در این برنامه هر روز شاهد اجرای برنامهها و گفتوگوهای فرهنگی و هنری در رشتههای مختلف هنری و فرهنگی هستیم.
به همین بهانه با ابوطالب مظفری، شاعر و نویسنده مهاجر افغانستانی، درباره این برنامه و چالشها، فرصتها و ظرفیتهای روابط دو ملت گفتوگو کردیم که میخوانید.
نسلی همچون شما، استاد محمدکاظم کاظمی و بعضی بزرگان دیگر مانند مرحوم استاد زریاب، سه دهه گذشته تلاش کردند تا موانع ارتباطاتی بین دو ملت ایران و افغانستان را بردارند. به نظر شما تأثیر برگزاری این نوع برنامهها در بهتر شدن روابط و رفع موانع چقدر و چگونه است؟
ما میتوانستیم بیش از اینها به هم نزدیک باشیم. چون اشتراکات فرهنگی گذشته و گفتوگوهایی که بین نخبگان فرهنگی ما بوده بسیار بیشتر از آن چیزی بوده که در جامعه نمود داشته است. واقعیت این است که تلاشهای ما در سطح اجتماعی و روابط سیاسی چندان موفقیت نداشته و بین ذهنیت و عینیت ما هنوز فاصله وجود دارد. یعنی ذهنیت فرهنگیان طوری بوده و عینیت زندگی اجتماعی جامعه مهاجر طور دیگر بوده است. ما انتظار داشتیم وضعیت از این نیز بسیار بهتر باشد و ذهنیتها از مرحله شعار به مرحله عمل نزدیک شوند، با این همه قبول دارم که نسبت به دو دهه گذشته شرایط بسیار مساعدتری داریم. وضعیت خیلی خوب شده اما طبق انتظارات پیش نرفته است. اینها هم دلایل مخصوص به خودشان را دارد. اما به هر حال دو کشور ایران و افغانستان درگیر مشکلاتی هستند و همین روند را با کندی مواجه میکند. ولی باید قبول کنیم کشوری که ۳ یا ۴ میلیون مهاجر دارد باید برنامههای جدیتری برای رسیدگی به وضع آنها داشته باشد.
متأسفانه فرهنگ در کشور من و شما امری حاشیهای است؛ یعنی هر چند ما شاعران و نویسندگان تلاش کنیم، باز هم حرفمان در حاشیه قرار میگیرد. ما باید نیازهایمان را به رسمیت بشناسیم و به مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هم توجه داشته باشیم. مثلاً یکی از نیازهای ما در این شرایط که هر دو کشور در محاصره و فشار اقتصادی هستند، گسترش همین بازارچههای مرزی است که تأثیر زیادی بر روابط فرهنگی و اجتماعی ما هم خواهد گذاشت. اگر برای فرهنگسازی مقدمهسازی سیاسی و اجتماعی نشود و به مسائل و مشکلات اجتماعی مهاجران به صورت جدیتر پرداخته نشود، تلاشها ثمری نخواهد داشت و ما باز هم دچار اختلاف میشویم. چون آنچه در چشم مردم است همین مسائل است. مردم عادی که از ارتباطات و همدلیهای استاد کاظمی و محمدحسین جعفریان خبر ندارند. آنها به مسائل و مشکلات خودشان نگاه میکنند. همدلی در بین این نخبگان ما وجود دارد ولی این همدلیها در بین توده مردم منتشر نشده است. کارهایی از این قبیل سالهاست که اتفاق میافتد.
به هر حال مردم باید در جریان کارهای فرهنگی قرار بگیرند.
بله ما پیش از این فعالیتهای فرهنگی دیگری هم داشتیم که البته از دو چیز متأثر بودهاند؛ اولاً این برنامهها مقطعی بوده و به فراموشی سپرده میشده است و تصور عامه این بوده که اینها سیاستهایی است که دولتها انجام میدهند. ما باید این احساس را به مردم بدهیم که اینها فقط متأثر از یک امر سیاسی نیست و این اتفاقها بسیار عمیقتر از یک فعالیت سیاسی است. مردم باید بدانند که این فعالیتها نتیجه یک کار فرهنگی بوده و نتیجه همنشینی مهاجران و نخبگان ایرانی در شهرهای ایران بوده است. شما میبینید در بین شهرهایی که مهاجرنشیناند و میان شهرهایی که ورود مهاجر به آنجا ممنوع است، ذهنیت مردم نسبت به همدیگر فرق میکند. در شهرهایی که مهاجرنشین هستند ذهنیت و روابط خیلی بهتر و مساعدتر است. خب چرا دولتمردان ما این واقعیت را جدی نمیگیرند؟ همین همنشینیها تأثیرهای بسیار مثبتی بین مردم دو کشور داشته و باید سعی کنیم موانع را برطرف کنیم وگرنه فعالیتهای فرهنگی در نهایت تأثیر بسیار کمی خواهند داشت و مشکلات جامعه مهاجر به قوت خود باقی میماند.
البته در همین سالها هم اتفاقهای مبارک بسیاری رقم خورده است، مثلاً سالهای گذشته جامعه مهاجر بیشتر در حوزه ادبیات فعالیت داشتند، ولی حالا در حوزههای دیگر هم فعالیت جدی و مؤثری دارند.
بله. در صحبت من نفی تلاشهای گذشته نبود. همان طور که گفتم فرهنگ اصل است و همه اتفاقها از دل فرهنگ رقم میخورد، ولی من از همین صحبت شما نتیجهای بگیرم. ادبیات کممصرفترین و کمخرجترین حوزه فرهنگ است، به خاطر اینکه شاعر در خلوت خودش شعر میگوید و تولید شعر و عرضه آن چندان هزینه ندارد. اما شما یک حوزه دیگر مثل سینما یا هنرهای تجسمی یا موسیقی و نقاشی را فرض کنید که نیاز به پشتوانه و هزینه دارد. همان طور که شما گفتید در ایران ظرفیتهای بسیار زیادی در بین مهاجران ما بروز کرده که اینها در حوزههای مختلف کار میکنند. مثلاً درباره اصفهان، در سالهای اخیر هنر مینیاتور اصفهان در حال نابودی بود که توسط مهاجران دوباره زنده شده است. ما در اصفهان گروههای کاشیکاری، مینیاتور، اشیای تزئینی و هنرهای دستساز داریم که بسیار جدی در حال فعالیتاند. همچنین در حوزه خطاطی استادان بسیار برجستهای در اصفهان و ایران داریم که واقعاً در تراز اول هستند. اما اینها نیاز به زمینه و برقراری نمایشگاههای مختلف و مشترک دارد که نیازمند حمایت هستند. وقتی میگویم مسائل عینیتر مثل سیاست و اجتماع و قوانین مهم است، به این خاطر است که اینها تأثیر خودش را در فرهنگ نشان میدهد. فرهنگ نمیتواند بدون اینها قوام داشته باشد. فرهنگ یک امر مصرفی است. یعنی چیزی نیست که خود هنرمند بتواند به تنهایی خودش را سرپا نگه دارد. این است که من میگویم ما به فرهنگ نیاز داریم، اما فرهنگ هم به اقتصاد و مجوز و حمایت نیاز دارد. تا حالا این اتفاقها نیفتاده است.
در این موقعیت اگر شما نقاشان و نمایشگاههای ما را دنبال کنید میبینید هنرمندان ما با مشکلات زیادی درگیر هستند. مثلاً در حین برگزاری نمایشگاه به یکباره مجوز آنها لغو میشود، یا مثلاً رفت و آمد بین شهرها برای هنرمندان ما سخت است. یکی از اتفاقهای خوبی که در بین مهاجران رقم خورده این است که آنها از حوزه ادبیات که مقداری به خود متکی است بیرون شدهاند و حالا وارد حوزههای مختلف هنری و فرهنگی شدهاند که نیاز به حمایت بیشتری دارد. یک بار طرحی در شهرداری تهران مطرح شده بود که از این چند هزار فرهنگسرایی که در ایران وجود دارد تعدادی را در اختیار مهاجران قرار بدهند. بسیاری از این فرهنگسراها مخاطبی هم ندارند و بیش از حد نیاز هستند ولی هنوز چنین زمینهای فراهم نشده که مهاجران در جایی که مهاجرنشین است یک فرهنگسرا مختص خودشان داشته باشند تا بتوانند نیازهای مختلف هنری خودشان را از طریق آن رفع کنند و مجبور نباشند در گوشه خرابه یک شهر نمایشگاه هنری برای خودشان برگزار کنند.
گفتید بعضی از حوزههای فرهنگ و هنری دیگر از ادبیات جلوتر هستند. چطور این اتفاق افتاده است؟
خب سلیقههای نسلهای مختلف در زمانهای مختلف متفاوت است. مثلاً ما در دورهای توجه به ادبیات را داشتیم که بیشتر به خاطر سهولت فعالیت در آن بود ولی نسل جوان مهاجر در این سالها پیشرفت کرده و وارد ساحتهای جدیدی شده است. میدانید که شعر و ادبیات یک امر بسیار انتزاعی است و نمود چندانی در کلیت جامعه ندارد. نسل جوان ما نسلی است که تنها به این هنر اکتفا نکرده است. آنها حس کردهاند که میتوانند در زمینههای غنیتر و جدیتر دیگر هم فعالیت کنند. بنابراین این حرکت از دو دهه پیش در حوزه نقاشی، گرافیک، هنرهای تجسمی و غیره شروع شد و کماکان در حال گسترش است. در منطقه گلشهر مشهد گروههای زیادی، یعنی بیش از چند صد نفر در حوزههای مختلف فرهنگی و هنری آموزش دیدهاند و به مرحله استادی هم رسیدهاند. مثلاً ما طراح کتاب کودکی را داریم که خیلی از کتابهای کودک و نوجوان مشهد را ایشان انجام میدهد. خطاطانی در تهران و اصفهان داریم که به مرحله استادی رسیدهاند چون زمینههای فعالیت در این رشتهها عامتر است، مهاجر راحتتر میتواند در آنها فعالیت کند.
چنان که همه نمیتوانند در حوزه شعر فعالیت کنند. نکته دوم اینکه حوزه شعر و ادبیات حوزه اقتصادی نیست و درآمدی برای کسی ندارد، ولی اگر شما در هنر گرافیک، تجسمی، نقاشی و غیره کار کنید تا حدودی به درآمد هم میرسید. به همین خاطر طیف گستردهای از نسل جوان به این سمت گرایش پیدا کردهاند. در همین دفتر دری و پارسیزبانان ممکن است هر سال یکی دو استعداد در زمینه شعر جذب شود، ولی جلسات موسیقی و نقاشی و هنرهای دیگر خیلی پرطرفدار است و جوانان میل زیادی به این حوزهها دارند. امیدوارم با تسهیل روابط و مشکلات جامعه مهاجر شاهد موفقیتهای بیشتر و فعالیت راحتتری از سمت این هنرمندان و نخبگان باشیم.
نظر شما