قدس آنلاین – وحید اکرمی: شهید هادی طارمی، یکی از اعضای تیم حفاظت از سردار سلیمانی بود که در سحرگاه جمعه، 13 دیماه 1398 با حمله پهپادی نیروهای متجاوز آمریکایی روبرو شد و به همراه حاج قاسم و چندنفر دیگر ازهمرزمان، به درجه رفیع شهادت رسید. به همین منظور و در سالگرد این واقعه تلخ، با محمدرضا طارمی، پدر این شهید بزرگوار گفتگو کردیم که شما را دعوت به خواندن آن می کنیم.
*حاج آقا درابتدا از خصوصیات اخلاقی پسرتان بگوید
**هادی بسیار خالص بود، به خاطرخلوصی که داشت به این درجه رسید. به ائمه اطهار علیهم السلام و مخصوصا حضرت زهرا(س) خیلی ارادت داشت. میاندار هیئتها بود و مرتب در این مجالس اشک می ریخت. هرسال یکروز مانده به محرم، مراسم عزاداری می گرفت و دستمال مشکی اشک درست می کرد تا عزاداران برای محرمشان دستمالی مخصوص اشک ریختن داشته باشند. به دوستش که مداح جلسه بود سفارش می کرد که مجالس عزاداری برای ام البنین(س) بگیرد. وصیت کرده بود که اگر من نبودم هم روضه ام البنین را فراموش نکنین. آنقدر دلسوخته اباعبدالله(ع) بود که حتی سردار سلیمانی به او لقب "عارف" داد.
*لطفا کمی بیشتر ماجرای این لقب را توضیح دهید
**روزی هادی بر بام حرم حضرت سیدالشهدا(ع) به همراه سردار سلیمانی و تعداد دیگری از همراهان سردار نشسته بودند و بر مصیبت های وارده به خاندان اهل بیت(ع) اشک می ریختند. اما هادی در این ماجرا آنقدر اشک ریخته بود که دیگر نمی توانسته بر گریه ها خود کنترلی داشته باشد. به همین دلیل سردار سلیمانی به همراهانش می گوید که هادی عارف است.
چندی پیش که سردار قاآنی به منزل ما تشریف آورده بودند عکسی به ما هدیه دادند که در آن هادی در آغوش سردار سلیمانی است و روی آن همین جمله حاج قاسم را نوشته بودند که "هادی عارف بود"
*از اینکه هادی محافظ سردار سلیمانی بود و خطر زیادی، جان او را تهدید می کرد نگران نبودید؟
**باور کنید تا چند ماه مانده به شهادتش ذهنم درگیر این مسایل بود، نمی خواهم قسم بخورم، اما تا سه یا چهارماه قبل از اینکه این اتفاق بیافتد دایم درذهنم این مساله خطور می کرد که چون هادی همیشه درکنار سردار است، بالاخره اورا به همراه حاج قاسم شهید خواهند کرد. اما سعی می کردم این افکار را از ذهنم پاک کنم. از خداکمک می خواستم که بتوانم برنفسم غلبه کنم. اما باز هم به سرعت اینگونه امور ذهن مرا درگیر خود می کرد. حتی چند باری می خواستم جلوی هادی را گرفته و به او بگویم دیگر همراه حاج قاسم نباش. اما بیشتر که فکر می کردم می دیدم اینگونه افکار مناسب فرهنگ شیعی و ارادتمندان به اهل بیت(ع) نیست. باخودم تصور می کردم که اکنون روز عاشورا شده است و امام حسین(ع) ندای "هل من ناصر" سرداده است.
(حاج آقا این جملات را در حالی بیان می کرد که بغض گلویش را گرفته و گاهی از کنترل خارج و به گریه تبدیل می شد اما سعی می کرد خود را کنترل کرده و صحبت هایش را ادامه دهد)
**چگونه می توانستم جلوی هادی را بگیرم و اجازه ندهم که به یاری امام حسین(ع) برود. باور کنید شکی ندارم که پس از 1400 سال، این افراد به امام حسین(ع) لبیک گفته اند. داعشیان بسیاری از ارادتمندان به معصومین(ع) را در سوریه و عراق به اسارت گرفته و یا می کشتند. افرادی مانند پسر من باید جلوی آنها را می گرفتند. خداراهمیشه شکر میکنم. درست است عزیزانمان را از دست دادیم. اما از آن طرف از این موضوع بسیار افتخار می کنم. می دانم که هادی در راه خوبی جان خود را تقدیم کرده است و همین مرا تسکین می دهد.
اشک مادر شهید...
*حاج آقا دوست ندارم ناراحتتان کنم اما وقتی وضعیت شما اینگونه است، وضعیت روحی مادر شهید چگونه می تواند باشد؟
**تامدتی پیش همسرم نیز بسیار در فراغ هادی اشک می ریخت. چند روز قبل بسیار بی تاب شده به شدت اشک ریخته و گریه می کرد. به او گفتم حاج خانم گریه نکن و حضرت زینب(ع) را الگوی خود قرار بده، او دو فرزندش را در راه امام حسین(ع) فدا کرد و پیش برادرش گریه نکرد تا موجب خجالت زدگی برادرش نشود. وقتی چیزی را در راه خدا می دهیم، دیگر نباید در فراغ آن ناراحت باشیم.
* یکسال از شهادت فرزند گذشته و چشم مادر هنوز گریان است و پدرشهید مجبور است با بغضی در گلو همسرش را تسکین دهد. چه کسی پدر را تسکین خواهد داد؟ چه شرایط سختی دارند خانواده شهدا. ازحاج آقا پرسیدم که در این شرایط حتما بسیار دوست دارید که فرزند شهیدتان، اکنون زنده و درکنارتان بود. اما اگر هادی آقا زنده بود، آیا اجازه می دادید دوباره همین راه را انتخاب کند؟
**بله، یقینا اجازه می دادم. به قول حاج قاسم ما ملت امام حسینیم. از کودکی در مجالس امام حسین(ع) بوده ایم و شهادت برای ما افتخار است. نه برای من بلکه برای تمام خانواده ام افتخار است. درست است که این مسیر سختی هایی مانند از دست دادن جگرگوشه ها دارد اما گاهی اوقات جهاد واجب شده و تکلیف شرعی می شود. وقتی می دانیم در مسیر حضرت ثارالله(ع) قرار داریم، ریخته شدن خونمان برایمان سعادت است. اکنون افتخار می کنم که خداوند عالم از بین این همه جوان شایسته، قربانی مرا پذیرفته است.
*رابطه فرزندتان با انقلاب و مقام معظم رهبری چگونه بود؟
**هادی بسیار به انقلاب و مقام معظم رهبری ارادت داشت. روزی برای فرزندان از شخصیت مقدس اردبیلی، عارف بزرگوار جهان تشیع، تعریف می کردم و آن داستان از او را بیان کردم که چندین مرتبه سطل را درچاه انداخت تا از آن آب بکشد اما هربار به جای آب طلا بالا می آمد در نهایت مقدس اردبیلی رو به آسمان کرده و می فرماید خداوندا من از تو آب می خواهم تا وضو بگیرم و عبادتت را انجام دهم، طلا لازم ندارم. داستان به اینجا که رسید هادی رو کرد به من و گفت که پدرجان درست می فرمایید. شیخ احمد اردبیلی شخصیت والامقامی بوده است اما او تنها خودش را ساخته بود. افرادی مانند امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری زمینه ساخته شدن هزاران شیخ احمد را فراهم کرده و آنها را به جامعه تحویل داده اند.
*به عنوان پدر شهید، چه صحبتی با مردم و مسئولان دارید؟
**گاهی اوقات با خودم می گویم که پس از ظهور امام زمان(عج) هرکه با حجت خداوند مخالفت وعناد ورزد، یقینا کافر خواهد بود. پس اکنون و درزمان غیبت بهترین فرصت برای آماده سازی خویشتن است. چون کسی که امروز گوش به فرمان نماینده حضرت صاحب الزمان(عج) باشد یقینا در عصر ظهور به فرمان این حجت الهی گوش فراخواهد داد. اکنون وظیفه تمامی مردم و مسئولان است که از فرمایشات مقام معظم رهبری نه یک قدم عقب افتاده و نه جلوتر باشند. این بهترین تمرین برای ایام ظهور امام زمان(عج) است.
انتهای پیام/
نظر شما