از «لاکپشت فیلی» گرفته تا «شبی که جرواسک نخواند» و «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» و «امپراتور کوتوله سرزمین لیلی پوتها» و... رمانهای زیبا و تأثیرگذاری که ساعتهای ارزشمندی را با خواندنشان زندگی کردم. به نظر من ویژگیهای خاصی در آثار خانیان نهفته است که او را از خیلی از نویسندگان متمایز میکند. بد نیست به چند مورد از این ویژگیها اشاره کنیم.
نخستین ویژگی، معانی پنهانی است که در لایههای زیرین آثار او نهفته است، به نوعی که با هر بار خواندنشان میتوانید به کشف مفاهیم و معناهای جدیدی دست پیدا کنید. همان که از آن به عنوان چند معنایی یاد میکنند و در رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» به شکل هنرمندانهای برجسته است.
یونس پسر نوجوان و خاصی که با همه فرق دارد و دنیا را متفاوت از دیگران میبیند و در پی ماجرایی که در آوارهگی برایش پیش میآید به عشقی زمینی دست مییابد، اما او با دیگران متفاوت است و این پایانی نیست که در پیاش است. او که با آینه روبه رو شده و به خودآگاهی رسیده، در پایان عشق زمینی را به عشق آسمانی پیوند میدهد و از شکم دنیا که به عقیده خودش ماهی بزرگی است که انسانها را بلعیده، رها و آزاد میشود و مرگ او را چنین بیان میکنند: «یونس از شکم ماهی بیرون پرید» که البته تلمیحی بسیار زیبا به داستان زندگی یونس پیامبر دارد. این اثر در ظاهر روایتی از آوارگی ساکنان شهرهای جنوبی کشور در پی حمله عراق به ایران و روایت زندگی و مشکلات و عشق آنهاست، اما در لایههای پنهانش به نوعی سیر و سلوکی عرفانی را به تصویر میکشد، سفری که پایانش پیوستن به معشوق آسمانی است.
دنیای داستانی خانیان، دنیایی موهوم و پیچیده است که مخاطب را به کنکاش و جستوجو دعوت میکند و به نوعی او را به عمق متن میکشاند. شیوه روایت موازی که در بسیاری از آثار خانیان شاهدش هستیم، این وهم و چند معنایی آثار را تقویت میکند.
دومین ویژگی، ارتباط بینامتنی خوبی است که رمانهای او با آثار نویسندگان دیگر ایجاد میکند که این به نوعی به چند لایه شدن آثارش هم کمک شایانی کرده است. از ردپای «شازده کوچولو» اگزوپری در «قلب زیبای بابور» گرفته تا نام شخصیتهای آثار پرماجرای ژولورن در رمان «گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکه جزیره رنگها» و همینطور یادآوری داستان گالیورغول در «امپراتور کوتوله سرزمین لیلیپوتها».
ویژگی سومی که آثار خانیان را خاص و منحصربهفرد میکند، انتخاب شخصیتهای خاص است، شخصیتهایی که شبیه هیچکسی نیستند. تازه، نو و پر از رمز و راز و شگفتیاند. شخصیتهایی که آگاه و آشنا با مفاهیم و علوم مختلف هستند و در جایجای رمان این هنرشان را به رخ خواننده میکشانند که صدالبته این از توانایی و آگاهی نویسندهای برمیآید که آشنایی خوبی در حیطه علوم و هنرهای مختلف دارد، از ریاضیات و مثلثات گرفته تا فیزیک و موسیقی و... .
ویژگی چهارم، سلیقه خوب خانیان در انتخاب اسامی آثارش است. اسامی جذاب و پرکششی که نمیشود به راحتی از کنارشان گذشت، مانند«یک جعبه پیتزا برای ذوزنقه کباب شده» یا «گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکه جزیره رنگها» و... و همینطور اسامی خاص شخصیتها مانند تقابل نام ماهی و صیاد برای دو شخصیت انسانی مکمل هم در رمان «قلب زیبای بابور». صیادی که گرفتار عشق ماهی و در پی صید اوست... .
از همه اینها بگذریم شاید برجستهترین امتیاز خانیان را باید آشنایی خوبش با مخاطب دانست. نویسندهای که مخاطبش را خوب میشناسد و با تفکرات، نیازها و علایق او آشناست و سعی دارد در دنیای او قدم و قلم بزند نه در دنیای خاطرات کودکی و نوجوانی خودش. همین ویژگی موجب شده اغلب رمانهای خانیان با دنیای امروز نوجوانان و سبک زندگی آنها نزدیک باشد و آثارش برای نوجوان امروز ملموس و پذیرفته باشد.
صحبت درباره نامزدی جمشید خانیان برای جایزه بزرگ هانسکریستیناندرسن بود، نویسندهای که چنین ویژگیهای برجستهای در آثارش مشهود و دارای ویژگیهای بارز نوشتن در سبک مدرن است و بیشک شایسته این نام و این جایگاه است؛ چرا که او ویژگیهایی که یک نویسنده نوجوان باید داشته باشد را داراست. امیدوارم نوجوانان ما بیشتر با آثار ایشان آشنا شوند و فرصت تفکر و تأمل در دنیای زیبای داستانهای او را کسب کنند.
نظر شما