ابوالقاسم حسینجانی شاعر، پژوهشگر، نویسنده و مترجم در گفت وگو با گروه فرهنگی قدس آنلاین با اشاره به این که ریشههای دامن زدن به اختلاف میان شیعه و سنی که در اشعار برخی از شاعران دیده میشود، نشأت گرفته از کوتاهی دید و بیاطلاعی آنهاست، گفت: کسانی که به اختلافات دامن میزنند انسانهای کوچکی هستند که این مسئله از حقارت دیدگاههای آنان ناشی میشود، در حالی که ما باید بتوانیم به توحید برسیم.
وی در ادامه افزود: ریشه توحید وحدت و یگانگی است و همه انسانهای روی زمین حامل روح خداوند هستند. آنجا که خداوند میفرماید: «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» گواه همین سخن است که آیا من روحم را فقط در کالبد سنی و شیعی، آرژانتینی و اروپایی و ... ریختهام؟ خیر! انسان در واقع منزل و مسکن خداوند است و خدا خودش را پایین آورده و در دل هر آدمی جای داده است و مهمتر آن که آدمی که در دلش خدا نیست، آدم نیست. خدایی یعنی بزرگی و وحدت، عشق، عقل و نظم و زمانی که اینها را در وجود خود نداریم، یعنی خدا نداریم.
مشکل از کوچکی نگاه و جهانبینی تیره و تار ماست
به گفته این شاعر واقعیت این است که مشکل از کوچکی نگاه و جهانبینی تیره و تار ماست. متاسفانه ما جهان بینی رسول و بعثت را نداریم. این بعثت همان انگیزش است و روز قیامت هم یوم البعث است؛ روزی که همه به یک انگیزش میرسند و میتوانند فراگرد هم بیایند. اگر ما به چنین نگاهی برسیم موفق خواهیم بود.
این نویسنده با اشاره به اینکه پیغمبر اعظم (ص) آمده تا پیام خداوند را به ما برساند و خداییگری را در جان و جهان ما برانگیزد، گفت: این بعثت است و باید بر مبنای آن با یکدیگر به صلح برسیم. در حالی که اگر غیر از این باشد یعنی گویی ما از یک آبشخور درس نگرفتهایم و هرکس راه خودش را رفته است.
پافشاری بر تفاوتهای سنی و شیعه ریشه در منابع و منابر دارد
وی در ادامه افزود: لذا نباید روی این مسائل بسیار کوچک همچون تفاوتهای سنی و شیعه پافشاری کنیم و به اختلافات دامن بزنیم که اتفاقاً مقداری از این نوع برخوردها ریشه در برخی از این کتابها و منابع و منابر دارد که متأسفانه اینها خود اختلافانگیزی میکنند. بهرحال شعرا هم همین را یاد گرفتهاند. بسیاری از شاعران ما اهل تحقیق، سند، مطالعه و ایدئولوژی نیستند و جهان بینی ندارند.
حسینجانی تصریح کرد: من در جایی بحث خداوطنی را مطرح کردم و گفتم انسان بزرگتر از آن است که اهل تهران و ایران، یا اهل هند یا هرکجای دیگر باشد. انسان در این قالبها جای نمیگیرد و وطنش خداست. حتی انترناسیونالیسم را مطرح کردم که آن هم در مقابل عظمت انسان بیهوده و پیش پا افتاده است. انسان کلمه زیبای خداوند است و بیاییم این زیبایی را زشت نکنیم.
این نویسنده در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان مظاهر توحید را در شعر متجلی کرد، گفت: همانطور که پیشتر اشاره کردم ریشه بسیاری از مشکلات ما در «منابع و منابر» است و اکثریت کتابهای ما رونویسی شده از منابع قبلی است. مسائلی که مربوط به ائمه، عاشورا و واقعههای تاریخی و .. است همه رونویسی شده از منابع گذشته است. اتفاقاً اغلب این کتابها را که کنار هم ردیف میکنید میبینید در هشتاد درصد موارد شبیه به یکدیگر هستند و معلوم است که از هم رونویسی کردهاند و یک آبشخور دارند و مشخص است که تفکر و آگاهی در آن نیست. این به این دلیل است که ما به منابع توجهی نکردیم و بسیاری از مسائل ما از قرن سوم و چهارم به این سو همه تکراری شده است.
حسینجانی در ادامه تأکید کرد: منابر ما هم همین گونه است. مگر ما چند منبری اهل تحقیق و مطالعه داریم! جمله معروفی است که میگوید «تنها، کسی است که مطالعه نمیکند». مطالعه یعنی این که شما با عقل دیگران اندیشه کنید و وقتی مطالعه میکنید دیگر آن یک نفر نیستید و با توجه به میزان مطالعهای که دارید تفکر خود را گسترش میدهید. متاسفانه ما در روزمرگیها غرق شدیم و یکی از مشکلات اصلی ما مناسبت زدگی است.
پیامبر قرار است الگوی ما باشد اما متاسفانه فقط در تقویم به یادش میافتیم
وی با تشریح آفتهای مناسبت زدگی متذکر شد: ما چه زمانی به یاد پیغمبر اکرم(ص) میافتیم؟ مشخصاً در زمان میلاد و رحلت حضرت همه چیز برای ما پررنگ میشود اما باقی اوقات چه باید کرد. درباره پیامبری که قرآن گفته «و لکم فی رسول الله اسوه حسنه» و این پیامبر قرار است الگوی ما باشد اما متاسفانه فقط در تقویم به یادش میافتیم. این نشان میدهد ما اصلاً نبوت را نفهمیدیم. مناسبتزدگی ضد برنامهریزی است و لاجرم باید به تناسب برسیم و از شر مناسبتها دوری کنیم. بدین معنا که این مناسبت زدگی ها را در ابتدا آسیب شناسی و سپس آسیب زدایی کنیم.
حسینجانی تاکید کرد: واقعیت این است که فعالیت فرهنگی در این جامعه توجیه اقتصادی ندارد. اغلب شعرا و نویسندگان ما چشمشان به دست دیگران است و سفارش پذیرند و به طور مثال وقتی برای همایشی شعر سفارش میدهند او هم شعر میسازد. اما ساختن با سراییدن فرق میکند؛ این که شعر از درون بجوشد و واقعاً اعتقاد و تفکر شاعر باشد مهم است. اما متاسفانه بسیاری از آدمها بسته به نیاز زندگی میکنند.
به گفته این شاعر این روزها شاهد این هستیم که فرانسه در اقدامی مجدداً به انتشار کاریکاتورهای موهن دست زده و افراد و نهادها به فکر افتادهاند که پاسخی به آنها بدهند و در مورد پیغمبر(ص) حرف بزنند اما سؤال اینجاست که اصلاً ما خودمان چقدر پیغمبر(ص) را شناختهایم، حضرت زهرا(ص) را چقدر میشناسیم؟
این نویسنده با انتقاد از کوتاهیها در معرفی درست ائمه اطهار گفت: حضرت زینب(س) زبان و پیامبر زیبایی جهان است. هیچ کس در وصف زیبایی همانند او سخن نگفته است. شما بزرگترین فلاسفه همچون نیچه، ژان پل سارتر و ... مسلمان و غیرمسلمان و همه آن کسانی که درباره هنر سخن گفتهاند را بیاورید اما باز هم هیچ کس همچون زینب (س) نبوده است. هیچ کس در طول تاریخ نیامده که اینقدر زیبا بگوید «ما رأیتُ الّا جمیلاً» و این جهان بینی اوست. به نظرم زیبایی حفظ تناسبها و حذف زائدههاست. و زینب(س) به این مهم رسیده است، اما ما چقدر او را شناختهایم؟
وی افزود: پیغمبری که میفرماید: «الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم» (زمامداری با کفر میپاید اما با ظلم نمیپاید). هیچ کس در عالم چنین تعریفی از زمامداری و حکومت همچون پیامبر(ص) نداده است. پیغمبر(ص) میفرماید شما میتوانید اقلیمی را با کفر اما با تدبیر اداره کنید اما با ظلم هرگز! چرا ما سراغ پیامبر با این تعاریف برجسته و بالا بلندش نمیرویم و به دنبال حاشیه هستیم؟ به دلیل این که تفکر ما بسیار کوچک و پیش پا افتاده است.
راه برون رفت از مناسبت زدگی
وی در ادامه در پاسخ به پرسشی دیگر درباره این که چگونه میتوان فضا برای دوری از مناسبت زدگی فراهم کرد و اساساً راهکارهای پرهیز از آفت مناسبت زدگی چیست، عنوان کرد: راهش این است که باید ارتباطامان را بیشتر کنیم. گویی ما همه با هم قهر هستیم. باید سراغ گفت وگو برویم و از درون گفت وگو گفتمان را بیرون بیاوریم. به سوره رحمان دقت کنید. من در این سوره «بیان» را روشنگری و زبان به عنوان ابزار گفت وگو تعریف میکنم که هایدگر نیز آن را «خانه وجود» قلمداد کرده است.
به گفته این شاعر ما باید بیان را زنده کنیم و سراغ جهان برویم. برتراند راسل میگوید بزرگترین معجزهای که انسان میتواند خلق کند این است که دوباره به تعلیم و تربیت انسان بپردازد. موضوعیت کاری پیامبران هم انسان و تعلیم اوست. روان انسان کهکشان پنهان هستی است و اگر بخواهیم این جهان را دوباره تعریف کنیم باید انسان را دوباره تعریف کنیم و نمیتوان این کار را کرد مگر این که سراغ پیامبرانمان برویم.
وی تصریح کرد: پیغمبری که فرموده یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است آیا لازم نیست در لحظه لحظه زندگی ما حاضر باشد؟ لازمه رسیدن به چنین نگاهی این است که جرأت داشته باشیم و باید با عقل به آن برسیم. ما باید بتوانیم همدیگر را نقد کنیم و یک تفکر انتقادی داشته باشیم نه این که عیب جویی کنیم. اگر بتوانیم مهربان باشیم میتوانیم به آموزش، علت آفرینش و زبان و فرهنگ برسیم. همانطور که خداوند در قرآن می فرماید: الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ. خدای رحمان قرآن را آموزش داد نه خدای قهار. برای اینکه بتوانیم حرفمان را به یکدیگر القا کنیم باید مشفقانه با هم برخورد کنیم و همدیگر را بپذیریم. ما نمیتوانیم از رحمانیت عبور نکنیم و به قرآن و محمد(ص) برسیم.
وی با خواندن یک رباعی به گفته های خود اینگونه پایان داد که؛
حافظ گفتا، که: « مست «می» باید بود »
مولانا گفت: « مست «نی» باید بود »
تا هست «محمد» و ، نگاه نابش -
من می گویم، که: « مست «وی» باید بود »!
انتهای پیام/
نظر شما