نوجوانان و جوانان دهه 60 نام حجت الاسلام راستگو را با برنامه تلویزیونی « بازی با کلمات » که 15 سال جزو اولین برنامههای تلویزیونی بود، میشناسند.
وی حکایتها و داستانهای دینی را با حرکات نمایشی، شعر و البته با تخته سیاه و گچ معروفش جذاب و شنیدنی میکرد، گفت و گوی ما با ایشان بهانهای است برای آشنایی بیشتر با ایشان و آغاز این گونه کار .
*آقای راستگو، روزهای کودکی تان چگونه گذشته است؟ از اولین معلمانتان برایمان بگویید.
- در مرحله اول معلمان من پدر و مادرم بودند. مادرم با اینکه سواد نداشت، اما منش اخلاقی او برایم بهترین درس بود. پدرم هم امام جماعت مسجد محله در روستای سعدآباد از توابع مشهد بود. دوران ابتدایی را در مدرسهای در همان روستا گذراندم اما چون این مدرسه مختلط بود و معلمان مرد و زن در آنجا بودند، از پدرم خواهش کردم نامم را در مدرسهای در شهر بنویسد. ایشان هم نام من را در مدرسه کاظمیه مشهد که زیر نظر مرحوم حاج آقای عابدزاده اداره میشد، نوشت. در آنجا با حجت الاسلام و المسلمین رحمت که آن موقع معلم کلاس پنجم ابتدایی بودند و حاج آقای فدایی ؛ معلم کلاس ششم، آشنا شدم. این دو تأثیر زیادی در کار من داشتند، به طوری که وقتی مدرسه تمام میشد، مینشستم و از آنها درباره زمین و آسمان و ... میپرسیدم.
شیوه تدریس تان در «بازی با کلمات» را چگونه شروع کردید؟
- از قم که به مشهد میآمدم، به مدرسه رضویه میرفتم .این مدرسه از جمله مدارس ملی و یا به تعبیر امروزیها غیرانتفاعی بود. مدرسهای که حاج آقای رحمت به اتفاق مرحوم فرشتیان تأسیس کرده بود. در این مدرسه برای بچهها برنامه اجرا میکردم.در یکی از روزهای جمعه در مسجد موسی بن جعفر(ع) در چهارراه خواجه ربیع برای بچهها دعای ندبه تدارک دیده بودند. من هم تنها به قصد شرکت در دعا آنجا رفتم.کمیقبل از اتمام دعا، به من گفتند که باید برنامه اجرا کنید.آن موقع شاید تنها هفت برنامه به این شکل برای بچهها اجرا کرده بودم، به همین دلیل شوکی برایم ایجاد شد و متوسل به حضرت صدیقه طاهره ( س ) شدم و از ایشان خواستم کمک کند تا برنامه خوبی برای آنها اجرا کنم.تخته سیاهی آوردند.روی آن واژه «کتاب» و چند «م» هم به صورت عمودی در سمت چپ آن نوشتم.بچهها گفتند کتاب را بخوانیم.بفهمیم. به دیگران بیاموزیم، عمل کنیم، بعد با خودم گفتم حالا چه کنم.یکباره به نقطههای کتاب نگاه کردم با خودم گفتم، اگر نقطههای آنرا بردارم میشود کباب. بعد گفتند : کباب را بخوریم . گفتم، باید به دیگران هم بدهیم. باید حلال باشد .بعد متوجه شدم اگر آخر الف و ب را به هم متصل کنم، شبیه کبک میشود.یک سرکش برای آن گذاشتم و ب آن را حذف کردم تبدیل به کبک شد.بعد کلمات دیگری مثل کیک، کتک، کمک و کلک اضافه شد و همین موضوع آغاز برنامه دامنه دار «بازی با کلمات» شد.برنامههای بعدی که در تلویزیون اجرا کردم، آنقدر مسلط شده بودم که حتی واژه بدون مطلب آن را مینوشتم. مثلاً مینوشتم ل، قال، مال، حمال، جمال، کمال، با کمال، بیکمال و به خاطر داشتم که مثلا حماله الحطب را که در قرآن به آن اشاره شده، چگونه باید برای بچهها تفهیم کنم.
همان موقع به تلویزیون رفتید؟
- نه. رفتن به تلویزیون مربوط به پس از انقلاب و این کارها مربوط به قبل از انقلاب بود. قبل از انقلاب 15 برنامه و پس از انقلاب حدود 10 تا 15 سال برای بچهها به صورت غیر تکراری اجرا کردم. زمانی که وارد تلویزیون شدم، قطب زاده رئیس رادیو و تلویزیون بود و من آن موقع در قم بودم.با سر و وضعی خاک آلود، لباسهای کثیف و ژولیده نزد قطب زاده رفتم. نگاهی به من کرد و گفت، تو در رادیو برنامه اجرا کنی، بهتر است، چون قیافه ات را نمیبینند. خیلی به من برخورد. گفتم من میتوانم برنامه رادیویی اجرا کنم. کارم با تابلو و با حضور بچه هاست. گفت، نمونهای از کارهایت را بیاور. نمونه کاری در حسینیه شهید محلاتی تهران داشتم.نوار ویدیویی آن را پیدا کردم، اما من روستایی نمیدانستم نوار ویدیویی چه ویژگی هایی دارد.آنها روی نوار چیز دیگری ضبط کرده بودند.وقتی دیدم تا آخر نوار چیزی ضبط نشده، به فردی که آنجا بود گفتم که آنطرف نوار را بگذار. خندید و گفت، نوار ویدیو که آنور ندارد.خلاصه به قطب زاده گفتم، حاضرم در حضور هر کارشناسی که بخواهید یک برنامه اجرا کنم .گفت قبول دارم، اما با لباس روحانی اجرا نکن.پرسیدم چرا. جوابی نداد. خودم هم دیدم ایرادی ندارد که در اوایل کار با لباس روحانی برنامه را اجرا نکنم.آن موقع دو شبکه هم بیشتر نبود و هر دو شبکه هم برنامه هایی با حضور روحانیون داشت و همین موضوع برای مردم ایجاد خستگی میکرد.خوشبختانه پس از آنکه متوجه موفقیت برنامه شدم، با لباس روحانیت برنامه اجرا کردم، خیلیها میگفتند که راستگو هم فرصت طلب است و وقتی دید حکومت دست روحانیون افتاده رفت و آخوند شد.
عدهای معتقدند که این شکل کار کردن وجهه روحانیت را زیر سؤال میبرد و از موفقیت آنها کم میکند...
- قبلاً این فکر وجود داشت، اما دیگر نیست. عدهای میگفتند، این حرکتها شأن روحانیت را پایین میآورد. همانها بعدها وقتی دیدند برنامه حالت مسخره ندارد، تشکر کردند و گفتند که ما در نمازهایمان هم برایت دعا میکنیم. حتی مراجع بزرگوار تقلید هم از این کار تقدیر میکردند.حتی یکی از این عزیزان گفتند که شما قهرمان کار تربیت کودک و نوجوان هستید.
خداوند در قرآن کریم میفرماید : ما هر پیغمبری را که فرستاده ایم به زبان قومشان فرستادیم.زبان کودک و نوجوان را باید به همان زبان صحبت کرد. من نمیتوانم با الفاظ حوزه علمیه با بچهها صحبت کنم.
نظر شما