حوزه هنری از جمله نهادهایی است که از سال گذشته برنامههای متعددی را اجرا کرد و نمایشهای خیابانی، شعر، چاپ کتاب، نمایشگاه عکس، پوستر و تولید یک نمایش میدانی را در دستور کار خود قرار داد.
با کوروش زارعی، مدیر مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری، کارگردان و نمایشنامهنویس به بهانه سالگرد شهادت سردار سلیمانی درباره این برنامهها و ضرورت پرداخت به شخصیت سردار در پروژه های هنری به گفتوگو پرداختیم که در ادامه می خوانید.
*مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری از سال گذشته و مصادف با شهادت سردار سلیمانی برنامههای هنری را برای بزرگداشت این شهید در دستور کار خود قرار داد. قدری درباره این فعالیتها توضیح دهید.
در حوزه هنری ستادی در بخشهای مختلف تشکیل شده که تولیدات متنوعی را به همین مناسبت تهیه کردهاند. یکی از فعالیتهای ما انتشار کتابی تحت عنوان «من قاسم سلیمانیام» نوشته مرتضی شاه کرم است که شامل ۵ نمایشنامه سی دقیقهای کوتاه براساس داستانهای واقعی و مستند است و در این ایام رونمایی میشود و در اختیار هنرمندان قرار خواهد گرفت. در کنار این هم یک پروژه نمایشی بزرگ داریم که در دست تهیه است.
* درباره این کتاب و ویژگیهای آن بگویید.
تمام قصهها براساس مستندات و واقعیات است و به قهرمانان واقعی و لشکر ۴۱ ثارلله و حاج قاسم سلیمانی، شهدا و رفقای حاج قاسم پرداخته شده است. در واقع این نمایشنامه براساس قصههای واقعی به رشته تحریر درآمده و در تصویر آنها نه بزرگنمایی صورت گرفته و نه اسطورهای ساخته شده است. بلکه حقیقت آنچه که بودهاند را به نمایش درآوردیم و چیزی به آن اضافه نشده است و مخاطب قطعاً با قهرمانان واقعی در این اثر روبروست. چرا که سردار سلیمانی قهرمانی برآمده از دل مردم بود و جایگاه ایشان بر کسی پوشیده نیست.
*آقای زارعی از اوایل دهه هفتاد سینمای ایران تقریباً قهرمان به خود ندیده است و عملاً هرچه قدر جلوتر آمدیم قهرمان سازی در سینما منسوخ شد و اگر هم وجود داشت چندان مورد باور و خواست مخاطب نبود. چرا سینماگران اقبال چندانی به قهرمانپروری در فیلمهایشان ندارند؟ این کوتاهی از کجاست؛ آیا مخاطب آن را نمیپذیرد که سینماگر هم سراغش نمیرود؟
متاسفانه سالهاست که درام مدرن همه را گرفتار خودش کرده و نوع نگاه هنرمندان به سینما، تئاتر و تلویزیون تغییر کرده است. از سویی دیگر شکل ساختاری تولیدات در این فضا از حالت کلاسیک خودش درآمده و همه به نوعی دنبالهرو فضای مدرن و پست مدرن شدهاند. طبیعتاً در چنین فضایی آن قهرمان واقعی که باید در آثارمان داشته باشیم وجود ندارد و در واقع نگاه و ساختار مدرن آثار نمایشی ما را از قهرمان دور کرده است.
فیلمسازان ما در سینمای ایران به سیاه نمایی سوق پیدا کردهاند و اساساً به قهرمان پروری نمیپردازند و شاید بتوان گفت اصلاً نسل جدید فیلمسازی ما اعتقادی به قهرمان ندارد؛ در صورتی که فیلم و سینما بدون قهرمان، سینما نیست.
*تاثیر سینمای غرب و به ویژه هالیوود که مظهری از خلق ابرقهرمانهای گوناگون است را در سینمای ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر نگاهی به فیلمهای هالیوودی و آمریکایی بیندازید میبینید که در همه آنها قهرمان وجود دارد، اما متاسفانه ما تا حدودی تحت تاثیر سینمای غرب قرار گرفتیم و از قهرمان و قهرمانپروری اجتناب میکنیم.
حتی در سینمای قبل از انقلاب هم به کرات در فیلمها قهرمان دیده میشد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس نیز این سینما به خود قهرمان دید، اما نوع نگاه فیلمسازی غلط، سینماگران ما را به لحاظ محتوایی از پرداختن به موضوعات اصیل ایرانی دور کرده است.
*مخاطب چطور؛ او هنوز از این سینما قهرمان میخواهد؟
تماشاگر عام همچنان به دنبال قهرمان است، اما میبینیم که حتی سینماگر به خواسته مخاطب نیز توجهی ندارد و گویی فقط برای خودشان فیلم میسازند در حالی که یک فیلمساز واقعی باید برای مردمش فیلم بسازد.
واقعیت این است که ما برای جشنوارهها و فستیوالهای خارجی فیلم میسازیم و علاقمندیم تشویق شویم، از آنها جایزه بگیریم و نگاه ویژهای به ما داشته باشند و بر همین اساس سعی میکنیم برخی از مسائل ایران را با سیاهنمایی روایت کنیم تا اینکه قهرمان پروری دغدغه ما باشد. این در حالی است که برخی از فیلمسازان ما برای توجه فستیوالهای خارجی فیلم میسازند و مجبورند که به قهرمان بیتوجه باشند و بیشتر تمایلشان به چرکنمایی است.
*در حوزه تئاتر وضعیت چگونه است؟
برخلاف آنچه در سینما رخ داده است اما اینکه به قهرمانان پرداخته شود در تئاتر رایجتر است و میتوان گفت تئاتر همچون سینما آلوده یک سری مسائل نشده است. البته جای تاسف است که تئاتر ما هم اخیراً به سمت تولید نمایشهای غربی رفته و آن شکل و شمایلی که از تئاتر ایرانی انتظار داریم، وجود ندارد. اما وقتی آثاری در حوزه دفاع مقدس و قهرمانان جنگ تولید میشود به درستی به قهرمانان و سرداران جنگ پرداخته میشود. اخیراً در جشنواره تئاتر مقاومت به چند تن از شهدای دفاع مقدس و جبهه مقاومت پرداخته شده بود اما به نظرم این میزان پرداخت بسیار کم است، ولی در مجموع تئاتر در قیاس با سینما وضعیت بهتری دارد.
*شما اخیراً در عراق هم نمایشی را اجرا کرده بودید که بی ارتباط با همین فضا نبود.
بله. نمایش «الشمس تشرق من حلب» را به مدت دو ماه در حلب و دمشق اجرا کردیم و استقبال مردم بینظیر بود. ما در شهر حلب شبی دو هزار تماشاگر و در دمشق شبی بالغ بر سه هزار نفر جمعیت داشتیم و مردم استقبال بسیار خوبی داشتند. قصه این نمایش به سال ۶۱ برمیگردد و روایتی تطبیقی از دیر راهب مسیحی است که میزبان سر مبارک اباعبد الله(ع) میشود و قصه راهبی را روایت میکند که شبانه با سر مبارک حضرت راز و نیاز می کند. در این نمایش یک ایده کارگردانی معاصر داشتیم و در کنار بستر تاریخی یک فضای رئال هم وجود داشت که به نکته مهمی اشاره داشت. همان داعشی که در این سالها جنایتهای بیشماری را در سوریه به وجود آورده، در واقع ادامه همان داعشی است که در سال ۶۱ هجری آن فجایع را در کربلا رقم زد.
شما سال گذشته نمایشی را برای کنگره سرداران شهید لشکر ۴۱ لشکر ثارالله استان کرمان اجرا کردید. خاطرهای از سردار سلیمانی دارید؟
بله. سال گذشته برای کنگره سرداران شهید لشکر ۴۱ لشکر ثارالله استان کرمان، نمایش «مثل ماهی در خاک» را روی صحنه بردیم و چندین بار از سردار شهید سلیمانی دعوت کردیم که برای دیدن نمایش بیایند و ایشان هم با بزرگواری ابراز علاقه کردند، اما متاسفانه این امکان فراهم نشد و ایشان مجبور شدند به سوریه بروند. مدتی بعد ایشان را در هواپیما ملاقات کردم و خطاب به سردار گفتم حاج آقا میسر نشد در سوریه نمایش ما را ببینید، اما خیلی علاقمند بودم که این نمایش را ببینید. ایشان من را در آغوش کشیدند، بوسیدند و تشکر کردند و گفتند حتماً قسمت بوده اینجا تو را ببینم و اینجا همکلام شویم. إنشاءالله در اجراهای بعدیات میآیم و نمایش را میبینم که این توفیق برای ما حاصل نشد.
*پیشنهاد شما به هنرمندان و فیلمسازان در پرداختن به شخصیتهای ملی همچون سردار قاسم سلیمانی و دیگر سرداران جنگ در آثارشان چیست؟
حاج قاسم سلیمانی به لحاظ ظاهری فردی معمولی بود، از این جهت که همواره در کنار مردم حاضر بود و خودش را مانند آنها می دانست. به دلیل این که حاج قاسم سلیمانی از میان توده های مردم برخاسته بود خودش نیز انسانی با سجایای اخلاقی، مردمی و خاکی بود و شاید کسی در نگاه اول تصور نمی کرد وی با این حجم از فروتنی یک فرمانده باشد، در حالی که او سلحشوری سپهبد بود که سال ها جبهههای جنگ و خط مقدم را در نوردیده بود.
حاج قاسم سلیمانی یک اسوه تمام ناشدنی و تمام عیار شخصیت ایرانی، ایثار و مقاومت است و وظیفه ماست به او بپردازیم. این وظیفه در کوتاهمدت بر دوش ما نیست بلکه باید تا سالهای سال برای حاج قاسم، حاج قاسمها و اسوههای جبهه مقاومت، شهدای مدافع حرم، رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی، شهدای مدافع سلامت و ... اثر ساخته و به آنها پرداخته شود، چرا که این قهرمانان هستند که میتوانند مایه مباهات و غرور جوان ایرانی و نسلهای آینده این سرزمین باشند.
نظر شما