مستند «ناگهانگی» از یک بحران بزرگتر از سیل حرف میزند که توسط فعالان اجتماعی و گروههای خودجوش مردمی برای کمکرسانی به مناطق آسیبدیده ایجاد میشود، بحرانی هیجانی و ناخواسته که در درازمدت، آسیبهای جدی برای زیستِ مردمان بومی آن منطقه ایجاد میکند؛ بحران نیازمندی و مصرفزدگی در سرزمین تولید.
مستند «ناگهانگی» به سیل بلوچستان در زمستان سال ۹۸ و فعالیتهای خودجوش مردمی در راستای کمک به سیلزدگان اشاره دارد که نقاط ضعف و قوت عملکرد گروههای جهادی و مردمی را بررسی میکند. ضرورت بهینهسازی کمکهای مردمی در بحرانها از مواردی است که کارگردان اثر به آن توجه جدی داشته است، به طوری که رفتارهای هیجانی و بدون برنامه، ناخواسته سبب آسیبهای فرهنگی و اجتماعی در این مناطق خواهد شد. این مستند ۳۱ دقیقهای به کارگردانی علی نیکبخت و تهیهکنندگی روحالله رفیعی، کاری از گروه مستند روایت فتح است. در ادامه با نیکبخت درباره جزئیات بیشتر این مستند گفتوگو کردیم که میخوانید.
چرا عنوان «ناگهانگی» را برای این مستند انتخاب کردید؟
وقتی بحرانی رخ میدهد، اتفاقهای «ناگهانی» پیرامون آن بحران شکل میگیرد، ناگهان سیل راه میافتد، ناگهان خانهها را آب میبرد، ناگهان همه ما فکر میکنیم که باید برای کمک به این مناطق بشتابیم. در واقع یک امر «ناگهانگی» در همه موقعیتها شکل میگیرد به ویژه اینکه وقتی اتفاقی رخ میدهد، بسیاری از ما ناگهان فکر میکنیم باید برویم کمک کنیم؛ این مستند به فراگیری از رفتار ناگهانی اشاره میکند. به بیان دیگر، یک پاندمی در بحران شکل میگیرد که مربوط به همه سطوح میشود یعنی هم در مدیریت و ستاد و هم در بدنه و صف. به همین دلیل این عنوان را برای مستند انتخاب کردیم.
آیا سیل بلوچستان سال گذشته، جرقه ساخت این مستند را در ذهن شما زد یا از پیش به این موضوع فکر کرده بودید؟
من در بسیاری از بحرانها حضور داشتم از زلزله بم بگیرید تا زلزله ورزقان و سیلابهای مختلف. در سیل لرستان متوجه این بحران پنهان شدم ولی از زمانی که متوجه موضوع میشوید تا زمانی که قرار است سناریو را بنویسید، زمان میبرد بنابراین فرصت کافی برای پرداخت به این موضوع را در سیل لرستان و سیل خوزستان نداشتم. زمانی که سیل بلوچستان اتفاق افتاد، ذهنم انسجام لازم را برای روایت «ناگهانگی» پیدا کرده بود و به سرعت به منطقه رفتم. من دو هفته کامل در آنجا بودم و شاید بیشتر از دیگر گروههای فیلمساز در منطقه حضور داشتم، به طوری که در این دو هفته حدود ۴هزار کیلومتر جابهجا شدم. سعیام بر این بود گروههایی را پیدا کنم که قرار است در سطوح مختلف کمکرسانی داشته باشند یعنی همه طیفها را در نظر گرفتم از بازاریها گرفته تا روشنفکرها و بسیجیها. با همه آنها همراه شدم تا عملکردشان را در مواجهه با بحران ببینم تا روایتی درست و صادق از زحمات و نیات خیرشان ثبت کنم. قطعاً تمام گروههایی که در موقعیت بحران به منطقه رفتند نیت خیر داشتند، شکی در این ندارم اما برای حضور در منطقه بحرانزده و فعالیت در آنجا، به اندازه جیبشان به منطقه رفتند و نه به اندازه نیاز واقعی مردم گرفتار در بحران. وقتی این توجه صورت نمیگیرد در دل بحران اولیه، بذرهای بحرانهای بعدی کاشته میشود.
این فیلم به کاشته شدن بذر بحرانهای بعدی میپردازد به همین دلیل رفتار گزارشی و گردشگری ندارد اتفاقاً وقتی تمرکز مسئله این شکلی میشود، میبینیم که به «توریست بحران» دچار شدیم یعنی افرادی با نیت خیر به مناطق بحرانزده میروند، اندازه جیبشان خرج میکنند و به نوعی خودارضایی روحی دارند. حقیقتش را بخواهید به نظرم این مستند از تلویزیون پخش نخواهد شد و حتی فکرش را نمیکردم که در جشنواره حقیقت برای نمایش پذیرفته شود. فکر میکردم که این مستند به آرشیو میرود و خاک میخورد، خیلی خوشحالم که فرصتی برای نمایش پیدا کرد و امیدوارم مسئولان آن را ببینند، ضمن اینکه همه متوجه باشیم اگر موقعیتی بحرانی پیش آمد، شتابزده عمل نکنیم.
شما در این مستند به موضوع مهمی اشاره کردید، ایجاد یک بحران دائمی ناخواسته توسط کسانی که با نیت خیر به منطقه میآیند، آنها با کمکهای بدون برنامهشان، بذر نیازمندی و محتاجی را در میان مردم این منطقه میکارند، به بیان دیگر بومیان را از زیست واقعیشان که کار و تولید است دور کرده و به نیازمندانی دائمی بدل میکنند.
همین طور است. این رفتار هیجانی کمکرسانی شهریها به اراده، مناعت طبع و خرده فرهنگهای مردمان بومی این مناطق ضربه میزند. ما تهرانیها ۲۵۰ سال است که شهرمان، شهر شده است اما زندگی در سرزمین سیستان، هزار ساله است. اگر آب و برق ما قطع شود، زمین و زمان را فحش میدهیم اما مردم بومی هزار سال است که بلدند با شرایط اقلیمشان زندگی کنند. در سیل اخیر بلوچستان، ۷۰۰ کیلومتر سیلاب آمده بود یعنی مسیر تهران تا سبزوار! ولی یک نفر کشته نشد چون این آدمها یاد گرفتهاند که چطور زندگی کنند. در این سیلاب، یک هزار و ۱۰۰ میلیارد تومان به زیرساختهای منطقه آسیب وارد شد و بسیاری از جادهها و پلها تخریب شدند یعنی مدرنیته در این سیل نابود شد اما یک نفر هم کشته نشد. این آدمها چطور توانستند زنده بمانند؟ آنها زیست و زندگی در اقلیمشان را بلدند. آن طور که آنها حکمت سرزمینشان را یاد دارند ما شهریها نمیدانیم. سیلاب وارد یک مسجد نشده اما ببینید که چند مدرسه را آب گرفته است؟ آنها میدانند که سازههایشان را متناسب با اقلیمشان بسازند.
و عجیب است که ما برای این آدمها، نسخه میپیچیم که چطور زندگی کنند، در واقع زیست آنها را داریم تغییر میدهیم، مردمان این منطقه آدمِ غذاهای کنسروی و آب معدنی نیستند، آنها بلدند که غذایشان را از سرزمینشان بدست بیاورند.
دقیقاً، شهرنشینانی که قرار است برای مردم این منطقه کمک ببرند، چه میبرند؟ چیزی که با خودشان میبرند وابسته به دنیای مصرف است در حالی که آنها در سرزمین تولید زندگی میکنند. اصلاً بگوییم که تولیدشان بد و کمکیفیت است ولی آنها دارند با همین تولید، زندگی میکنند. ما نباید بر اساس یک خودخواهی روحی به زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی منطقه آسیبهای جبرانناپذیری بزنیم. همان طور که در این مستند نشان داده شد بچههای آنها میبینند که پدرشان با یک کارت ملی، ۱۲ کیلومتر دنبال کامیون کمکهای مردمی میرود تا یک کیسه آرد بگیرد، در حالی که خودشان کشاورزی دارند. آن آدم اگر دنبال کامیون نرود، زن و بچهاش توبیخش میکنند چون ما ساختار زندگی آنها را بر هم زدیم. داریم به زندگی مردم آنجا با هر کیفیتی، لطمه وارد میکنیم. ما آدمهایی هستیم که ادعای فهم، سواد و شعور داریم و آنها را محروم و نیازمند فرض میکنیم در حالی که اینها به نگاه خودمان برمیگردد. من قصد جسارت به هیچ کسی را ندارم بلکه دارم موقعیت را توصیف میکنم.
یعنی مقصران اصلی ماجرا ما هستیم که به خاطر خودخواهی روحی خودمان، زیست مردمان این اقلیم را از بین میبریم و سعی داریم که دنیای آنها را شبیه دنیای خودمان کنیم؟
متأسفانه همین طور است، آسیبهای این اتفاق کم نیست و از همه بدتر، تحقیر شدن اراده این آدمها در سرزمینشان است. به نظرم ما شهریها نیاز به اصلاح نگاه و آسیبشناسی داریم.
چرا مستند را در ۳۱ دقیقه جمع کردید، آیا این موضوع نیاز به شرح و بسط بیشتری نداشت؟
سعی داشتم از زیادهگویی پرهیز کنم. ضمن اینکه مسئولان ما میخواهند سریع وارد اصل مطلب شوند، به همین دلیل اگر میتوانستم زمان مستند را به زیر ۲۰ دقیقه هم برسانم این کار را میکردم اما نهایت فشردگی در همین زمان جمع شد. امیدوارم مستند را مسئولان و فعالان اجتماعی ببینند. به نظرم در مرحله نخست بهترین مکان برای پخش این مستند، دانشکدههای علوم اجتماعی است یعنی اگر بتوانیم تلنگری به آنها بزنیم، شروع به گفتمانسازی میکنند. اگر این گفتمانسازی شکل بگیرد شاید این آسیب تا یک دهه آینده رفع شود.
نظر شما