداری ما نیز به این سمت کشیده شد. بنابراین ادعایی که بانک توسط عموم درست شناخته نشده، ادعای صحیحی است ولی نکاتی که ایشان ارائه میدهد نشان میدهد فهم دقیقی از بانک نزد ایشان نیز شکل نگرفته است.
از همین جا برسیم به اینکه آیا اقتصاد اسلامی وجود دارد یا ندارد؟
همین که من میگویم ربا این است و بهره این است و حرفهای ایشان را نقد میکنم نشان میدهد یک علمی نزد یک نفر جمع شده است. اگر ما به همین مدیریت روابط انسانها در جامعه اسلامی که هدف نهایی آن کامل شدن مکارم اخلاقی است نگاه کنیم، نتیجه میگیریم اقتصاد اسلامی میتواند وجود داشته باشد؛ دوم اینکه مدیریت جامعه اسلامی در مسیر همان تعالی روحی، طبق نص قرآن مسیری است که از مسیر عدالت میرود. یعنی انبیایی که نیامدهاند کارل مارکس شوند، چرا که وظیفهشان با همدیگر متفاوت است. بحث کلام نوین است که انتظارات بشر از دین چیست و کدام انتظارات بحق هستند و کدام نیستند. در مورد اقتصاد آن چیزی که خود دین بیان میکند و در نقدش هیچ گونه اعوجاج و تحریفی وجود ندارد این است که ما پیامبران را فرستادیم تا «لیقوم الناس بالقسط»؛ هدف قیام مردمی که انبیا سرمنشأ آن هستند قسط است. قسط چیست؟ قسط میشود عدالت اجتماعی، عدالتی که فراگیر شده است.خب عدالتی که ما در مورد آن صحبت میکنیم، آیا دعوا بر سر این نیست که نابرابری موجه را از غیرموجه متمایز کند. آیا این دعوای اولیه از آدم تا خاتم نبوده است؟ همه مفسران قائل به این هستند که این قسط به معنای حکومت است. حداقل به معنای یک قوه اجرائیه و قوه قاهره است. قسمت اولش این است «کتاب» و موازینی که برای شما فرستادیم برای این است که قسط ایجاد شود. قسط نحوه توزیع منابع به صورت عام در جامعه است. بنابراین موضوع علوم انسانی این است که در خصوص نحوه اداره جامعه اظهار نظر کند کما اینکه ایشان نیز در بخش پایانی صحبت هایشان به آن اعتراف میکند که غربیها رفتند تحقیق و علمی را ایجاد کردند و جامعهشان را بر آن اساس بنا نهادند پس علم در آنجا فقط در مورد رابطه بین هست و نیست اظهار نظر نمیکند بلکه علم جامعهساز است و آمده مقام دین را اشغال کند. بنابراین نباید به راحتی به تفکیک حوزه دانش و ارزش توجه کنیم چرا که این تفکیک برای این بود که این را جایگزین آن کنند وگرنه علوم ما در طول ادوار در پرتویی از دین بود که رشد میکردند.
زمانی که قرار است علم به منزله جامعهسازی باشد، مسلماً جزو وظایف دین است که درباره این معرفتهای جامعهساز صحبت کند و علوم انسانی اکثراً اینگونهاند؛ یعنی گزارههای اثباتی محض در آنها بسیار کمتر از گزارههای انشایی است که جامعه را میسازد. زمانی که چنین تفکیکی وجود دارد و علم، چنین کارکردی را دارد، دین نیز طبق نص خودش میخواهد جامعه قسط مدار و قسط محور را احیا کند.
بحث مالکیت بسیار مهم است. مالکیت خصوصی در دوران مدرن را همان مالکیت خصوصی اسلامی در نظر گرفتهاند؟
این نیز یکی دیگر از تفاوتهاست. در خصوص مالکیت، آیا مالکیت خصوصی در اسلام وجود دارد؟ بله. دوباره آیا مالکیت عمومی هم در اسلام وجود دارد؟ باز هم فقها میگویند بله. اولاً همین جا بگویم ما که از مالکیت صحبت میکنیم، آیا در علم اقتصاد آنها هم از آن صحبت میشود یا خیر؟ اگر نظرگاه اسلامی در خصوص مالکیت وجود داشته باشد آیا میتواند مبدأ علم دیگری شود یا نه؟ سرمایهداری بر همین مبنا اظهار نظر کرده و علم خودش را ساخته، مارکس هم همین طور. پس اگر ما در مورد مالکیت در اسلام صحبت کنیم حداقل امکان شکلگیری یک علم وجود دارد. دوم اینکه آیا ما با سرمایهداری و مارکسیتی تفاوت مرعا و منظری داریم؟ باید توجه داشته باشیم این اضافه شدن اشخاص به افراد که تعریف اجمالی مالکیت است، این ترکیب اضافی چه نوع ترکیبی است؟ این مال من است، همان معنایی را میدهد که در سرمایهداری میدهد یا اینکه تفاوتهایی دارد؟ به نظر میرسد در اندیشه شیعه «المال مال الله» مال، مال خداست. انسان در این تعریف چه جایگاهی دارد؟ جایگاه امانتدار. زمانی که شما اینگونه نگاه کنید یعنی جانشین مالک اصلی هستید آیا میتوانید بر خلاف او (مالک اصلی) عمل کنید یا باید منتظر باشید تا ببینید مالک اصلی چه گفته است؟ اگر من به عنوان مثال یک ماشینی را در اختیار شما قرار دهم آیا میتوانید بر خلاف خواسته من از آن استفاده کنید؟ می گویید خیر، چون شما مالک خودرو نیستند. بنابراین آیا شما میتوانید بر خلاف خواسته خدا در مالی تصرف کنید و هر کاری که خواستید با آن انجام دهید؟ در یک دیدگاه منقطع از وحی و الوهیت و ربوبیت و وحدانیت الهی شما میگویید این مال، مال شماست یا تماماً مال خود شماست؟ به تقریر حاد دارم اشاره میکنم. ولی زمانی که شریعت دست و بال شما را میبندد و میگوید مالکیت و خرج کردن مال اصولی دارد، این یک تفاوت بنیادین میشود. در این خصوص منشأ و نحوه مالکیت.
سؤال دوم آیا مالکیتهایی که در دوران رسول خدا وجود داشت با الآن یکی بود؟ باز هم پاسخ میشود نه. به عنصر ماشین میرسیم؛ در آن زمان فعالیتها و ابزار تولید، ابزارهایی بسیار ساده بودند ولی در این دوران ما شاهد تکنیک هستیم که دارند روز به روز کار بیشتری را برای کسی که مالک آنهاست پس انداز میکنند. بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم این ماشینها زاییده هوش فردی یکی هستند، بلکه عالمان مختلف تلاش کردند و این علوم را گردآوردند و در یک لحظه به ذهن کسی میرسد که اگر از فلان مسئله اینگونه استفاده کند میتواند چنین بهرهبرداری بکند. بنابراین خود عنصر مالکیت ماشین در دنیای سرمایهداری یا به طور خلاصه مالکیت سرمایه، عنصری است که سابقهاش با گذشته تفاوت میکند و باید حداقل در مورد مالکیت آن تأمل کنیم. این خودش میشود موضوع دیگری برای اقتصاد اسلامی که آیا مالکیت سرمایه نیز همان حکمی را در اسلام دارد که مالکیت زمین در حدی که شما میتوانستید آن را آباد کنید، دارد؟
اگر این مدعا که صرفاً 20 حکم انشایی در خصوص اقتصاد اسلامی وجود دارد را قبول کنیم آیا با این با 20 حکم انشایی نمیتوان نظریه پردازی و تولید نظریه کرد؟
به تعداد گزارهها نیست. بعضی از همین اصول عملیهای که هستند مبتنی بر یک روایت است. یعنی حاصل فکر کردن در مورد یک گزاره تبدیل به یک اصل علمی شده و علم فقه شده است. بنابراین اگر یک گزاره مادر وجود داشته باشد و شما در مورد آن تأمل کنید احتمال دارد که تبدیل به علم دیگری شود. وقتی در اصول فقه وجود دارد چرا در اقتصاد اسلامی وجود نداشته باشد. ایشان میگوید انشایی است، انشایی یعنی شما یک امر را میخواهید، این میشود انشایی. آیا اوامر و نواهیی که در اسلام وجود دارد در حوزه اقتصاد فقط 20 عدد هستند؟ احتمالاً منظور ایشان این بوده است ما در حوزه اقتصاد اصطلاحی به اسم تأسیسی و امضایی داریم. احتمالاً بحث ایشان این است که موارد و نهادها و قواعد و عقودی که توسط شارع تأسیس شدهاند، ممکن است 20-10 باشند، ولی اوامر و نواهیی که بیشتر است. پژوهشکده امام خمینی 20 سال قبل کتاب آیات الاحکام اقتصادی را منتشر کرده است که کلش ناظر بر امر است. اگر شما بخواهید جامعتر نگاه کنید و قرآن را به عنوان یک مجموعه واحد و دستورالعملی برای زندگی در نظر بگیرید ، بسیاری از دستوارت آن، دستورات اقتصادی هستند. همین آیه «الهکم التکاثر» را بسیاری برداشت اخلاقی میکنند و برداشت اقتصادی از آن نمیکنند درحالی که دارد در مورد جهتگیری یک نظام صحبت میکند.
نظر شما