تحولات لبنان و فلسطین

هر روز اتفاق نمی‌افتد، آخرین وداع یک ملت با قهرمانش. سال‌های سال طول کشید که قهرمانِ محبوب این ملت شود. در آخرین دیدار، هر کس دوست داشت، قطره‌ای از بدرقه باشکوه او و همرزمان شهیدش باشد. همه سر قرار آمده بودند، ساعت‌ها پیش از آمدنش.

یک «قهرمان» در هزار قاب

اما ثبت این روز تاریخی هم سهمی از ادای دِین به قهرمان بود. از اولین لحظه ورودش به شهر تا پاسی از شب و آخرین طواف دور حرم. هر عکاس، گوشه‌ای از این حضور عاشقانه را به تصویر کشید و ماندگار کرد. در اولین سالگرد شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، روایت آخرین زیارت سردار و همرزمان شهیدش را بر دستان مردم عزادار مشهد، از زبان چند تن از عکاسان خبری آن تاریخ به‌یاد ماندنی می‌شنویم:

 

یک چشم اشک و یک چشم خون

روایت از فرودگاه آغاز ‌شد، جایی که عکاسان در کنار آحاد مردم سوگوار، بی‌صبرانه چشم انتظار رسیدن پرواز سردار و یارانش بودند. محمدحسن صلواتی دبیر عکس روزنامه شهرآرا به همراه چند تن دیگر از عکاسان خبری مشهد به هر سختی که بود، مجوز ورود به باند فرودگاه را گرفتند. صلواتی بیش از دو ساعت، پشت شیشه‌های بخش تشریفات فرودگاه، روی پایش بند نبود که چه ساعتی پرواز می‌نشیند. در کنار او و همکارانش، جمعی از خانواده‌های معظم شهدا و نیروهای سپاه هم برای استقبال از پیکر شهدا در فرودگاه حضور داشتند.

با نشستن پرواز ماهان، انتظارها به پایان رسید. نردبان سایه‌بان‌داری برای پایین آوردن پیکرها، کنار هواپیما مستقر شد و پیکرهای مطهر یکی‌یکی رخ نمودند. او این لحظات سنگین و سخت را این طور بازگو می‌کند: پس از پایین آمدن چند پیکر، بالاخره پیکر شهید سلیمانی هم بر دستان حاملان پیکرها از هواپیما بیرون آمد. در آن لحظات جانکاه، با یک چشم، این عکس را از آن لحظه به‌یاد ماندنی ثبت می‌کردم و با چشمی اشک می‌ریختم. بعدها با خودم فکر می‌کردم، اگر عکاس نبودم، من هم دوست داشتم دستم را به پیکر سردار برسانم.

او تعریف می‌کند، از کادر پرواز گرفته تا خانواده‌های شهدا و هر کسی که به هر دلیلی در فرودگاه حضور داشت، با چشمانی اشک بار، صحنه‌های فرود سردار دلها را با دوربین تلفن همراهش ثبت و ضبط می‌کرد. خیلی زود، پیکرها با انتقال به خودرویی از محوطه فرودگاه خارج و به سمت بلوار امام رضا(ع) راهی شد.

این عکاس خبری مثل هم‌صنفان خود، از عبارتی مشابه برای توصیف حضور پرشور عزاداران استفاده می‌کند: «سال‌هاست که در راهپیمایی‌ها و تشییع پیکر شخصیت‌ها و شهدا عکاسی می‌کنم ولی تا آن روز تاریخی، چنین سیل جمعیتی را یک‌جا برای تشییع چند پیکر ندیده بودم. بهت‌آور بود».  

 

قیامتی از مشتاقان

بالاخره لحظه وصال رسید. با ورود پیکرها به خیابان امام رضا(ع) از میدان ۱۵ خرداد تا قلب حرم مطهر ثامن الحجج(ع) مملو از جمعیت شده بود، سیل خروشان عزاداران به خودرو حامل پیکرها هجوم آوردند. محسن بخشنده دبیر عکس خبرگزاری ایرنا که یکی از تصویرگران آن روز ماندگار بود، آن لحظات باورنکردنی را اینطور توصیف می‌کند: در طول ۱۶ سال کارم، مراسم تشییع بزرگانی چون شهید شوشتری، شهدای غواص و ... را با جمعیت زیاد دیده و عکاسی کرده بودم و از طرفی، عکس‌های ازدحام تشییع‌کنندگان اهوازی، صبح آن روز را هم دیده بودم و توقع یک تشییع متفاوت را داشتم ولی با همه این حرف‌ها، تصور حضور و تشییع این‌چنینی را هم نمی‌کردم. وقتی به میدان ۱۵ خرداد رسیدم و دیدم هیچ‌طوری امکان عبور کردن از میان انبوه مردم را برای عکاسی ندارم، فورا خودم را از چند کوچه موازی به پشت خودرو حمل پیکرها رساندم.

او به اینجای حرفش که می‌رسد، برای تشریح بهتر اوضاع، اشاره‌ای به یکی از تعابیر دینی می‌کند و ادامه می‌دهد: چندین بار پای منابر وعظ علما، توصیفی از روز قیامت را شنیده بودم که می‌گفتند؛ «در این روز آن‌قدر جمعیت زیاد و فشرده است که پای انسان به زمین نمی‌رسد و با موج خوردن انبوه آدم‌ها به این‌سور و آن‌سو می‌رود». وقتی به پشت سر جمعیت و خودروی حمل پیکرها رسیدم، آن وصف روز قیامت کاملاً برایم معنی پیدا کرد. پس از ساعتی، همین‌که موج جمعیت به یک تقاطع خلوت‌تر رسید، خودم را از بین مردم بیرون انداختم که واقعاً دیگر امکان نفس کشیدن نداشتم. بعد برای تسلط بیشتر در عکس‌برداری، با هر مکافاتی شده به بالای یک هتل مشرف به میدان بیت‌المقدس رفتم.

این عکاس خبری اضافه می‌کند: به جرئت می‌گویم که در طول عمر حرفه‌ایم با پوشش تصویری ۵ هزار برنامه خبری، سخت‌ترین و عجیب‌ترین رویدادی که عکاسی کردم، روز تشییع پیکر شهدای مقاومت بود. با دیدن جمعیت میلیونی از بالا، خستگی و درماندگی و اینکه تا چند لحظه پیش، چیزی به از دست دادن جانم نمانده بود، از یادم رفت و ناخوآگاه فریاد زدم: «ای والله به این مردم».

 

آسمانی پر از ستاره

حالا دیگر هوا تاریک شده و موج جمعیت در میدان بسیج منتظر در آغوش کشیدن پیکرهایی بود که کمی عقب‌تر در حال تشییع بر دستان مردم بود. وحید بیات دبیر عکس خبرگزاری دانشجو همراه گروهی از عکاسان خود را به هر شکل ممکن به محل تشییع رساند و وقتی دیدند از لابه‌لای مردم، کار چندانی از دست‌شان ساخته نیست، از بلندای یک برج در پی انجام وظیفه برآمد. به هر سختی شده، خود را به بالای هتل قصر رساند و ماجرای دیده‌ها و شنیده‌هایش را برایمان روایت می‌کند: به‌قدری فشار جمعیت زیاد بود که یکی از دوستان عکاسم از یک بلندی افتاد و چند دنده همکار دیگرم شکست. پس از گرفتن چند عکس، دم غروب بود که به‌سختی خودم را به میدان بسیج رساندم و حوالی ساعت ۱۸، وقتی حاج آقای واعظی بر بلندی خوردویی خطاب به جمع عزاداران گفت که «بیایید با روشن کردن چراغ‌ گوشی‌هایتان سردار را بدرقه کنید»، این عکس را از آن صحنه دیدنی ثبت کردم.

او تاکید می‌کند: هر چند آن روز حدود ۱۵۰۰ عکس گرفتم و جالب است که پیکر شهدا هم در این عکس نیست، ولی از بین آن‌همه قاب، به‌خاطر دلی بودن این تصویر، همان شب به وسعت زیادی منتشر شد و مورد پسند قرار گرفت. یکی از دوستانم با اشتراک این قاب در فضای مجازی، بر آن عنوان «کهکشان راه سلیمانی» گذاشت.  

 

دل ایران در حرم

بعد از ساعت‌ها، فراز و فرود، پیکرها به صحن جامع حرم مطهر حضرت رضا(ع) رسید. سردار و یاران شهیدش در پیشانی صحن جامع جای گرفتند و خیل زائران بر گرد اَبدان مطهر شهدا نشسته و ایستاده بودند. مسعود نوذری عکاس آستان قدس رضوی در میان سیل جمعیت، مأمور ثبت لحظات تکرارنشدنی وصال یک ملت با سربازش بود. چندین و چند عکس می‌گیرد که از آن میان، این تصویر به گستره صحن جامع، گویای آن اوضاع و احوال است.

نوذری در این باره می‌گوید: همه آمده بودند. اقشار مختلف مردم با لباس‌ها و اهلیت‌های مختلف از نقطه‌نقطه ایران. هر کس به شکلی با قهرمانش خداحافظی کرد؛ یکی عکسی از سردار در دست داشت، دیگری آخرین عکس‌ها را از زیارت واپسین سردار می‌گرفت، شماری از جمعیت دست به دعا برداشته بودند، گروهی سینه می‌زدند، جمعی شعار می‌دادند و ... به نظر می‌رسید، عضوی حیاتی از پیکر ملت جدا شده و همه اعضاء به خروش آمده‌اند. با اینکه ساعت‌ها در هوای سرد دی‌ماه چشم‌انتظار سردار و همراهانش بودند، ولی خم به ابرو نیاوردند و زیر بارش باران تا پاسی از شب گذشته، شعارهای انقلابی می‌دادند و سوگواری می‌کردند. آن روز و آن قاب از حرم در حافظه دوستداران شهید سلیمانی ماندگار شد.

 

زیارت در زیارت

بالاخره انتظار سردار به سر آمد و به پابوسی امامش مشرف شد. اما چه زیارتی؟ نه با پا که این بار بر دستان، خادمان طواف کرد این بهشت زمینی را. به رسم امام شهیدان حسین(ع) پاره‌پاره و گلگون کفن. در کنار این تشییع حافظه حرم تا ابد به یاد خواهد داشت، آخرین اشک‌های سرباز ولایت را در آن نماز باشکوه زیارت.

محمدجواد مشهدی عکاس آستان قدس، آخرین روایتگر تصویری آن تاریخ پرعظمت است. برایمان تعریف می‌کند که چطور همه توان و نیروی خود را در دستانش جمع کرده بود که همین چند دقیقه را از لابه‌لای جمع به‌هم فشرده خادمان، با فشردن شاتر دوربینش برای همیشه ماندنی کند.

درباره آن دقایق می‌گوید: همه گِرد پیکرها حلقه زده بودند و دست دراز می‌کردند بلکه با لمس صندوق حاوی پیکرها، قدری دل سوخته‌شان آرام و قرار بگیرد. آنها که دورتر ایستاده و دست‌شان نمی‌رسید، های‌های گریه می‌کردند. مرتب صوت صلوات بلند می‌شد و یک‌لحظه جمع تشییع‌کنندگان از جوش و خروش آرام نمی‌گرفت. حالم دست کمی از آنها نداشت ولی همین که نزدیک پیکر شهید سلیمانی رسیدم، قاب را بستم و چند بار شاتر را فشردم تا این زیارت در دل زیارت را برای همیشه ثبت کنم.

عکاسان زیادی تاریخ ۱۵ دی‌ماه ۹۸ را از زوایای مختلف در قاب دوربین‌های خود برای همیشه ثبت و ماندگار کردند ولی به تصویر کشیدن عشق چطور ممکن است!؟

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

منبع: آستان نیوز

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.