بازار تاجرآباد در حاشیه شرقی مشهد، یک بازار بینالمللی خودجوش و به نوعی مرکز خرید مردم حاشیه شهر است، جایی که همه مایحتاج افراد بلوچ و اتباع خارجی افغانستانی و پاکستانی را با قیمت مناسب تأمین میکند و به یک بار رفتنش میارزد و برای رونق بیشتر، نیازمند نگاه مسئولان است.
از ایستگاه نواب یا پایین خیابان سوار خط ۸۳۰ که بشوی و مسیر هم خیلی شلوغ نباشد ۳۵ دقیقه بعد در هفدهمین ایستگاه که حر ۳۵ است پیاده میشوی و آن طرف خیابان به بازار بلوچستان میرسی، فکرش را هم نمیکردی پس از ۳۵ دقیقه سفر از قلب تپنده مشهد یعنی حرم مطهر امام رضا(ع) به جایی برسی که اگر با چشمهای بسته آمده بودی باورت نمیشد مشهد باشد!
آن طرف خیابان یا بهتر است بگویم جاده مشهد- سرخس، حر ۸۲ موسوم به بازار پاکستانیها یا بلوچهاست، مردان اینجا همه لباسهای محلی بلوچی یا افغانستانی بر تن دارند و بر سرشان دستار بستهاند، زنها با لباسهای سوزندوزی و پارچههای مخصوص بلوچستان و چادرهای مخملی مشکلی و صندلهایی که خاص زنان بلوچ است ذهنت را به بلوچستان میبرد.
** تاجرآباد بازار بلوچهاست
تاجرآباد بازار بلوچهاست و اقلام موجود در آن را میتوان با بازارهای سنتی سیستان و بلوچستان مقایسه کرد. تاجرآباد مشهد در نزدیکی جاده سرخس و دقیقاً در حاشیه شهر مشهد است. این محله پر از مردم بلوچ و پاکستانی است تا آنجا که به بازار بلوچها یا پاکستان دوم و بازار دوم رسولی زاهدان هم معروف شده است. با کسبه که صحبت میکنم متوجه میشوم بسیاری از اقلام موجود در بازارهای تاجرآباد از پاکستان میآید و پرطرفدارترین محصولات تاجرآباد برای غیربومیان و گردشگران، پارچههای سوزندوزی شده نفیس و همچنین ادویههای متنوع است. اینجا یکی از مناطق حاشیه شهر است که از نظر ظاهر و فرهنگ با مشهد بسیار متفاوت است. مغازهها بافت قدیمی و حاشیهای دارند اما میتوان چیزهای باارزش و متفاوتی را پیدا کرد که در دیگر بازارهای مشهد و حتی شهرهای دیگر به راحتی پیدا نمیشود. وجه تمایز بازار تاجرآباد با همین کوچه کمعرض و طویل مشتریهای خاص است. تفاوت دیگر در تاجرآباد، فرهنگ مردم آن است. اهالی غالباً اهل سنت هستند ولی فرقههای مختلف مذهبی در آنجا با صلح و مسالمت با هم زندگی میکنند.
**بازار رنگارنگ
در دهه گذشته متأسفانه تاجرآباد به منطقه ناامنی تبدیل شده بود؛ چرا که قاچاق و مواردی از این دست در آنجا اوج گرفته بود ولی در سالهای اخیر منطقه کاملاً بازسازی شده و شهرداری توجه بیشتری به آن نشان داده است. از ابتدای خیابان حر که راه میافتی مغازههای رنگارنگی را خواهی دید که پارچهها و لباسهایشان را از در و دیوار مغازه آویزان کردهاند. این بازارها آدم را یاد بازارهای هند و پاکستان میاندازد. دکوراسیون شلوغ و گاهی درهم برهم است اما اجناس جالبی دارد. این بازار بین مردم حاشیهنشین علاوه بر لباس و پارچه به مغازههای آرایشی یا داروفروشیهایی معروف است که میتوان در آنها انواع رنگهای گیاهی برای مو، حنا، انواع قرصهای مسکن، عود و انبر، طرح حنا و اقلامی همچون سورمه، داروی شپش و انفیه را پیدا کرد. کیفیت این اقلام قابل مقایسه با نمونههای مشابه آنها در شهر و در بازارهای معمول نیست.
این حجم از شلوغی برای ساعت ۱۵ و ۳۰ یک روز سرد پاییزی برایم قابل تصور نبود، یک نفر از افراد مطلع محلی که من را در این گزارش همراهی میکند برایم از تاریخچه تاجرآباد اینطور میگوید: این بازار مرکز خرید ارزان قیمت مردم حاشیه شهر و به تاجرآباد معروف است چون در گذشته مردی به نام تاجر در اینجا ساکن بوده که وقتی مردم دیگر میخواستند در این منطقه ساکن شوند زمینها را تقسیمبندی میکرد و به آنها میفروخت و به این ترتیب نامش روی این منطقه مانده البته کار اصلی این فرد خرید و فروش پوست بوده است. اسم اصلی این منطقه کوی مهدیه است. مشتریهای این بازار بیشتر مهاجران افغانستانی و پاکستانی و از اقوام ازبک، بلوچ و پشتو هستند و ساکنان اینجا عدهای کاسب و عدهای کارگر هستند.
** غش و دغل در کار کسبه اینجا نیست
حاجمحمد حقدادی معتقد است چون قیمتهای این بازار مناسب است و کسبه منصفی دارد مردم از مناطق مختلف شهر هم برای خرید به اینجا میآیند. حضورمان با لباسهای غیرمحلی برای رهگذران و حتی کسبه تبدیل به یک علامت سؤال بزرگ شده، همه با نگاه پرسشگر بدرقهام میکنند و شاید در این فکرند که یک غریبه اینجا چه میخواهد. آقای حقدادی برایم میگوید: غش و دغل در کار کسبه اینجا نیست و اگر کالایی درجه۲ باشد هیچ وقت نمیگویند درجه یک است، همین سبب رونق بازار اینجا شده است.
همان طور که میبینید بیشتر کالاهای اینجا آرایشی و بهداشتی و لوازم عروس است که در شهر پیدا نمیشود و مردم حاشیه شهر هم چون مستقیم و غیرمستقیم فرهنگ بلوچی یا مهاجر دارند طالب این اجناس هستند که در جای دیگر هم پیدا نمیشود.
مغازههایی که پارچههای بلوچی رنگارنگ و پرزرق و برق آویزان کردهاند نظرم را جلب میکنند، بعضی مغازهها لباسهای مردانه بلوچی و افغانستانی میدوزند و نمونههای آماده را روی دیوار به نمایش گذاشتهاند. اینجا لباس ایرانی پیدا نمیشود. لباسها و پارچهها همه مطابق فرهنگ بلوچها و مهاجران غیرایرانی است؛ در واقع اینجا یکی از مراکز اصلی خرید عروس برای حاشیهنشینان است. این طور که اهالی میگویند حتی بلوچهای داخل شهر هم خریدهایشان را از اینجا انجام میدهند.
** انگار بخت ما با فرار و میهمان شدن در کشورهای دیگر گره خورده است
یکی از خیاطهای لباس مردانه، مردی جوان از مهاجران ازبک افغانستان است، از کار و بارش راضی است، خودش کارت اقامت در ایران دارد اما شاگردش با کارت آمایش در اینجا زندگی میکند. مسلم میگوید: اتباع غیرمجاز معمولاً مجبورند برای گذران زندگی کارگری کنند چون بدون مدارک اقامتی و کارت کار نمیتوانند مثل ما کسب و کاری داشته باشند. از فروش قرصهای مسکن و ماده مخدر ناس به صورت آزادانه در جلو مغازهها میپرسم، میگوید: بهداشت کاری به ما ندارد در فرهنگ ساکنان این مناطق این چیزها مرسوم است و مشکلی ندارد. او برایم شرح میدهد: زمانی که شوروی به ازبکستان حمله کرد پدربزرگهای ما به افغانستان فرار کردند و پس از آن هم تعدادی از ما به سمت ایران آمدیم و در اینجا ساکن شدیم، انگار بخت ما با فرار و میهمان شدن در کشورهای دیگر گره خورده است. برادرش همسر ایرانی دارد و میگوید: تازگیها اقدام کرده که برای فرزندانش شناسنامه ایرانی بگیرد. او در خصوص مشکلات اتباع در مشهد میگوید: برای اتباع مجاز مشکلی وجود ندارد من سالی ۲۰۰ هزار تومان برای تمدید اقامتم میدهم و از حقوق شهروندی برخوردارم و اکنون جواز کسب هم دارم.
شاگردش اما با کارت آمایش در ایران زندگی میکند و میگوید: تنها مشکل من این است که عابر بانک به ما نمیدهند. مسلم میگوید: به افرادی که سابقه حضور طولانی ۲۵ یا ۳۰ ساله در ایران دارند کارت آمایش میدهند و به کسانی که طی این چند سال غیرقانونی از مرز رد شده و به ایران آمدهاند کارت آمایش تعلق نمیگیرد و همین طور مجبورند به شکل غیرمجاز در اینجا زندگی کنند.
** اینجا با دستفروشی دلم خوش است
در گوشهای از پیادهرو کمعرض و شلوغ، مردی با لباس بلوچی و دستاری که نیمی از صورتش را با آن پوشانده ایستاده و جلویش بساطی از قرصهای مسکن، حنا و خرده ریزهایی از این قبیل است، تشخیص اینکه بلوچ است یا مهاجر افغانستانی برایم سخت است. با او همکلام میشوم، میگوید که بلوچ ایرانی است و به خاطر بیکاری به مشهد آمده است. ابوبکر میگوید: یا باید در آن منطقه میماندیم و با قاچاق سوخت و این جور چیزها زندگی را میگذراندیم یا زن و بچهمان گرسنه میماندند. خسته شدم از قاچاق و به مشهد آمدم، حالا اینجا با دستفروشی دلم خوش است حداقل نان قاچاق سر سفره زن و بچهام نمیبرم. الان هشت سال است که اینجا هستم و از همین راه نان ۹ بچهام را تأمین میکنم.
جلو بعضی مغازهها، جاروهایی میبینم شبیه چیزی که دست پاکبانها دیدهام، فقط بدون دسته چوبی بلند؛ میگویند این جارو مخصوص بلوچهاست و از سیستان و بلوچستان میآید و زنان بلوچ اینجا برای خانه جارو کردن از آنها استفاده میکنند.
به سوپرمارکتی میرسم که صاحبش یک ایرانی است، خودش میخندد و میگوید: مشهد نبود ما بودیم و بعداً توضیح میدهد پدربزرگش از نخستین ساکنان این منطقه بوده است.
**امنیت اینجا تأمین نیست
او که از شرایط بازار و حضور اتباع غیرمجاز خیلی راضی نیست، میگوید: همهاش مشکل است از کجایش برایتان بگویم؟ از جنگ و جدالش بگویم یا درگیریهای گاه و بیگاهش؟ از فرهنگش بگویم یا آداب و رسومی که رنگ و بویی از مشهد ندارد؟ امنیت اینجا ضعیف و سرقتها زیاد است. حدود ۳۰-۲۰ سال پیش شبها مأمور نیروی انتظامی در محله گشت میزد و امنیت منطقه تأمین بود اما حالا از این خبرها نیست. مسبب این ناامنیها مهاجران غیرقانونی هستند که هیچ کار و کاسبی ندارند یا باید کارتن و زباله جمع کنند یا اگر کفاف خرجها و اعتیادشان را نداد دست به سرقت میزنند، اتباع مجاز مشکلی ندارند و در کنار ما زندگی میکنند. مرد بلوچی که برای خرید به بازار آمده و شاهد مکالمه من با فروشنده است، میگوید: فکر میکنید اگر شرایط کار در سیستان و بلوچستان فراهم باشد به اینجا میآییم؟ هر کس در شهر و دیار خودش آرامش بیشتری دارد اما وقتی اوضاع کاسبی آنجا بد است و خشکسالی امکان کشاورزی را از ما گرفته فقط دو راه داریم؛ یا بمانیم و با قاچاق شکم زن و بچه را سیر کنیم یا به مشهد بیاییم، وقتی هم به اینجا میآییم و میبینیم اوضاع از آنجا بهتر است به بقیه طایفه هم میگوییم تا بیایند و از آن شرایط نجات پیدا کنند.
** بازار رسولی دوم زاهدان
حاجآقا حقدادی میگوید: حر ۸۲ نیازمند ساماندهی است، این شلوغی نشاندهنده استقبال خوب مردم از این بازار است چون ارزانقیمت است اما اگر رسیدگی شود و در بحث معابر و موضوعات شهرسازی توسعه پیدا کند و امنیت بهتر شود، سبب جذب سرمایهگذاران به این منطقه و در نتیجه رونق زندگی مردم میشود. این منطقه میتواند به عنوان یک قطب تجاری مطرح شود اما مورد بیتوجهی قرار گرفته است. فروشنده ایرانی توضیح میدهد: پیشتر که کرونا نبود زائران هندی و پاکستانی هم به اینجا میآمدند، الان از گرگان و تهران و حتی خود مسافران زاهدانی هم برای خرید به اینجا میآیند چون معتقدند در اینجا اجناس ارزانتر است. این بازار را بازار رسولی دوم زاهدان میدانند.
مسیرم را به سمت انتهای بازار ادامه میدهم، یکی دو مغازه لوازمی مثل سشوار، ریشتراش و اتوی نو دارند که به گفته مشتریها خیلی ارزانتر از جاهای دیگر است. در ادامه با زنان بلوچی همکلام میشوم که از مازندران به مشهد مهاجرت کردهاند و در حاشیه شهر ساکن شدهاند و برای خرید به تاجرآباد میآیند. علی گزمه خودش اصالتاً سیستانی و عضو شورای محله شهید باهنر است، او برایم توضیح میدهد: پیشتر ساکنان این منطقه همه ایرانیها بودند که با افزایش جمعیت مهاجران بلوچ و خارجی، از این محل به مناطق دیگر کوچ کردند. اکنون امنیت بازارچه نسبت به دو سال گذشته خیلی بهتر شده پیشتر از همین مغازهها باجگیری میشد؛ اتباع غیرمجاز افغانستانی کارهایی مانند سرقت، زورگیری و آدمربایی انجام میدادند که الان حدود دو سالی است با کمک نهادهای امنیتی شرایط خیلی بهتر شده است.
یکی از کسبه، چند سالی است از زاهدان به مشهد آمده و در مغازهاش انواع پارچههای چادر مشکی با قیمتی غیرقابل مقایسه با داخل شهر دارد، از کار و کاسبی راضی است و میگوید: روزهای عیدهایی مانند فطر و قربان اوج شلوغی این بازار است. در آخر بازارچه، مغازههایی است که مرغ زنده را ذبح میکنند، اهالی میگویند با وجودی که بهداشت چند بار اقدام به پلمب کرده اما کارشان را همچنان انجام میدهند و در خانههایشان این کار را میکنند چون این فرهنگ اهل تسنن است که مرغ را از بازار نمیخرند و خودشان باید ذبح کنند.
ساعت ۱۶ و ۴۰ دقیقه است، هوا هنوز روشن است و خورشید مثل تکهای مس گداخته در افق دیده میشود که صدای اذان اهل سنت از منارههای مسجدشان بلند میشود. مغازهدارها دست از کار میکشند و به سمت مسجد راه میافتند، کار من تقریباً تمام است، حالا حاشیه شهر برایم فقط معضل و مشکل نیست، گردش امروز در این بازار به من ثابت کرد حاشیه شهر در کنار همه مشکلات، فرصتهایی هم دارد مثل همین بازار بینالمللی که از آن غافل بودهایم، اینجا در صورت ساماندهی و توجه مسئولان میتواند تبدیل به یکی از اماکن گردشگری مشهد شود.
نظر شما