قدس آنلاین: همواره در طول تاریخ و تمدن، انسان از هنر برای اشاعه و ترویج افکار، اندیشهها و احساسات خویش استفاده کرده است. مکان مقدس و ادیان مختلف از هنر برای ترویج انگارههای خویش بهره بردهاند. در حرم مطهر رضوی نیز به عنوان کانون و محور معنویت در ایران اسلامی و فرهنگ تشیع و حتی برای مسلمانان آزاداندیش جهان در طول تاریخ از هنر بیشترین انعکاس و نمود هنر برای تقویت معنویت را داریم. موسیقی به معنای کلان آن در قالبهای متنوعی چون قرائتهای قرآن و ادعیه و زیارتنامه و اذان تا نواختن نقارهخانه مورد استفاده قرار گرفته است. در فرصتی که فراهم آمد در گفتوگو با آریا عظیمینژاد که یکی از آهنگسازان و موسیقیدانان شناخته شده ایرانی است درباره موسیقی و نقش آن در فضاهای معنوی و مقدس گفتوگو کردیم. آریا عظیمینژاد از جمله هنرمندانی است که با خلق آثار ماندگاری چون قطعه «آمدهام ای شاه پناهم بده» و آلبوم «ساقی سرمست» در ترویج فرهنگ شیعی و خدمت به ائمه اطهار(ع) گامهای مؤثری برداشته است. آنچه میخوانید بخش نخست گفتوگو با اوست.
اجازه بدهید بگویم اشاره من به موسیقی در این گفتوگو معنای مصطلح شده موسیقی که در ذهن عامه مردم به دلایل مختلف فرهنگی شکل گرفته نیست. ما میدانیم در فرهنگ اسلامی موسیقی مورد توجه بوده به طوری که خواجه نصیرالدین طوسی در تقسیمبندی شعب علم ریاضی، موسیقی را یکی از چهار شعبه این علم برمیشمرد و فارابی نیز در مورد موسیقی نکات و بحثهایی دارد. تعریف شما از موسیقی چیست؟
من خودم خیلی این بحث را به آنچه عوام یا خواص درک میکنند دستهبندی نمیکنم. به نظر من موسیقی زمانی سمت و سو و جهت پیدا میکند که کلام به آن اضافه شود. شما زمانی که موسیقی بدون کلام را گوش میکنید میتوانید حسهای مختلفی را از موسیقی اعم از غم، شادی، تعلیق، معنویت و حس ملکوتی و غیره دریافت کنید. اما زمانی که کلام به موسیقی اضافه میشود، موسیقی جهتهای مختلفی پیدا می کند. مفهوم کلام ما را به سمت جاهای عجیب و غریب میبرد. کافی است که کلامی که سوار بر موسیقی میشود، [مثلاً] ریشه عرفانی داشته باشد و فرد از اشعار حضرت حافظ استفاده کند یا ممکن است برعکس به سمت و سویی برود که اصلاً ریشه-های معنوی و عرفانی نداشته باشد، در این صورت [طبیعی است که] اتفاقهای دیگری خواهد افتاد. ممکن است جنس کلام، نقد مسائل اجتماعی و سیاسی باشد که در این حالت به سمت و سوی دیگری میرود. بنابراین تأثیر جنس شعر و کلامی که انتخاب میشود و خط مشیهایی که به موسیقی میدهد کاملاً آن را متفاوت میکند. موسیقی نیز مثل همه هنرها از محیط پیرامونمان، نوع اندیشه ما و ورودیهایی که داریم تأثیر میپذیرد که هنرمند نسبت به این ورودیها آنها را از فیلترهای شخصی خود عبور و کار خویش را ارائه میدهد. بنابراین به نظر من موسیقی در ساحت موسیقایی بدون کلام خود دارای حد و حدودی است که این حد و حدود دچار فراز و نشیب نیست. مثلاً به نظرم در موسیقی نواحی بهترین نوع نمود کارکرد و عمل در زندگیمان را داریم، به عنوان مثال دارند گندم درو میکنند یا برنج میکارند [و همزمان با این کار با آوا و موسیقی همراهی میکنند]. موسیقی عزا و عروسی داریم. یعنی در همه احوالات زندگی ما یک موسیقی داریم. مثلاً در تبریز در مقام چای موسیقی داریم که این یعنی موسیقی ریشه در نوع زندگی ما دارد. حال مهم این است که ما چگونه زندگی کنیم. اکنون که شهری شدیم مهم این است که چگونه زندگی یا فکر میکنیم. من اعتقاد دارم که هنر به طور کلی باید نخستین کسی را که رشد میدهد خود هنرمند باشد و بعد در مخاطب اثرگذار باشد. یعنی اگر هنر هنرمند او را به کمال برساند، دو نفر دیگر را نیز به کمال خواهد رساند. ولی اگر این کمال در حالت شخصی و جهان درونی هنرمند اتفاق نیفتد در بیرون هم رخ نمیدهد. هر چقدر این میل به کمال در هنرمند بیشتر باشد اثری را که شما از هنرمند میبینید، میتواند شما را به تفکر و عمیقتر فکر کردن وادارد.
میفرمایید که کلام به موسیقی جهت میدهد. در یک فضای قدسی و مکان مذهبی ما آواها و اصواتی داریم. یا میان همین اصوات فضای قدسی و موسیقی دیگری که کلام داشته باشد در اصالت و اولویت تفاوتی وجود دارد؟
آن معنویتی که حس میشود به دلیل حضور در فضای معنوی است. همین که شما این آواها و اصوات را به درون فضای شهری ببرید این حالت معنوی از آن خارج میشود. اصواتی که اشاره میکنید در همان فضای معنوی و به دلیل جو خاص معنوی حس معنویت را القا میکنند، در حالی که همین آمبیانس اگر به بازار شهری برود، حالت معنویاش گرفته میشود و به یک حالت اقتصادی بدل میشود.
خوب پس چگونه میتوانیم اصوات و آواهای موجود در فضای قدسی را فراوری کنیم و به موسیقی بدل کنیم؟
آواها بسیار بدوی بوده است که انسان به تدریج اینها را تکامل داده و فوت و فن این کار و رنگ دادن و هارمونی آواها را فهمیده و بعد تبدیل به موسیقی کرده است. صدای محیطی که میشنویم موسیقی نیست بلکه لایههای صدایی است که میتواند تبدیل به موسیقی شود.
* چطور میتواند به موسیقی تبدیل شود؟ الزاماً با استفاده از کلام؟
نه، فقط کسی که در حال و هوای این اتفاق باشد و دانشش را داشته باشد میتواند این کار را انجام دهد. به نظر من آهنگسازی چیزی است خدادادی و به صورت فطری درون شما وجود دارد. علم آهنگسازی را میتوان به کسی یاد داد ولی در نهایت تا فرد ذاتاً در مقام هنرمند و خالق نباشد نمیتواند خلق کند. خلق اثر چیزی است که خداوند در وجود آدمهای خاص قرار داده است تا بتوانند این کار را انجام دهند. تفاوت شمایی که متخصص هستی با منی که یک فرد عادی هستم این است که شما وقتی این صدا را میشنوید میتوانید از این اصوات موسیقی تولید کنید ولی من فقط به صورت معمولی به این صداها گوش میدهم. همین طور که عادت کردهام که یک آمبیانس، صدای ساعت، صدای پرندهها و... وجود دارد گوش کنم. ولی گوش متخصص این صداها را به مثابه لایههای موسیقی میشنود و میتواند آنها را به صورت لایههای موسیقی تبدیل کند. این تبدیل باید توسط اهلش اتفاق بیفتد و این تفاوت هنرمند با غیرهنرمند است.
* آیا آن هنرمندی که میخواهد یک اثر معنوی به عنوان مثال درباره زیارت تولید کند حتماً باید مسلمان باشد یا هر انسان هنرمندی میتواند دریافتی داشته باشد و تحت تأثیر معنویت از این اصوات اثر موسیقایی تولید کند؟
نه الزامی نیست. مثلاً ما فیلم محمد رسول الله (الرساله) را داریم که آهنگسازش موریس ژار است. موسیقی این فیلم بینظیر است و توانسته است در غایت خودش کارکرد داشته باشد. در هنر چند نفر از زاویههای دید مختلف میتوانند نگاه کنند. تفاوت در زاویه نگاه است که شما شاهد این حجم از تنوع هنری هستید. اگر ۱۰ نفر را در یک فضای معنوی مثل حرم مطهر بیاوریم، ۱۰ اثر مختلف خلق میکنند؛ چرا که فیلترهای شخصی خویش را دارند و آنچه را از محیط دریافت می-کنند با منطق ذهن و حس خودشان تلفیق کرده و خروجیشان را ارائه میدهند. بنابراین آنچه می-گویید لزوماً دلیلی ندارد، آدم باید روح اتفاق را درک کند. وقتی من درک کنم که قرار است برای آخرین پیامبر خدا که حضرت رسول(ص) هستند موسیقی بسازم فرق نمیکند که چه دینی داشته باشم. مهم این است که انسان آزاداندیش باشد و بتواند درک درستی از آنچه هست داشته باشد.
* تأکید کردید که کلام به موسیقی جهت میدهد، پرسشم این است که در فضاهای مقدس و جایی که میخواهیم معنویت را به همه انسانها جدای از زبان آنها منتقل کنیم شاید کلام یک محدودیت باشد. آیا موسیقی بیکلام برای انتقال مفاهیم قدسی مناسبتر نیست؟
شما در مورد موسیقی مذهبی صحبت میکنید. وقتی به کلیسا میروید موسیقیاش را میشنوید بدون اینکه متوجه کلامش شوید. من بارها به کلیساهای مختلف در نقاط مختلف دنیا رفتهام و شاید متوجه کلام نشدهام ولی جنس موسیقی و آمبیانس کلی آن شما را به سمت نگاه معنوی و یک حس درونگرایی میبرد. درونگرایی که غایتش یک برونگرایی عظیم است یعنی از خودتان به جهان پیرامونتان میرسید. اینجا نیز همین است. میتوان روی یک موسیقی کلام گذاشت و آن را به سمت و سوی دیگری برد مثلاً میتواند فضای غیردینی باشد و حتی فضای لاییک را القا کند. در موسیقی کلیسایی از صدای کلیسا استفاده کردهاند ولی جنس کلام متفاوتی روی آن گذاشتهاند. ببینید مثلاً من وقتی یک موسیقی مذهبی میسازم، خیلی موسیقی شلوغی ندارم و وارد فضای آمبیانس گونهای میشوم که فضا را برای کلامی که میخواهم بگویم، ایجاد کند تا بتوانم اثرگذاری لازم را داشته باشم.
* «آمدهام ای شاه پناهم بده» کار معروف شماست. در مورد رابطه کلام و موسیقی در این اثر بگویید.
در مورد این کار، متن را من انتخاب کردم. برای شخص خود من نخست باید کلام به دلم بنشیند و آن را بفهمم. شعر این کار به نظرم آمد که خیلی ساده است و حرف دل آدمی است که مسیری را طی کرده و آمده و رسیده به اینکه ای شاه هر چند من پر از ایراد و اشتباه و خطا هستم، پناهم بده، یک امان و فرصت دوباره به من بده. جنس این شعر برای من بیریا و صادقانه بود و واقعاً فکر کردم که کلام یک زائر است. اگر دقت کرده باشید در آوازی که آقای کریمخانی خواندند موسیقی خیلی خلوت است و جز تلنگرهایی موسیقی خود را نشان نمیدهد. موسیقی در پس ماجراست و کلام و خواننده در پیشقراول این قطعه است. به عنوان مثال آنجایی که میگوید «خط امانی ز گناهم بده» از دو ضربه کوچک گیتار استفاده کردهام که این صدا کمی ناهنجاری دارد و میتواند نشانهای از گناه باشد، گناهی که درون را کدر کرده است. یا جایی که حرف مثبت معنوی طرح میشود سهتار میآید و فضای دیگری ایجاد میکند. سعی کردهام به این شکل روی کلمات آکسانگذاری کنم و به آن تأکیدهای مدنظر برسم. اما موسیقی خیلی خلوت است و پیچیدگی ندارد؛ چرا که به نظرم یکی از دلایلی که یک اثر هنری میتواند به دل بنشیند و مردم با آن همراه شوند سادگی در عین پیچیدگیهای خاص است. مخاطب باید احساس سادگی و نه پیچیدگی داشته باشد.
* گویی همان طور که در ادبیات نمایشی روند کدگذاری و بازکردن کد را در مورد واژگان داریم در اینجا هم موسیقی میآید و واژهها را رمزگشایی میکند؟
بله، همین طور است. این کاری است که من در موسیقی فیلم هم انجام میدهم. زمانی که باید موسیقی زیر دیالوگی که گفته میشود قرار گیرد، من گوش میدهم تا ببینم نقاط طلایی این دیالوگ کجاست تا بتوانم آن را تقویت کنم. بنابراین من نگاهم همواره این گونه بوده است.
* همیشه هنرها تحت تأثیر اندیشه و افکاری هستند که در آن جامعه وجود دارد. به عنوان مثال ما این را در معماری اسلامی خودمان میبینیم. پیوند میان حوزه فکری خودمان یعنی تفکرات و اندیشههای دینی و موسیقی را چگونه میبینید؟
من همواره نسبت به ظرفیت موسیقی و وضعیت آن حسرت میخورم. موسیقی کارکرد بزرگی دارد که در تکرارش دچار خستگی نمیشوید. اگر من مداوم به شما بگویم فلان کار خوب است و انجامش بده، تکرار این تأکید موجب آزردگی و واکنش مخاطب میشود اما همین فکر با موسیقی هم میتواند طرح شود و با بارها تکرار شدن نیز سبب واکنش منفی مخاطب نشده و همچنان اثرگذار باشد. با موسیقی میتوان یک پیام مهم فکری که حتی ریشه مذهبی نداشته باشد، مثل پیام مشهور آزاده بودن که امام حسین(ع) طرح میکنند را به همه انسانها نه فقط مسلمانان منتقل کرد. این پیامهای اخلاقی و انسانی برای همه ادیان چه مسیحی، چه مسلمان یا یهودی کارکرد دارد و به زبان مشترک تبدیل میشود. من همیشه حسرت خوردهام که ای کاش بهره بیشتری از موسیقی میگرفتیم و از اثرگذاری عظیم موسیقی استفاده میکردیم. ما میبینیم که مسیحیت از موسیقی برای انتقال و ارتباط با مردم استفاده فوقالعادهای کرده است. اما ما در ارتباط با موسیقی و عملکردش ضعیف و ضعیفتر شدهایم و صرفاً به کارهای سفارشی رسیدهایم. سفارشاتی که صرفاً رزومه کاری یک مدیر را پر میکند و بعد داخل کشو میرود و قابلیت ارائه ندارد؛ چرا که اصلاً ارزش ارائه کردن ندارد. گاهی نیز شاهدیم که فضای غالب بر جامعه فضایی ریاکارانه به وجود میآورد که اگر هنرمندی کار دینی با ریشه مذهبی و آیینی انجام دهد متهم به این میشود که نان به نرخ روزخور است. اما حقیقت این است که ما خیلی از موسیقی میتوانیم استفاده کنیم. استفادهای که خیلی فراتر از کلام و خیلی از هنرهای دیگر میتواند باشد و به نظر من موسیقی ظرفیتی بسیار ویژه دارد. شما میتوانید یک قطعه موسیقی را با محتوای ارزشمند به کرات به مردم ارائه دهید به گونهای که شنونده دوست داشته باشد و بارها و بارها آن را گوش دهد. یکی از افتخارات من این است که میبینم قطعه «آمدهام» اینچنین در میان مردم اشاعه پیدا کرده است. افراد از راه دور این قطعه را گوش میدهند و حس زیارت برای آنها ایجاد میشود. بارها دیدهام که زائران در ورودی صحنهای حرم مطهر پس از سلام دادن به حضرت رضا (ع) این قطعه را گوش میدهند و با آن حس میگیرند و وارد میشوند. در مکه و در مطاف بسیار آدم دیدهام که با گوشیهایشان این قطعه را گوش میدهند و یاد حضرت رضا(ع) در دلشان زنده میشود. دیگر انسان از دار دنیا چه میخواهد؟ همین قطعه نشان میدهد که ما خیلی کارها میتوانستیم بکنیم و نکردیم.
نظر شما