تحولات لبنان و فلسطین

میرطاهر مظلومی خوش‌سخن و خوش‌صحبت است و وقتی خاطرات زیارت اولش با همسرش را می‌گوید، بغض در سرسرای صدایش می‌پیچد و اینجاست که مکث می‌طلبد و سکوت.

کسی از اینجا دست خالی برنمی‌گردد

به گزارش قدس آنلاین، هنگامی که میرطاهر مظلومی را برای حضور در مشهد و ویژه‌برنامه تلویزیونی «تشرف» به حرم مطهر دعوت می‌کنند، او در بیمارستان شهریار تهران، بر بالین مادر بیمارش بوده است. به قول خودش دنیا روی سرش خراب بود که شرف حضور در این مکان قدسی را یافت.

به سراغ او رفتیم و پای ماجرای شنیدنی این هنرمند برجسته کشورمان نشستیم. دعوتتان می‌کنیم به این هم‌کلامی.

 

چه شد که میهمان حضرت رضا(ع) شدید؟

ببینید، اجرای برنامه‌های مناسبتی به شکل استریلیزه خیلی راحت است اما حقیقتش را بخواهید، این‌بار من به شکل کاملا غیرمترقبه‌ای میهمان حضرت شدم. فشار مادرم به دلیل یک مشکل جسمی به ۲۰ رسیده و مشکلات خونی پیدا کرده بود که بسیار خطرناک بود. در این روزها که کادر درمان هم بسیار خسته‌اند، شاکر کادر درمان بیمارستان شهریار تهران هستم. اعتراف می‌کنم قدردانی از کادر درمان در این روزها واجب است. دکتر روشندل و دکتر آقاخانی ناجی بودند. آن‌ها فکر می‌کردند مادر خودشان است و برایش کم نگذاشتند. این است که الان من اینجا برای آن‌ها دست به دعا برمی‌دارم.

در همین شرایط با من تماس گرفتند و به این صحن و سرا دعوتم کردند. کاملا دلی به مشهد سفر کردم. نه از پیش تعیین شده بود و نه در موقعیت مناسبی پیشنهاد شد اما هرچه بر زبانم آمد از اعماق وجودم گفته شد. امیدوارم نایب‌الزیاره خوبی برای همه هم‌وطن‌هایم بوده باشم.

 

پس دعوتی ویژه بود.

دقیقا. من مهمان خیلی ویژه حضرت بودم. با دلی شکسته آمدم. دعا می‌کنم خداوند مادر همه را سالم نگه دارد. باور بفرمایید وقتی فهمیدم حالش خوب نیست، دنیا روی سرم خراب شد. کانون گرم خانواده مادر است. می‌گویند کسی که ناز مرا می‌کشید مادر بود. برایم معلوم بود که کسی از اینجا دست خالی برنمی‌گردد و درست زمانی که نیت کردم به پابوسی آقا بیایم، حال مادرم بهبود پیدا کرد. امکان ندارد این همه آدم دست خالی برگردند. اهالی مذاهب و اقلیت‌ها به اینجا می‌آیند و جواب می‌گیرند. ما که همه قلبمان متعلق به ایشان است دیگر جای خود داریم.

 

اولین بار را که به مشهد آمدید به خاطر دارید؟

نه، در خاطرم نیست. خیلی کوچک بودم. اما از نخستین سفر مشترکم با همسرم خاطره خوشی به یاد دارم.

 

چه خاطره‌ای؟

جوان بودم و به‌تازگی عقد کرده بودیم، این‌قدر تازه که با همان کفش‌های دامادی‌ام به این سفر آمده بودم، کفش‌هایی که نو بود و گران هم خریده بودمشان. همان روز اول ورود به مشهد، با همسرم آمدیم به پابوسی. کفش‌هایم را داخل پلاستیک گذاشتم. به دست گرفتم و به سمت ضریح رفتم. بر اثر ازدحامی که نزدیک ضریح مطهر اتفاق افتاده بود، پلاستیک کفش‌هایم پاره شد و کفش‌هایم میان جمعیت گم شد. هرچه تلاش کردم نیافتمشان. خلاصه، زیارت کردم و برگشتم سر قرارم با همسرم. خادمان لطف کردند و دمپایی عنایت کردند تا بتوانم خودم را به خیابان برسانم. وقتی عصر آن روز دوباره به زیارت رفتم و خواستم از باب‌الرضا وارد شوم، به خادم دربان گفتم: این دمپایی‌ها را به چه کسی باید تحویل بدهم؟ ایشان گفتند: اینجا دو جفت کفش آورده‌اند. ببینید کفش شما نیست؟ و من ناباورانه اولین جفتی که برداشتم، کفش‌های خودم را دیدم.

همان روز برگشتیم به هتل و هنوز در بهت این ماجرا بودیم که صاحب‌ این خانه زیر دین زائرانش نمی‌ماند. با همسرم در حال حساب و کتاب هزینه‌های سفر بودیم و برنامه‌ریزی می‌کردیم جوری خرج کنیم که به مشکل برنخوریم. آخر شب دوباره به قصد زیارت، پیاده راهی شدیم. نزدیک ورودی بودیم که از تهران با من تماس گرفتند. یکی از کارگردانان تئاتر بود که مبلغی از حق‌الزحمه‌ام را مدت‌ها بدهکار بود. خبر داد که به دلیل فروش فوق‌العاده، پنج‌برابر مبلغ حق‌الزحمه‌ام را قرار است برایم واریز کند، یعنی دوبرابر آنچه برای سفرم به مشهد در نظر داشتم.

می‌خواهم بگویم آقا در همان روز اول به من ثابت کردند علاوه‌بر اینکه زیر دین زائرانشان نمی‌مانند، ما نباید در سفر برای پابوسی‌شان به هیچ چیزی فکر کنیم، و دودوتا چهارتا نکنیم.

 

این همه عشق و علاقه به حضرت رضا(ع) را چطور به دخترتان منتقل می‌کنید؟

حتما شنیده‌اید و می‌دانید. دختر من به چند زبان مسلط است و برای آینده‌اش برنامه‌های مدون و دقیقی داریم. با خودم فکر می‌کنم همان‌طور که مادری برای مام وطن، برای ایران، شهید حججی داده است، من هم می‌خواهم شهیده علم دهم. در همین مسیر، وقتی معنویات بالا و فراوان باشد، به سمت هدف، مشخص‌تر و مطهرتر حرکت خواهد کرد. دخترم هم به واسطه ایمان و اعتقاد عمیق می‌تواند درست حرکت کند. ما اصالتا آذری هستیم. به عباس‌بن‌علی اعتقاد فراوان داریم و آقا امام رضا(ع) سلطان دلمان است.

 

تاکنون نقش‌های زیادی بازی کرده‌اید. نقش آیینی هم در میان آن‌ها بوده است؟

بله، تعداد نقش‌هایی را که بازی کرده‌ام نمی‌دانم. هزاران فیلم سینمایی را دوبله کرده‌ام، از حوالی سال ۶۷. موضوع این است که گاهی اگر عشق نباشد، نمی‌توان کاری کرد. ذات هنر هم تعالی است. هرکسی تعالی را از مسیری طی می‌کند و تعالی من از مسیر هنر می‌گذرد. من تئاترهای آیینی بسیاری بازی کرده‌ام. به‌تازگی هم با حاج صابر خراسانی تئاترهای غبار یک و غبار دو را بازی کردم.

 

اگر قرار باشد در اثری هنری با محوریت امام رضا(ع) بازی کنید، دوست دارید نقش کدام فرد در زندگی ایشان را بازی کنید؟

سریال «ولایت عشق» مهم‌ترین اثر هنری آقای فخیم‌زاده و بسیار عالی بود ولی متأسفانه من سعادت حضور در آن را نداشتم. واقعیتش دوستانم، انوش معظمی و محمد فیلی، نقش‌های منفی حرمله و شمر را بازی کردند و همه نفرینشان می‌کردند ولی به نظر من ثواب آن‌ها بیشتر است وقتی توانستند به قدری عمیق آن حس و حال را منتقل کنند که حتی مادر آقای معظمی فرزندش را در نقش حرمله نفرین می‌کند. اینکه تا این حد عمیق بتوانید نشان دهید که جامعه بداند این عزیزان و بزرگان با چه غول‌هایی در زمانه خود طرف بودند و مبارزه می‌کردند، غول‌هایی با انبوهی از افکار منفی.

راستش نقش خاصی مد نظرم نیست ولی علاقه‌مندم نقشی بازی کنم که بتوانم نشان بدهم واقعا این مرد بزرگ در آن برهه تاریخی برای پاسداری از تربیت، انسان‌دوستی و اخلاق با چه اندیشه‌های دگم و خبیثی درگیر بود.

منبع: آستان نیوز

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.