سرور هادیان/
سوم آبان ۹۲ روزی بود که ۱۴ مادر و پدر ناباورانه خبر شهادت پارههای تنششان را شنیدند.
در خبرها اعلام شد «شب گذشته درگیری مسلحانه نیروهای هنگ مرزی سیرکان از توابع شهرستان سراوان با گروهکهای معاند صورت گرفت که طبق اطلاعات ما منجر به شهادت ۱۴ تن شده است و مهاجمان از آن طرف مرز آمدهاند».
اسامی شهیدان حادثه مرزبانی سراوان به این شرح اعلام شد: محمد قرایی، امید پارادال، امین آبراش، مهدی عارفی، حامد عبدالهی، مهدی زبردست، پژمان شاهوند، حمید لزگی، محمد صادقنژاد، احمد لنگری، سعید فسنقریی، مسعود معصومی، سیدعلی سیادت و محمد سلیمانی.
به سراغ یکی از خانوادههای شهدای این حادثه میروم. سرباز شهید مهدی عارفی، متولد ۳۰مرداد ۱۳۸۳ که در خانوادهای در شهرستان خلیلآباد، شهر کندر از توابع استان خراسان رضوی پا به دنیا نهاد.
پسرم مهربان بود
مادر شهید میگوید: پسرم بسیار مهربان و بااخلاق، اهل نماز، مسجد و باایمان بود. بسیار مهربان بود و هیچ خاطره بدی از او به یاد ندارم.
راضیه عابدزاده، متولد ۶۲ میافزاید: علاوه بر کار در اوقات فراغتش کارهای شخصیاش را خودش انجام میداد. یک روز دیدم مشغول شستن لباس است با خودم فکر کردم که مثل همیشه دارد لباسهای خود را میشوید اما به نظرم رسید بیشتر از حد معمول است نزدیکتر که شدم فهمیدم کل لباسهای اهل خانه را داخل تشت میشوید.
این مادر صبور اظهار میدارد: مهدی بسیار مهربان بود؛ زمانی که از مسافرت برمیگشتیم تمام خانه را مرتب میکرد و میگفت، مامان هر کار داری بگو برایت انجام بدهم.
همسایهها هیچ گاه گلایه و شکایتی از او نداشتند بسیار آرام، محجوب و متین بود. مثل همه مادرها آرزوی ازدواج و خوشبختی او را داشتم و خدا شهادت را برای او برگزید.
مرخصی داشت اما رفت
او ادامه میدهد: در مدت سربازی هیچ گاه از سختی گلایهای نکرد.
پیش از شهادتش برای مرخصی آمد، اما چند روز بیشتر نماند و گفت میخواهم بروم هر چه گفتم مادر هنوز که مرخصی داری بمان، گفت نه بروم بهتر است. من نمیدانستم پس از رفتن این بار برخلاف همیشه دیگر او به مرخصی نخواهد آمد و خبر شهادت پسرم را به من میدهند.
محل دفنش را مشخص کرد
او توضیح میدهد: آخرین بار که آمد با یکی از دوستانش به زیارت اهل قبور رفت و یک جایی از قبرستان دراز کشیده و گفته دور بدن من روی زمین خط بکش و دوستش یک قطعه چوب برداشته و همین کار را کرده است و مهدی به دوستش گفته است اگر اتفاقی برایم افتاد، اینجا دفنم کنید. وقتی خبر رسید که مهدی و همرزمانش در مرز کمین خوردند و او به شهادت رسیده است، دوستش این خاطره را برای ما تعریف کرد. او را به مزار شهدا آوردیم و ناباورانه همان جایی که گفته بود به خاک سپردیم.
پدر شهید میگوید: مهدی از همان ابتدا کار را در کنار تحصیل آغاز کرد تا در تأمین معاش خانواده سهمی داشته باشد. پس از پایان کلاس دوم متوسطه از ادامه تحصیل دست کشید و به صورت حرفهای شغل گچکاری را در کنارم پیش گرفت.
حسین عارفی متولد ۱۳۵۴ میافزاید: پسرم اهل نماز، مسجد و باایمان بود. بسیار مهربان بود و هیچ خاطره بدی از او ندارم. اوقات فراغتش را در هیئتهای مذهبی میگذراند و از فعالیتهای اجتماعی نیز غافل نبود. علاوه بر کار، کارهای شخصیاش را خودش انجام میداد.
او شهادتش را میدانست
از او درباره خاطرهای از پسرش که میپرسم، میگوید: مهدی در کار کشاورزی و گچکاری همیشه کمک حالم بود. آخرین مرخصی که آمد، گفت بابا دور تا دور حیاط خانه را کاملاً مرتب سیمان کن و ۳۰۰ هزار تومان را که از کار در یزد داشت به من داد و گفت بابا در حیاط خانه را عوض کن و یک در خوب بخر که دوستانم خواستند بیایند خانه مرتب باشد. آنجا متوجه منظورش نشدم.
وی در ادامه میگوید: تا اینکه با رسیدن به سن قانونی برای اعزام به خدمت مقدس سربازی نامنویسی کرد و در ۱۸بهمن ۱۳۹۱ به مرکز آموزش مرزبانی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی به مرزبانی سیستان و بلوچستان گردان مرزی سیرکان انتقال یافت.
شهادت برای وطن
او درباره علت شهادت پسرش میگوید: پسرم با اصابت گلوله به سینهاش در حین درگیری با اشرار مسلح به شهادت رسید. ۳ آبان ۹۲ او به همراه اکیپ عملیاتی شامل دو دستگاه خودرو سازمانی با تجهیزات و مهمات جنگی برای اجرای گشت و جلوگیری از ورود اشرار مسلح، به نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان برای مأموریت اعزام میشوند.
او بیان میدارد: حین تردد در ارتفاعات مرزی با اشرار مسلح و از خدا بی خبر درگیر میشوند و با سایر همرزمانش در کمین مزدوران قرار میگیرند.
پدر این شهید سرباز خاطرنشان میسازد: در این حادثه جانسوز مهدی به همراه ۱۳ تن دیگر از دوستانش با گلوله اشرار به فیض شهادت نائل شدند.
نظر شما